عشق ناخواسته
عشق ناخواسته
part 69
از زبان دایون
برای این ذا ها خیلی زحمت کشیدم و واقعا خیلی خوشمزه شد
البته اگه هوسوک نبود شاید اینقدر هم خوشمزه نمی شد خلاصه یه عالمه باهم صحبت کردیم و از دکتر هم پرسیدیم گفت که حال پدرم خیلی خوبه و از اون چیزی که فکر می کردن بدنس مقاوم تر بوده برای همین فردا می تونه مرخص شه
قرار شد مه هفته ی بعدی منو هوسوک باهم عروسی کنیم واقعا خیلی خوشحالم که می تونیم بعد از اون همه سختی بلاخره شیرینی زندگی رو بچشیم ولی معلوم نیست که سختی ها به پایان رسیده یا نه ولی هر چی هم باشه منو هوسوک می توتیم به راحتی از پسش بر بیایم چون ما دوتا کنار هم خیلی قویتریم
یه نگاه به ساعت انداختم دیدم نزدیکای ساعت ۱۱ هست و پدرم باید استراحت کنه برای همین منو هوسوک از اونا خداحافظی کردیم و به طرف خونه حرکت کردیم
ویو خونه ی هسوک
دایون ـ وای هنوز خیلی زوده نظرت چیه بریم یه فیلمی باهم نگاه کنیم
هوسوک ـ من مخالفتی ندارم ولی چه ژانری نگاه کنیم
دایون ـ برای من فرقی نمیکنه تو بگو
هوسوک ـ عاشقانه رمانتیک
دایون ـ نه نه میترسم تو بلایی سرم بیاری ترسناک چطوره
هوسوک ـ اوکی ترسناک ولی من همشون رو نگاه کردم
دایون ـ اره منم نگاه کردم پس بیا مافیایی نگاه کنیم
هوسوک ـ ما که خودمون مافیا هستیم بیایم داستان زندگی خودمون رو نگاه کنیم
دایون ـ ولش بیا بریم همون عاشقانه نگاه کنیم ولی نظرت چیه عاشقانه ی افسانه ای نگاه کنیم
هوسوک ـ اره باهات موافقم
و بعد یه فیلم با این ژانر انتخاب کردن و شروع به دیدنش کردن
(بچه ها خودتون یه فیلمی مد نظر بگیرید)
و باهم شروع به تماشای فیلم کردن
و یکساعتی میشد که داشتن فیلمه رو نگاه می کردن که یدفعه فیلمه صحنه دار شد
و هوسوک داشت هی به دایون تزدیک تر میشد
دایون ـ هوسوک اگه یه قدم دیگه بیای نزدیک تر دیگه نمیبخشمت
هوسوک ـ الا من تحریک شدم چیکار کنم
دایون ـ بهت گفتم که تو ظرفیت نداری نگاه نکنیم
هوسوک ـ حالا همین امشب چیزی نمی شه
دایون ـ هنوز نمی تونم درست راه برم
هوسوک. حالا فقط همین امشب اگه تو نیای مجبور می سم یکی رو از بار بیارما
دایون ـ خیلی بی شعوری ولی فقط همین امشبا دیگه خبری نیست
هوسوک. باشه
(و عزیزان اسمات حالا هرکی خواست بعدا پیوی ارسال میشه)
شرط های پارت بعد
25تا لایک
25تا کامنت
part 69
از زبان دایون
برای این ذا ها خیلی زحمت کشیدم و واقعا خیلی خوشمزه شد
البته اگه هوسوک نبود شاید اینقدر هم خوشمزه نمی شد خلاصه یه عالمه باهم صحبت کردیم و از دکتر هم پرسیدیم گفت که حال پدرم خیلی خوبه و از اون چیزی که فکر می کردن بدنس مقاوم تر بوده برای همین فردا می تونه مرخص شه
قرار شد مه هفته ی بعدی منو هوسوک باهم عروسی کنیم واقعا خیلی خوشحالم که می تونیم بعد از اون همه سختی بلاخره شیرینی زندگی رو بچشیم ولی معلوم نیست که سختی ها به پایان رسیده یا نه ولی هر چی هم باشه منو هوسوک می توتیم به راحتی از پسش بر بیایم چون ما دوتا کنار هم خیلی قویتریم
یه نگاه به ساعت انداختم دیدم نزدیکای ساعت ۱۱ هست و پدرم باید استراحت کنه برای همین منو هوسوک از اونا خداحافظی کردیم و به طرف خونه حرکت کردیم
ویو خونه ی هسوک
دایون ـ وای هنوز خیلی زوده نظرت چیه بریم یه فیلمی باهم نگاه کنیم
هوسوک ـ من مخالفتی ندارم ولی چه ژانری نگاه کنیم
دایون ـ برای من فرقی نمیکنه تو بگو
هوسوک ـ عاشقانه رمانتیک
دایون ـ نه نه میترسم تو بلایی سرم بیاری ترسناک چطوره
هوسوک ـ اوکی ترسناک ولی من همشون رو نگاه کردم
دایون ـ اره منم نگاه کردم پس بیا مافیایی نگاه کنیم
هوسوک ـ ما که خودمون مافیا هستیم بیایم داستان زندگی خودمون رو نگاه کنیم
دایون ـ ولش بیا بریم همون عاشقانه نگاه کنیم ولی نظرت چیه عاشقانه ی افسانه ای نگاه کنیم
هوسوک ـ اره باهات موافقم
و بعد یه فیلم با این ژانر انتخاب کردن و شروع به دیدنش کردن
(بچه ها خودتون یه فیلمی مد نظر بگیرید)
و باهم شروع به تماشای فیلم کردن
و یکساعتی میشد که داشتن فیلمه رو نگاه می کردن که یدفعه فیلمه صحنه دار شد
و هوسوک داشت هی به دایون تزدیک تر میشد
دایون ـ هوسوک اگه یه قدم دیگه بیای نزدیک تر دیگه نمیبخشمت
هوسوک ـ الا من تحریک شدم چیکار کنم
دایون ـ بهت گفتم که تو ظرفیت نداری نگاه نکنیم
هوسوک ـ حالا همین امشب چیزی نمی شه
دایون ـ هنوز نمی تونم درست راه برم
هوسوک. حالا فقط همین امشب اگه تو نیای مجبور می سم یکی رو از بار بیارما
دایون ـ خیلی بی شعوری ولی فقط همین امشبا دیگه خبری نیست
هوسوک. باشه
(و عزیزان اسمات حالا هرکی خواست بعدا پیوی ارسال میشه)
شرط های پارت بعد
25تا لایک
25تا کامنت
۹.۳k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.