ادامہ ی سناریو تاکئومی☆
ادامہ ی سناریو تاکئومی☆
تو : خ....خب......آرہ
تاکئومی لبخند زد : پس توام بہ من علاقہ داری درستہ؟
تو : آ....آرہ
تاکئومی لباسای تو و خودشو کامل درآورد* لبو شدہ بودی و ترسیدہ بودی* تاکئومی دوبارہ روت خیمہ زد و شروع کرد بہ مارک گذاشتن روی گردنت* لبتو گاز گرفتی تا نالہ ای از دھنت خارج نشہ* وقتی از گردنت سیر شد شروع کرد بہ خوردن سینہ ھات و با انگشتاش پوسیتو میمالید* کم کم تحریک شدی* تاکئومی آروم سر عضوشو داخلت فرو کرد کہ جیغ زدی*
تو : آیییییی....خیلی بزرگھھھھھھہ
تاکئومی : آروم باش بیبی
خم شد و لباتو بوسید* با این کارش میخواست حواستو پرت کنہ و بعد از چند ثانیہ کل عضوشو داخلت جا داد* درد بدی توی پایین تنت پیچید* شونہ ھاشو چنگ میزدی کہ ازت جدا شد* بہ خون باکرگیت نگاہ کرد و لبخند زد*
تو : آیییی....لطفا....درش بیار....نمیتونم....تحمل کنم
تاکئومی : چیزی نیست....الان بھش عادت میکنی
تاکئومی یکم صبر کرد کہ بھش عادت کنی بعدش آروم شروع کرد بہ کوبیدن داخلت*
لبتو گاز گرفتہ بودی و چشماتو روی ھم فشار میدادی*
تاکئومی : صدای نالہ ھاتو نمیشنوم
یہ ضربہ ی محکم زد کہ عاح بلندی از دھنت خارج شد*
تاکئومی : عیجان
سرخ سرخ شدی* تاکئومی صبرش تموم شد و محکم داخلت میکوبید*
تو : عاح...عاح...تاکئومی
تاکئومی : عاشق اینم کہ اسممو از دھنت بشنوم
کم کم بھش عادت کردی و دردش برات لذت شد*
تو : تاکئومی....محکم تر
لبخند زد و محکم تر داخلت میکوبید* بعد از نیم ساعت جفتتون ارضا شدید و تاکئومی ھمہ ی اسپرمش رو داخلت خالی کرد* خیلی داغ بود*
تو : آییی....سوختم
تاکئومی لبخند زد و گونتو بوسید*
تاکئومی : عاشقتم فرشتہ ی من
لبخند کم جونی زدی و بغلش کردی*
تو : من بیشتر
تو : خ....خب......آرہ
تاکئومی لبخند زد : پس توام بہ من علاقہ داری درستہ؟
تو : آ....آرہ
تاکئومی لباسای تو و خودشو کامل درآورد* لبو شدہ بودی و ترسیدہ بودی* تاکئومی دوبارہ روت خیمہ زد و شروع کرد بہ مارک گذاشتن روی گردنت* لبتو گاز گرفتی تا نالہ ای از دھنت خارج نشہ* وقتی از گردنت سیر شد شروع کرد بہ خوردن سینہ ھات و با انگشتاش پوسیتو میمالید* کم کم تحریک شدی* تاکئومی آروم سر عضوشو داخلت فرو کرد کہ جیغ زدی*
تو : آیییییی....خیلی بزرگھھھھھھہ
تاکئومی : آروم باش بیبی
خم شد و لباتو بوسید* با این کارش میخواست حواستو پرت کنہ و بعد از چند ثانیہ کل عضوشو داخلت جا داد* درد بدی توی پایین تنت پیچید* شونہ ھاشو چنگ میزدی کہ ازت جدا شد* بہ خون باکرگیت نگاہ کرد و لبخند زد*
تو : آیییی....لطفا....درش بیار....نمیتونم....تحمل کنم
تاکئومی : چیزی نیست....الان بھش عادت میکنی
تاکئومی یکم صبر کرد کہ بھش عادت کنی بعدش آروم شروع کرد بہ کوبیدن داخلت*
لبتو گاز گرفتہ بودی و چشماتو روی ھم فشار میدادی*
تاکئومی : صدای نالہ ھاتو نمیشنوم
یہ ضربہ ی محکم زد کہ عاح بلندی از دھنت خارج شد*
تاکئومی : عیجان
سرخ سرخ شدی* تاکئومی صبرش تموم شد و محکم داخلت میکوبید*
تو : عاح...عاح...تاکئومی
تاکئومی : عاشق اینم کہ اسممو از دھنت بشنوم
کم کم بھش عادت کردی و دردش برات لذت شد*
تو : تاکئومی....محکم تر
لبخند زد و محکم تر داخلت میکوبید* بعد از نیم ساعت جفتتون ارضا شدید و تاکئومی ھمہ ی اسپرمش رو داخلت خالی کرد* خیلی داغ بود*
تو : آییی....سوختم
تاکئومی لبخند زد و گونتو بوسید*
تاکئومی : عاشقتم فرشتہ ی من
لبخند کم جونی زدی و بغلش کردی*
تو : من بیشتر
۲.۸k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.