پارت ۴۴ فصل ۲
€اهم اهم... این کارو هارو بزارین برای یه تایم دیگه...
+-یا خدااااااااا
-تو از کجا پیدات شد؟؟؟؟
€کلاغا خبر اوردن میخوای با خواهرم کاری بکنی...
-نه اونجوری که فکر میکنی...
€میدونم بابا شوخی میکنم...
+اوپااااا
€هااااااا
+گمشو از اتاق بیرونننننن*یک بالشت سمتش پرت میکنه...
€هاا؟؟؟
-در حال پاره شدن🤣
+گفتم گمشو بیرونننننن
€میخوای چیکار کنی؟؟ 😈😂
+کارای بد... حالا گم میشی؟؟ 😠
-هی نیلا بسه...
+باشه عشقم
€ها؟؟؟؟؟؟
+تو نمیفهمی... عااا راستی توهم عاشق بودی پس میفهمی...
-عاا منم یادم رفته بود..
+کی اون دوتا رو پیوند بدیم؟
-هرموقع تو بگی..
+باشه پس من برنامش رو میچینم..
€چی میگین شما دوتا...
+هیچی خان داداش برو کارای عروسی رو بکن...
€مگه من مردم بزارم با کوک ازدواج کنی؟؟؟
+میمون ازدواج خودت رو میگم...
€امم... امم... ابجی جونم...
+هاا
€بیا بیرون باهات کار دارم
+عشقم من اگه نیومدم دیم رو ازین بگیر... حق ازدواج بعد من هم نداری
-اگه بلایی سرت بیاد خودم میکشمش
€اه اه... جمع کنین لاس زدناتون رو...
+-باشه😂
تهیونگ ویو*
من دقیقا از دو ساعت پیش پشت در بودم و همه کارهاشون رو در نظر داشتم... خیلی بهم میان... خیلی خوشحالم که هم بهترین دوستم هم ابجی کوچولوم به کسی میرسن که دوسش دارن... امیدوارم زندگی خوبی داشته باشن... ولی برام جالب بود که نیلا اول اعتراف کرد... حتی فکرشم نمیکردم😅
€نیلا
+جونم
€میگم چرا به کوک قضیه رو گفتی؟
+خیلی وقت پیش گفتم..
€اوه... یعنی مثل من غیرتی نیست؟؟؟؟
+چرا... دستت به خواهرش بخوره میکشت... ولی چون میدونه لوناهم دوست داره اشکالی نداره از نظرش...
€چییییی؟؟؟؟ لونا منو دوست داره؟؟؟؟
+هیننننن.... کوک کمککککککک
-چیشددددد
+لو دادممممم
-چیو؟
+لونا ته رو دوست داره...
- عشق خنگ من...
+€هی درست صحبت کن😠
-تسلیم😨
-حالا اشکالی نداره... اینجوری لونا رو سورپرایز میکنیم...
+اره خوبه..
€خوب چجوری باید بکنیم؟
-اممم.... اهاااا
+چی؟
-سه روز دیگه تولد لوناس....
€اوکی... بقیش با من...
+نظرت چیه یکم طبیعی سازیش کنیم؟
-یعنی چی؟
+امروز دعوتش کنیم و قضیه خودمون رو بگیم... بعدش بگیم تهیونگ رفته اقامت فرانسه گرفته و دیگه برنمیگرده...
-عالیه...
-داداش بیا یه لحظه باهات کار دارم...
€باشه...
-الان اوضاع کار خیلی خرابه چجوری باید درستش کنیم؟
€خودم درستش میکنم... نگران نباش...
-چطوری؟
€باید فکر اینارو از قبل میکردی... یک سوم افرادش خودین
-چییی؟ 😳
€بله دیگه
-بابا دمت گرم
€ما اینیم دیگه...
+داداش میگم من لونا رو میخوام برای فردا دعوت کنم... تو هم باید بری جایی که فکر هیچکی نرسه... منظورم لوناس
€اوکی...
+-یا خدااااااااا
-تو از کجا پیدات شد؟؟؟؟
€کلاغا خبر اوردن میخوای با خواهرم کاری بکنی...
-نه اونجوری که فکر میکنی...
€میدونم بابا شوخی میکنم...
+اوپااااا
€هااااااا
+گمشو از اتاق بیرونننننن*یک بالشت سمتش پرت میکنه...
€هاا؟؟؟
-در حال پاره شدن🤣
+گفتم گمشو بیرونننننن
€میخوای چیکار کنی؟؟ 😈😂
+کارای بد... حالا گم میشی؟؟ 😠
-هی نیلا بسه...
+باشه عشقم
€ها؟؟؟؟؟؟
+تو نمیفهمی... عااا راستی توهم عاشق بودی پس میفهمی...
-عاا منم یادم رفته بود..
+کی اون دوتا رو پیوند بدیم؟
-هرموقع تو بگی..
+باشه پس من برنامش رو میچینم..
€چی میگین شما دوتا...
+هیچی خان داداش برو کارای عروسی رو بکن...
€مگه من مردم بزارم با کوک ازدواج کنی؟؟؟
+میمون ازدواج خودت رو میگم...
€امم... امم... ابجی جونم...
+هاا
€بیا بیرون باهات کار دارم
+عشقم من اگه نیومدم دیم رو ازین بگیر... حق ازدواج بعد من هم نداری
-اگه بلایی سرت بیاد خودم میکشمش
€اه اه... جمع کنین لاس زدناتون رو...
+-باشه😂
تهیونگ ویو*
من دقیقا از دو ساعت پیش پشت در بودم و همه کارهاشون رو در نظر داشتم... خیلی بهم میان... خیلی خوشحالم که هم بهترین دوستم هم ابجی کوچولوم به کسی میرسن که دوسش دارن... امیدوارم زندگی خوبی داشته باشن... ولی برام جالب بود که نیلا اول اعتراف کرد... حتی فکرشم نمیکردم😅
€نیلا
+جونم
€میگم چرا به کوک قضیه رو گفتی؟
+خیلی وقت پیش گفتم..
€اوه... یعنی مثل من غیرتی نیست؟؟؟؟
+چرا... دستت به خواهرش بخوره میکشت... ولی چون میدونه لوناهم دوست داره اشکالی نداره از نظرش...
€چییییی؟؟؟؟ لونا منو دوست داره؟؟؟؟
+هیننننن.... کوک کمککککککک
-چیشددددد
+لو دادممممم
-چیو؟
+لونا ته رو دوست داره...
- عشق خنگ من...
+€هی درست صحبت کن😠
-تسلیم😨
-حالا اشکالی نداره... اینجوری لونا رو سورپرایز میکنیم...
+اره خوبه..
€خوب چجوری باید بکنیم؟
-اممم.... اهاااا
+چی؟
-سه روز دیگه تولد لوناس....
€اوکی... بقیش با من...
+نظرت چیه یکم طبیعی سازیش کنیم؟
-یعنی چی؟
+امروز دعوتش کنیم و قضیه خودمون رو بگیم... بعدش بگیم تهیونگ رفته اقامت فرانسه گرفته و دیگه برنمیگرده...
-عالیه...
-داداش بیا یه لحظه باهات کار دارم...
€باشه...
-الان اوضاع کار خیلی خرابه چجوری باید درستش کنیم؟
€خودم درستش میکنم... نگران نباش...
-چطوری؟
€باید فکر اینارو از قبل میکردی... یک سوم افرادش خودین
-چییی؟ 😳
€بله دیگه
-بابا دمت گرم
€ما اینیم دیگه...
+داداش میگم من لونا رو میخوام برای فردا دعوت کنم... تو هم باید بری جایی که فکر هیچکی نرسه... منظورم لوناس
€اوکی...
۳.۱k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.