گناهکار
دیانا، بسه
ارسلان، نخواستیم
متین 🤛ول کن بابا این دیانا هیچی بهت نمیده
دیانا، اها نیکا بریم خرید
نیکا، بریم
ارسلان، خرید. کارت ارسلان، کلا کل وسایل دیانا ارسلان باید بده پولشو
دیانا، بایدم بدی از تو جیبش کشیدم بیرون و رفتم طبقه بالا
ارسلان، اع،... نیگا چرا وایستادی
نیکا، رفتم دیگه. نمیزارین یه چیزی بخوریم
دیانا، رفتم تند لباسامو پوشیم منتظر نیکا موندمنیکا، بعد از اینکه حاضر شدم. رفتم کنار اتاق دیانا . بریم
دیانا، ارع، وقت کار دارم باهات بریم
نیکا. باش از بچه ها خداحافظی کردیم و رفتیم بیرون
ارسلان، متین
متین، هوم
ارسلان، بیا بریم زمین ورزش یه دست والیبال بازی کنیم
متین، بهههههه.چه خوب بریم
نیکا، تو اسنب بودم که دیانا صدام کرد
دیانا، نیکا
نیکا، جانم
دیانا، میگم. اگه یکیو دوست داری، باید چجوری بهش بگی
نیکا، منظورش و گرفتم، میدونستم کیو میگه،
خب. یه جوری بگی که شوکه نشه
دیانا، نچ..... این راهش نیست
نیکا، رسیدیم پیاده شو بعد بهش فکر میکنی،
دیانا، اوففف، اصلا نیومدم خرید
نیکا، واع، مرض داری
دیانا، همینجوری یه دور بزنیم
نیکا، باش، بیا
دیانا، لا نیکا تو بازار میگشتیم انقدر، گشتیم که متوجه نشدم داره شب میشه
نیکااا
نیکا، هوم
دیانا، شبه ها ساعت هشته
نیکا، وای ارسلان مارو میکشه،
دیانا، بریم دیگه،
نیکا، یه اسنب گرفتم وبا دیانا سوار شدیم و رفتیم خونه تا رسیدیم ساعت نیم ساعت گذشت
دیانا، در حیاط باز کردم و با نیکا داخل حیاط رفتیم. صدا هیی نبود. سریع از نیکا پرسیدم
. اع، کسی نیست که
نیکا، فکر کنم چرا اینقدر سوکوته اینجا،
دیانا، بیا، حالا بریم خونه گشنمم هست، تا اینا نیومدن راحت غذامو بخورم
نیکا، از کجا میدونی خونه نیستن
دیانا، سریع فرار کردم تو خونه
نیکا، عععع. خب وایسا با هم بریم،
دیانا، غذایی که تو یخچال بود گرم کردم.
نیکا تا رفتم لباسامو عوض کردم اومدم دیدم دیانا افتاده رو غذا داره میخوره،
دیانا، اخ،. دارم سیر میشم
نیکا، خب اروم ازت نمیگیرن که.
دیانا، میدونم
نیکا، ام..... چیزه
دیانا من غذا بهت نمیاد مااا اصرار نکن
نیکا، وی میگی بابا میخوام با متین بریم جایی
دیانا، اع، کجا؟ (
نیکا، خب..
دیانا، نکنه میخوای کاری کنی
نیکا، میخوام، برم پارتی
دیانا، غذا پرید تو گلوم دور دهنم و پاک کردم و به نیکا نگاه کردم.
نیکا، هوس کردم
دیانا، بیشعور، بدون من. چرا با متین
نیکا، کار دارم
دیانا، واعه.باشه، وقت ده خونه باش.
نیکا، چشم
دیانا،.... خوبه
متین، داداش ساعت نه. نریم خونه
ارسلان، از کنار تور اومدم کنار توپ انداختم پایین. چرا بریم
متین، توپ بده به من
ارسلان، رو زمینه. حوله ذبرداشتمو عرقامو پاک کردم
متین، خدایی ایول. چه تو پی همینجوری که این دست و اون دست مینداختم، که به سمت جلو پرت کردم.
ارسلان، دیدم یه چیزی محکم خورد به لپم.. ایی
متین، اوخ. ببخشید
ارسلان،.... تو بودی هوف جمع کن بریم
متین، وای کبود شد... 😅😅😅😅🤣
ارسلان، ... خندیدن دداره
متین، داداش من میگم بیا گردنتو کبود کنیم
ارسلان، منحرف، یعنی چی
متین، اوه. توام منظورمو نمیگریی، حاجی، با دست کبود کنم بعد که دخترا ببینن... اخ. چه. میشود
ارسلان، فقط، صدای جیغ شونو رو من میندازی
متین 🥰تروخدا
ارسلان، اروم متین، یه ذره
متین، افرین، این شد، بیا، رفتم سمت ارسلان، با دست کبود کردم به ذره
ارسلان، ایی، چرا چنگ میزنی
متین، تموم شد، بیا، بیا، بریم که دیره
نیکا، اع
دیانا، ظرفامو شستم و برگشتم، چیه
نیکا، این پسرا غذا و که خوردن ظرف های اش هنوز رو میزهه بی تربیت هاااا.
دیانا، هه، ولش بیار اینجا
نیکا، ظرف دادم دیانا رو صندلی نشستم
خواستم یه سوال از دیانا بپرسم که
ارسلان، نخواستیم
متین 🤛ول کن بابا این دیانا هیچی بهت نمیده
دیانا، اها نیکا بریم خرید
نیکا، بریم
ارسلان، خرید. کارت ارسلان، کلا کل وسایل دیانا ارسلان باید بده پولشو
دیانا، بایدم بدی از تو جیبش کشیدم بیرون و رفتم طبقه بالا
ارسلان، اع،... نیگا چرا وایستادی
نیکا، رفتم دیگه. نمیزارین یه چیزی بخوریم
دیانا، رفتم تند لباسامو پوشیم منتظر نیکا موندمنیکا، بعد از اینکه حاضر شدم. رفتم کنار اتاق دیانا . بریم
دیانا، ارع، وقت کار دارم باهات بریم
نیکا. باش از بچه ها خداحافظی کردیم و رفتیم بیرون
ارسلان، متین
متین، هوم
ارسلان، بیا بریم زمین ورزش یه دست والیبال بازی کنیم
متین، بهههههه.چه خوب بریم
نیکا، تو اسنب بودم که دیانا صدام کرد
دیانا، نیکا
نیکا، جانم
دیانا، میگم. اگه یکیو دوست داری، باید چجوری بهش بگی
نیکا، منظورش و گرفتم، میدونستم کیو میگه،
خب. یه جوری بگی که شوکه نشه
دیانا، نچ..... این راهش نیست
نیکا، رسیدیم پیاده شو بعد بهش فکر میکنی،
دیانا، اوففف، اصلا نیومدم خرید
نیکا، واع، مرض داری
دیانا، همینجوری یه دور بزنیم
نیکا، باش، بیا
دیانا، لا نیکا تو بازار میگشتیم انقدر، گشتیم که متوجه نشدم داره شب میشه
نیکااا
نیکا، هوم
دیانا، شبه ها ساعت هشته
نیکا، وای ارسلان مارو میکشه،
دیانا، بریم دیگه،
نیکا، یه اسنب گرفتم وبا دیانا سوار شدیم و رفتیم خونه تا رسیدیم ساعت نیم ساعت گذشت
دیانا، در حیاط باز کردم و با نیکا داخل حیاط رفتیم. صدا هیی نبود. سریع از نیکا پرسیدم
. اع، کسی نیست که
نیکا، فکر کنم چرا اینقدر سوکوته اینجا،
دیانا، بیا، حالا بریم خونه گشنمم هست، تا اینا نیومدن راحت غذامو بخورم
نیکا، از کجا میدونی خونه نیستن
دیانا، سریع فرار کردم تو خونه
نیکا، عععع. خب وایسا با هم بریم،
دیانا، غذایی که تو یخچال بود گرم کردم.
نیکا تا رفتم لباسامو عوض کردم اومدم دیدم دیانا افتاده رو غذا داره میخوره،
دیانا، اخ،. دارم سیر میشم
نیکا، خب اروم ازت نمیگیرن که.
دیانا، میدونم
نیکا، ام..... چیزه
دیانا من غذا بهت نمیاد مااا اصرار نکن
نیکا، وی میگی بابا میخوام با متین بریم جایی
دیانا، اع، کجا؟ (
نیکا، خب..
دیانا، نکنه میخوای کاری کنی
نیکا، میخوام، برم پارتی
دیانا، غذا پرید تو گلوم دور دهنم و پاک کردم و به نیکا نگاه کردم.
نیکا، هوس کردم
دیانا، بیشعور، بدون من. چرا با متین
نیکا، کار دارم
دیانا، واعه.باشه، وقت ده خونه باش.
نیکا، چشم
دیانا،.... خوبه
متین، داداش ساعت نه. نریم خونه
ارسلان، از کنار تور اومدم کنار توپ انداختم پایین. چرا بریم
متین، توپ بده به من
ارسلان، رو زمینه. حوله ذبرداشتمو عرقامو پاک کردم
متین، خدایی ایول. چه تو پی همینجوری که این دست و اون دست مینداختم، که به سمت جلو پرت کردم.
ارسلان، دیدم یه چیزی محکم خورد به لپم.. ایی
متین، اوخ. ببخشید
ارسلان،.... تو بودی هوف جمع کن بریم
متین، وای کبود شد... 😅😅😅😅🤣
ارسلان، ... خندیدن دداره
متین، داداش من میگم بیا گردنتو کبود کنیم
ارسلان، منحرف، یعنی چی
متین، اوه. توام منظورمو نمیگریی، حاجی، با دست کبود کنم بعد که دخترا ببینن... اخ. چه. میشود
ارسلان، فقط، صدای جیغ شونو رو من میندازی
متین 🥰تروخدا
ارسلان، اروم متین، یه ذره
متین، افرین، این شد، بیا، رفتم سمت ارسلان، با دست کبود کردم به ذره
ارسلان، ایی، چرا چنگ میزنی
متین، تموم شد، بیا، بیا، بریم که دیره
نیکا، اع
دیانا، ظرفامو شستم و برگشتم، چیه
نیکا، این پسرا غذا و که خوردن ظرف های اش هنوز رو میزهه بی تربیت هاااا.
دیانا، هه، ولش بیار اینجا
نیکا، ظرف دادم دیانا رو صندلی نشستم
خواستم یه سوال از دیانا بپرسم که
۱۶۰.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.