بلک رز part 31
ساعتای دوازده نصفه شب بود ، بعد رستوران جیمینو مجبور کردم بریم رودخانه هان و اونجاهم منو یه بستنی مهمونی کرد .
و البته به اجبار من و بعدش با همون اجبار منو تا هتل رسوند .
خندون راه رو طی کردم . و به اتاقم رسیدم ، درو باز کردم و وارد اتاقم شدم و با جنی که کیف به دست جلوی در ایستاده بود برخورد کردم.
_ چیه شال کلاه کردی دختر ؟!
عصبی بهم حمله کرد طوری که پشتم به در خورد ،
یقمو گرفت و به سمت خودش کشید .
+ هیچ معلوم هست کدوم گوری هستی رزی ،
خواستم بیام دنبالت که عین جن جلوم ظاهر شدی ...
اخماش توهم بود ، وقتی عصبی میشد به شدت کیوت میشد دلم میخواست لپاشو گاز بگیرم .
_ حرص نخور شیرت خشک میشه ، داشتم خوش میگذروندم درست مثل تو و اون عشق احمقت ...
+ عیششش
یقمو ول کرد ، سویشرتشو در آورد و خودشو روی تخت پرت کرد
+ فکرشو نکردی که اگه بلا یی سرت بیاد یا گوم و گورشی روبرتو دهنمو سرویس میکنه ؟
خودت میدونی که چقدر روت حساسه یادته که دفعه قبل تو نیویورک راه هتل رو گم کردی و دیر برگشتی چه بلایی سرمون آورد ،
یادت که نرفته کلتشو گذاشته بود زیر گلوی ویلیام همش میگفت من رزی رو امانت دست تو داده بودم ....
_ من به اندازه کافی بزرگ شدم، میتونم از پس خودم بربیام و مراقب خودم باشم
+ جون تو برام اهمیتی ندارده سک کی باشی اصن ...
میترسم روبرتو منو بکشه ...
پوکر بهش نگاه کردم که نیشخند کثیفشو تحویلم داد چشمامو تویه حدقه چرخوند و چصی ریزی اومدم .
_ اصلا با من حرف نزن من باهات قهرم ، یادم نمیره چطور منو به تهیونگ فروختی ...
عین برق سرجاش نشست .
+ واااایییی تهیونگگگگ ، خوب شد رفتی اصلا یه حرفایی عاشقانه ای زدیم ،
_ وای باورم نمیشه تویه دلم کلی فش به تهیونگ دادم که اینطوری عقل از سر جنی پرونده بوده ...
+ راستی فردا دعوتمون کرده بریم بار باهاش
پوزخند زدم ،
_ با تهیونگ؟ عمرا
+ رزی دیگه چص نکن خوش میگذره
_ نه
+ توروخدااا
_ میگم نه
سمتم اومد و جلوم زانو زد و دستامو گرفت ، چشمای گربه ایشو مظلوم کرد و لباشو غنچه ای
+ پلیزززز
_ اینطوری نگام نکن خر نمیشم
تند ، تند پلک میزد و مظلوم نمایی میکرد ، راحت داشت خرم میکرد داد زدم ....
_ باشههههه ، ولی فقط چون نمیتونم از بار بگذرم میام
+ آخ جوننننن
ادامه پارت بعد ....
و البته به اجبار من و بعدش با همون اجبار منو تا هتل رسوند .
خندون راه رو طی کردم . و به اتاقم رسیدم ، درو باز کردم و وارد اتاقم شدم و با جنی که کیف به دست جلوی در ایستاده بود برخورد کردم.
_ چیه شال کلاه کردی دختر ؟!
عصبی بهم حمله کرد طوری که پشتم به در خورد ،
یقمو گرفت و به سمت خودش کشید .
+ هیچ معلوم هست کدوم گوری هستی رزی ،
خواستم بیام دنبالت که عین جن جلوم ظاهر شدی ...
اخماش توهم بود ، وقتی عصبی میشد به شدت کیوت میشد دلم میخواست لپاشو گاز بگیرم .
_ حرص نخور شیرت خشک میشه ، داشتم خوش میگذروندم درست مثل تو و اون عشق احمقت ...
+ عیششش
یقمو ول کرد ، سویشرتشو در آورد و خودشو روی تخت پرت کرد
+ فکرشو نکردی که اگه بلا یی سرت بیاد یا گوم و گورشی روبرتو دهنمو سرویس میکنه ؟
خودت میدونی که چقدر روت حساسه یادته که دفعه قبل تو نیویورک راه هتل رو گم کردی و دیر برگشتی چه بلایی سرمون آورد ،
یادت که نرفته کلتشو گذاشته بود زیر گلوی ویلیام همش میگفت من رزی رو امانت دست تو داده بودم ....
_ من به اندازه کافی بزرگ شدم، میتونم از پس خودم بربیام و مراقب خودم باشم
+ جون تو برام اهمیتی ندارده سک کی باشی اصن ...
میترسم روبرتو منو بکشه ...
پوکر بهش نگاه کردم که نیشخند کثیفشو تحویلم داد چشمامو تویه حدقه چرخوند و چصی ریزی اومدم .
_ اصلا با من حرف نزن من باهات قهرم ، یادم نمیره چطور منو به تهیونگ فروختی ...
عین برق سرجاش نشست .
+ واااایییی تهیونگگگگ ، خوب شد رفتی اصلا یه حرفایی عاشقانه ای زدیم ،
_ وای باورم نمیشه تویه دلم کلی فش به تهیونگ دادم که اینطوری عقل از سر جنی پرونده بوده ...
+ راستی فردا دعوتمون کرده بریم بار باهاش
پوزخند زدم ،
_ با تهیونگ؟ عمرا
+ رزی دیگه چص نکن خوش میگذره
_ نه
+ توروخدااا
_ میگم نه
سمتم اومد و جلوم زانو زد و دستامو گرفت ، چشمای گربه ایشو مظلوم کرد و لباشو غنچه ای
+ پلیزززز
_ اینطوری نگام نکن خر نمیشم
تند ، تند پلک میزد و مظلوم نمایی میکرد ، راحت داشت خرم میکرد داد زدم ....
_ باشههههه ، ولی فقط چون نمیتونم از بار بگذرم میام
+ آخ جوننننن
ادامه پارت بعد ....
۶.۵k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.