part²⁴
part²⁴
قرار در شرکت 🖇️
ته و کوک:باشه
جیمین میره بالا تو اتاقش
کوک:من لباس ندارم
ته:من اینجا لباس دارم بهت میدم
کوک:باشه مرسی
سونا و ته میرن اتاق سونا همین که اونا میرن کوک شروع میکنه بوسیدن لونا
لونا:یااا...چیکار میکنی اگه جیمین و سونا و ته بیان چی
کوک:اونا نمیان همین الان رفتن..
بعد دوباره بوسش میکنه بعد تقریبا سی ثانیه لونا از کوک جدا میشه
لونا:پاشو بریم بخوابیم
کوک:اوکی..(برآید لونا رو بغل میکنه)
لونا:مگه خودم پا ندارم
کوک:هیسس ..اتاقت کدومه
لونا:اون در مشکیه
وارد اتاق میشن
کوک:وای اتاقت قشنگه یه جورایی شبیه اتاق منه
لونا:اره
بعد رفتن خوابیدن
کوک ویو
از خواب بیدار شدم دیدم لونا خوابه آروم بلند شدم تا بیدار نشه لباسام و عوض کردم رفتم سمت اتاق سونا و ته در زدم جواب ندادن درو باز کردم تو اتاق کسی نبود پس پایینن گوشیم رو از جیبیم در آوردم دیدم بیست و پنج تماس از دست رفته از یونا وااای خاک تو سرم ترس از تنهایی داره شت سریع از پله ها رفتم پایین
کوک:تهیوتگ (داد)
ته:چته چرا داد میکشی
کوک :یونا
ته :یونا اومده اینجا
کوک:😑...اسکولی بخدا دیشب خونه ی دوستش نرفته پس تو خونه تنها بوده یونا ام فوبیا داره
ته :بدو بریم
سونا:وایستا منم میام
کوک:بدووو
سریع رفتن سوار ماشین شدن رفتن سمت خونه ی ته و کوک بعد چهل دقیقه میرسن ته سریع در خونه رو باز میکنه
کوک:یونااااا(داد)
مامان ته و کوک:چته چرا داد میزنی
کوک و ته:مامان (با تعجب)
مامان :چتونه
که یهو مامان سونا ام میاد
سونا :مامان
مامان سونا:سونا تو اینجا چیکار میکنی
سونا:خوب م...من .....ما شرکتامون رو یکی کردیم تو شرکت بودیم متوجه تماس های یونا شدیم بعد سریع اومدیم منم که دوست صمیمیشم دیگه ..راستی مامان تو اینجا چیکار میکنی
مامان سونا :خوب مگه نمیدونی ما با هم دوستیم (منظورش مامان ته و کوک) دیشب دیر وقت رسیدیم اومدیم اینجا دیدیم یونا یه گوشه نشسته
مامان ته و کوک:آخه شما دوتا شلغم مگه نمیدونین فوبیا تنهایی داره (داد) کدوم گوری بودین
کوک:خوب...ما...راستش....
ته :تو شرکت خوابمون برد چون کارا زیاد بود بعد صبح بیدار شدیم یاد یونا افتادیم
مامان سونا :سونا ما دیگه بریم
سونا:باشه مامان...راستی خاله یونا خوبه کجاست
مامان ته و کوک:بالا خوابه
بعد از هم خداحافظی میکنن مامان سونا و خودش میرن سمت خونشون
اسکی ممنوع ❌
خوب بچه ها میدونم خیلیییی چرت شد ببخشید دیشب هم گزاشتم... صبح متوجه شدم نیومده از اول نوشتم ❤️
قرار در شرکت 🖇️
ته و کوک:باشه
جیمین میره بالا تو اتاقش
کوک:من لباس ندارم
ته:من اینجا لباس دارم بهت میدم
کوک:باشه مرسی
سونا و ته میرن اتاق سونا همین که اونا میرن کوک شروع میکنه بوسیدن لونا
لونا:یااا...چیکار میکنی اگه جیمین و سونا و ته بیان چی
کوک:اونا نمیان همین الان رفتن..
بعد دوباره بوسش میکنه بعد تقریبا سی ثانیه لونا از کوک جدا میشه
لونا:پاشو بریم بخوابیم
کوک:اوکی..(برآید لونا رو بغل میکنه)
لونا:مگه خودم پا ندارم
کوک:هیسس ..اتاقت کدومه
لونا:اون در مشکیه
وارد اتاق میشن
کوک:وای اتاقت قشنگه یه جورایی شبیه اتاق منه
لونا:اره
بعد رفتن خوابیدن
کوک ویو
از خواب بیدار شدم دیدم لونا خوابه آروم بلند شدم تا بیدار نشه لباسام و عوض کردم رفتم سمت اتاق سونا و ته در زدم جواب ندادن درو باز کردم تو اتاق کسی نبود پس پایینن گوشیم رو از جیبیم در آوردم دیدم بیست و پنج تماس از دست رفته از یونا وااای خاک تو سرم ترس از تنهایی داره شت سریع از پله ها رفتم پایین
کوک:تهیوتگ (داد)
ته:چته چرا داد میکشی
کوک :یونا
ته :یونا اومده اینجا
کوک:😑...اسکولی بخدا دیشب خونه ی دوستش نرفته پس تو خونه تنها بوده یونا ام فوبیا داره
ته :بدو بریم
سونا:وایستا منم میام
کوک:بدووو
سریع رفتن سوار ماشین شدن رفتن سمت خونه ی ته و کوک بعد چهل دقیقه میرسن ته سریع در خونه رو باز میکنه
کوک:یونااااا(داد)
مامان ته و کوک:چته چرا داد میزنی
کوک و ته:مامان (با تعجب)
مامان :چتونه
که یهو مامان سونا ام میاد
سونا :مامان
مامان سونا:سونا تو اینجا چیکار میکنی
سونا:خوب م...من .....ما شرکتامون رو یکی کردیم تو شرکت بودیم متوجه تماس های یونا شدیم بعد سریع اومدیم منم که دوست صمیمیشم دیگه ..راستی مامان تو اینجا چیکار میکنی
مامان سونا :خوب مگه نمیدونی ما با هم دوستیم (منظورش مامان ته و کوک) دیشب دیر وقت رسیدیم اومدیم اینجا دیدیم یونا یه گوشه نشسته
مامان ته و کوک:آخه شما دوتا شلغم مگه نمیدونین فوبیا تنهایی داره (داد) کدوم گوری بودین
کوک:خوب...ما...راستش....
ته :تو شرکت خوابمون برد چون کارا زیاد بود بعد صبح بیدار شدیم یاد یونا افتادیم
مامان سونا :سونا ما دیگه بریم
سونا:باشه مامان...راستی خاله یونا خوبه کجاست
مامان ته و کوک:بالا خوابه
بعد از هم خداحافظی میکنن مامان سونا و خودش میرن سمت خونشون
اسکی ممنوع ❌
خوب بچه ها میدونم خیلیییی چرت شد ببخشید دیشب هم گزاشتم... صبح متوجه شدم نیومده از اول نوشتم ❤️
۷.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.