𝓼𝓴𝓾𝓵𝓵🖤
𝓼𝓴𝓾𝓵𝓵🖤
"جمجمه"
Part_۲
چند تقه به در زدم که صدای نحسش اومد_بیا تو.
در رو باز کردم و وارد اتاقش شدم.
بدون سلام یا کوچک ترین
حرفی رفتم جلو و روی صندلی ای نشستم.
پوزخندی زد_خب؟ چی شد؟.
سرد و یخی نگاهش کردم_هیچی
مگه قراره بود چیر خاصی بشه؟مثل همیشه بود.
و بلند شدم و دسته چک و سند ماشین و ویلای اون مرد رو جلوش گذاشتم.
لبخندی زد_ایول، تو اصل جنسی دختر....
خیلی راحت میری تو دهن شیر و بدون کوچک ترین زخمی میای بیرون.
نگاهش کردم_میتونم برم؟.
_نه.
سند ها رو روی میز گذاشت و دو دستش رو به میز تکیه داد_میخوام باهات حرف بزنم.
بلند شد و عکسی روی میز مقابل من گذاشت و در حالی که قدم میزد به حرف اومد
: اسمش آراشید براونه..... یه سرمایه دار
بزرگ تو سوئد هه.... کسی که تو قاچاق
تریاک و شیشه و انواع مواد مخدره..... یه شرکت صادرات و واردات به همراه یک
کارخونه مواد خوراکی داره...
مکثی کرد و ادامه داد_میشه گفت
فرد خیلی پولداریه، حداقل از ماشین
و کارخونه و شرکت و ویلا و باغش
میشه فهمید.
نگاهی به مرد توی عکس کردم.
با اخم زل زده بود به دوربین.
قیافه ای داشت که هر دختری جذبش میشد.
قد بلند و هیکلی بود و چشماش هم
به رنگ سبز بود.
_خب چه کاری از دست من برمیاد؟.
+آراشید دشمن منه... یه دشمن خونی....
هر دو به خون هم تشنه ایم...من میخوام ازش انتقام بگیرم و تو نقش مهمی میتونی تو نقشه ام داشته باشی.
چشمام رو ریز کردم_چی میخوای بگی؟.
+تو تا حالا تو تمام نقشه های من بودی اما این یکی فرق داره.... توی این نقشه باید از اول تا آخر این بازی فقط و فقط تو بازی کننده باشی.
نفس عمیقی کشیدم تا عصبانیتم رو کنترل کنم_مثل آدم برو سر اصل مطلب.
+تو باید این مرد رو شیفته خودت کنی..... میخوام عاشقت بشه.....
_چی داری میگی؟.
+حرفم واضحه.
_تو از من میخوای....
+ازت میخوام از هر راهی میتونی استفاده کنی تا بهت علاقه مند بشه..حتی اگه لازمه از اون چیزی که میدونی بگذر.
بلند شدم ودستام رو محکم به میز کوبیدم_تو به من قول دادی بودی....
قرار بود من مثل دخترای تو بار نباشم...
قرار بود برات کار کنم.
+خب الانم داری کار میکنی.
دستام رو مشت کردم این مرد اصلا آرامش روحی روانی نداشت.
میخواست بخاطر یه انتقام منو نابود کنه.
_ببین هامان....
+چیزایی که باید میشنیدی رو شنیدی
حالا دیگه برو بیرون ایزا.
لبم رو از عصبانیت به دندون گرفتم و تند بلند شدم و از اتاق زدم بیرون......
"جمجمه"
Part_۲
چند تقه به در زدم که صدای نحسش اومد_بیا تو.
در رو باز کردم و وارد اتاقش شدم.
بدون سلام یا کوچک ترین
حرفی رفتم جلو و روی صندلی ای نشستم.
پوزخندی زد_خب؟ چی شد؟.
سرد و یخی نگاهش کردم_هیچی
مگه قراره بود چیر خاصی بشه؟مثل همیشه بود.
و بلند شدم و دسته چک و سند ماشین و ویلای اون مرد رو جلوش گذاشتم.
لبخندی زد_ایول، تو اصل جنسی دختر....
خیلی راحت میری تو دهن شیر و بدون کوچک ترین زخمی میای بیرون.
نگاهش کردم_میتونم برم؟.
_نه.
سند ها رو روی میز گذاشت و دو دستش رو به میز تکیه داد_میخوام باهات حرف بزنم.
بلند شد و عکسی روی میز مقابل من گذاشت و در حالی که قدم میزد به حرف اومد
: اسمش آراشید براونه..... یه سرمایه دار
بزرگ تو سوئد هه.... کسی که تو قاچاق
تریاک و شیشه و انواع مواد مخدره..... یه شرکت صادرات و واردات به همراه یک
کارخونه مواد خوراکی داره...
مکثی کرد و ادامه داد_میشه گفت
فرد خیلی پولداریه، حداقل از ماشین
و کارخونه و شرکت و ویلا و باغش
میشه فهمید.
نگاهی به مرد توی عکس کردم.
با اخم زل زده بود به دوربین.
قیافه ای داشت که هر دختری جذبش میشد.
قد بلند و هیکلی بود و چشماش هم
به رنگ سبز بود.
_خب چه کاری از دست من برمیاد؟.
+آراشید دشمن منه... یه دشمن خونی....
هر دو به خون هم تشنه ایم...من میخوام ازش انتقام بگیرم و تو نقش مهمی میتونی تو نقشه ام داشته باشی.
چشمام رو ریز کردم_چی میخوای بگی؟.
+تو تا حالا تو تمام نقشه های من بودی اما این یکی فرق داره.... توی این نقشه باید از اول تا آخر این بازی فقط و فقط تو بازی کننده باشی.
نفس عمیقی کشیدم تا عصبانیتم رو کنترل کنم_مثل آدم برو سر اصل مطلب.
+تو باید این مرد رو شیفته خودت کنی..... میخوام عاشقت بشه.....
_چی داری میگی؟.
+حرفم واضحه.
_تو از من میخوای....
+ازت میخوام از هر راهی میتونی استفاده کنی تا بهت علاقه مند بشه..حتی اگه لازمه از اون چیزی که میدونی بگذر.
بلند شدم ودستام رو محکم به میز کوبیدم_تو به من قول دادی بودی....
قرار بود من مثل دخترای تو بار نباشم...
قرار بود برات کار کنم.
+خب الانم داری کار میکنی.
دستام رو مشت کردم این مرد اصلا آرامش روحی روانی نداشت.
میخواست بخاطر یه انتقام منو نابود کنه.
_ببین هامان....
+چیزایی که باید میشنیدی رو شنیدی
حالا دیگه برو بیرون ایزا.
لبم رو از عصبانیت به دندون گرفتم و تند بلند شدم و از اتاق زدم بیرون......
۴.۹k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲