قدرت عشق
#قدرت عشق
Part 1
#لیا
به خاطر اینکه سر صبح عمل داشتم زود خوابیدم صبح که پاشدم آلیسا رو ندیدم حتما رفته دفترش آماده که شدم از خونه زدم بیرون از خونه ی ما تا بیمارستان نیم ساعت بود وقتی رسیدم طبق معمول رئیس بیمارستان تو ورودی بیمارستان وایساده بود
رئیس بیمارستان:به به لیا خانم تشریف فرما شدن
به ساعتم نگاه کردمو گفتم
لیا:هنوز نیم ساعت مونده تا عمل
رئیس بیمارستان:ولی باید یک ساعت قبلش اینجا میبودی نه؟
لیا:من لازم ندارم قبل عمل آماده بشم با اجازه من رفتم
از کنارش رد شدمو رفتم اتاقم هنوز نشسته بودم که تلفن زنگ خورد
لیا:الو
منشی:خانم دکتر یک مرئص اورژانسی داریم باید برید محل حادثه یک تصادف زنجیره ای رخ داده
لیا:ولی من عمل دارم به دکتر ژاله بگید بره
منشی:ایشون تو عملن رئیس گفتن به جای شما میرن عمل
کلافه گفتم
لیا:باشه اورژانس دم دره اون منو میبره؟
منشی:بله
لیا:باشه
تلفن گذاشتم سرجاش و کیف لوازم رو برداشتم و رفتم پایین که یک آمبولانس جلوی در بیمارستان بود
لیا:شما منو میبرید محل حادثه
راننده:بله بفرمایید
دوییدم و سوار آمبولانس شدم آمبولانس حرکت کرد
لیا:تصادف کجا رخ داده
پرستار پشت بیمارستان که روی صندلی روبه روم نشسته بود گفت
چاعان:میریم میبینی
لیا:یعنی چی میریم میبینی کجا داریم میریم؟
چاعان:ببین جایی که الان داریم میریم خیلی آروم میری مریض رو درمان میکنی مثل یک دختر خوب
لیا:چی داری میگی تو هااا
چاعان:آروم
لیا:تو چی میگی
گوشیمو در آوردم که زنگ بزنم به پلیس که طرف گوشیو ازم گرفت
لیا:چیکار میکنی روانی
چاعان:اعصاب منو خورد نکن وگرنه دیگه نمیتونی جراحی کنی بشین
لیا:نمیشینم
چاعان:بشیننننن(با داد)
نشستم رو صندلی و سرمو بین دو تا دستم گرفتم
Part 1
#لیا
به خاطر اینکه سر صبح عمل داشتم زود خوابیدم صبح که پاشدم آلیسا رو ندیدم حتما رفته دفترش آماده که شدم از خونه زدم بیرون از خونه ی ما تا بیمارستان نیم ساعت بود وقتی رسیدم طبق معمول رئیس بیمارستان تو ورودی بیمارستان وایساده بود
رئیس بیمارستان:به به لیا خانم تشریف فرما شدن
به ساعتم نگاه کردمو گفتم
لیا:هنوز نیم ساعت مونده تا عمل
رئیس بیمارستان:ولی باید یک ساعت قبلش اینجا میبودی نه؟
لیا:من لازم ندارم قبل عمل آماده بشم با اجازه من رفتم
از کنارش رد شدمو رفتم اتاقم هنوز نشسته بودم که تلفن زنگ خورد
لیا:الو
منشی:خانم دکتر یک مرئص اورژانسی داریم باید برید محل حادثه یک تصادف زنجیره ای رخ داده
لیا:ولی من عمل دارم به دکتر ژاله بگید بره
منشی:ایشون تو عملن رئیس گفتن به جای شما میرن عمل
کلافه گفتم
لیا:باشه اورژانس دم دره اون منو میبره؟
منشی:بله
لیا:باشه
تلفن گذاشتم سرجاش و کیف لوازم رو برداشتم و رفتم پایین که یک آمبولانس جلوی در بیمارستان بود
لیا:شما منو میبرید محل حادثه
راننده:بله بفرمایید
دوییدم و سوار آمبولانس شدم آمبولانس حرکت کرد
لیا:تصادف کجا رخ داده
پرستار پشت بیمارستان که روی صندلی روبه روم نشسته بود گفت
چاعان:میریم میبینی
لیا:یعنی چی میریم میبینی کجا داریم میریم؟
چاعان:ببین جایی که الان داریم میریم خیلی آروم میری مریض رو درمان میکنی مثل یک دختر خوب
لیا:چی داری میگی تو هااا
چاعان:آروم
لیا:تو چی میگی
گوشیمو در آوردم که زنگ بزنم به پلیس که طرف گوشیو ازم گرفت
لیا:چیکار میکنی روانی
چاعان:اعصاب منو خورد نکن وگرنه دیگه نمیتونی جراحی کنی بشین
لیا:نمیشینم
چاعان:بشیننننن(با داد)
نشستم رو صندلی و سرمو بین دو تا دستم گرفتم
۱.۳k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.