من عشق رو با شما تجربه کردم:) p9
_الان میرم پروفسور
دریکو رفت و سوروس اومد سمتم و کنارم نشست و در کمال نا باوری دستشو گذاشت دور شونم و به خودش نزدیکم کرد
_خوبی
+اره
صداشو صاف کرد و گفت
_نباید میرفتی
برگشتم سمتش و طلبکارانه گفتم
+پدر! خودت گفتـــ
_اه درسته...ببخشید
چشمام کمی درشت شد... اون ازم معذرت خواهی کرد؟
+امم...مهم نیست
_زودتر برو خوابگاهت
+چشم
پدر رفت و منم برگشتم سمت خوابگاهم
چند ماه بعد...
ردامو پوشیدم و راه افتادم سمت کلاس پدرم اما وقتی در کلاس و باز کردم با صندلی های خالی مواجه شدم ینی چی؟ رو کردم به پدرم که داشت لباسشو مرتب می کرد
+پروفسور مگه امروز کلاس نداریم؟
_نه...کلاس ها بخاطر مسابقه کوییدیچ اسلیترین و گریفیندور لغو شده عجیبه که نمیدونی
+او...پس شما چرا اینجایین؟
_داشتم میرفتم
+خیل خب پس من دیگه میرم خداحافظ
_به سلامت
رفتم سمت خوابگاه و کتابامو گذاشتم سر جاشون و لباسامو با یه شلوار مام استایل کرم و تیشرت سبز کمرنگ عوض کردم و رفتم سمت زمین کوییدیچ
تقریبا میشه گفت...
دریکو رفت و سوروس اومد سمتم و کنارم نشست و در کمال نا باوری دستشو گذاشت دور شونم و به خودش نزدیکم کرد
_خوبی
+اره
صداشو صاف کرد و گفت
_نباید میرفتی
برگشتم سمتش و طلبکارانه گفتم
+پدر! خودت گفتـــ
_اه درسته...ببخشید
چشمام کمی درشت شد... اون ازم معذرت خواهی کرد؟
+امم...مهم نیست
_زودتر برو خوابگاهت
+چشم
پدر رفت و منم برگشتم سمت خوابگاهم
چند ماه بعد...
ردامو پوشیدم و راه افتادم سمت کلاس پدرم اما وقتی در کلاس و باز کردم با صندلی های خالی مواجه شدم ینی چی؟ رو کردم به پدرم که داشت لباسشو مرتب می کرد
+پروفسور مگه امروز کلاس نداریم؟
_نه...کلاس ها بخاطر مسابقه کوییدیچ اسلیترین و گریفیندور لغو شده عجیبه که نمیدونی
+او...پس شما چرا اینجایین؟
_داشتم میرفتم
+خیل خب پس من دیگه میرم خداحافظ
_به سلامت
رفتم سمت خوابگاه و کتابامو گذاشتم سر جاشون و لباسامو با یه شلوار مام استایل کرم و تیشرت سبز کمرنگ عوض کردم و رفتم سمت زمین کوییدیچ
تقریبا میشه گفت...
۲.۶k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.