عشق یا ثروت ( پارته یازده )
ویو: کوکو
با پرویی تمام از جام پاشدم دسته اینوپیو گرفتم و زدم بیرون از کلاس بعده یه بحثه کوچیک بلخره رعضیش کردم امروزو بپیچونیم.
از مدرسه زدیم بیرون که یه ماشین جلومون ایستاد و شیشه اش رو پایین داد.
راننده: کوکونوی هاجیمه؟
کوکو: خودم هستم
راننده: اون همراهته؟
کوکو: بله چه طور؟
راننده: سوار شو رییس گفته ببرمت قراره کلی پول نسیبت شه
با شنیدنه اسمه پول چشام برقی زد بی توجه به راننده درو برایه اینوپی باز کردم نگاه وادفاکی کرد و بعدش با یه نیشخند نشست پشته سرش نشستم و درو بستم ماشین حرگت کرد و چشام داشت سنگین میشد رسیدیم بیرون شهر که قبله برسیدن سوالم از هوش رفتم لحظه اخری چشمم به اینوپی خیره شد انگار خیلی وقته بیهوشه
کوکو: ا... ا... اینوپــ
چشمامو باز کردم سردرده بدی داشتم اتاق پر از خون بود چشمم به چاقویه کنارم خورد و سریع برش داشتم اینوپی کنارم بیهوش بود پس منتظر موندم تا بیدار شه ولی تصمیم گرفتم یکم بگردم.
کله اتاق مثله یه راه رویه صاف بود که یک طرفش دیوار بزرگی داشت.
تون طرف هم یه اسانسور بود وقتی برگشتم اینوپی بیدار شده بود و با گیجی بهم خیره بود.
اینوپی: کوکو؟ خ.. خوبی؟
کوکو: چه عجب پاشدی. اره من خوبم بجم باید سواره اسانسور شیم
با پرویی تمام از جام پاشدم دسته اینوپیو گرفتم و زدم بیرون از کلاس بعده یه بحثه کوچیک بلخره رعضیش کردم امروزو بپیچونیم.
از مدرسه زدیم بیرون که یه ماشین جلومون ایستاد و شیشه اش رو پایین داد.
راننده: کوکونوی هاجیمه؟
کوکو: خودم هستم
راننده: اون همراهته؟
کوکو: بله چه طور؟
راننده: سوار شو رییس گفته ببرمت قراره کلی پول نسیبت شه
با شنیدنه اسمه پول چشام برقی زد بی توجه به راننده درو برایه اینوپی باز کردم نگاه وادفاکی کرد و بعدش با یه نیشخند نشست پشته سرش نشستم و درو بستم ماشین حرگت کرد و چشام داشت سنگین میشد رسیدیم بیرون شهر که قبله برسیدن سوالم از هوش رفتم لحظه اخری چشمم به اینوپی خیره شد انگار خیلی وقته بیهوشه
کوکو: ا... ا... اینوپــ
چشمامو باز کردم سردرده بدی داشتم اتاق پر از خون بود چشمم به چاقویه کنارم خورد و سریع برش داشتم اینوپی کنارم بیهوش بود پس منتظر موندم تا بیدار شه ولی تصمیم گرفتم یکم بگردم.
کله اتاق مثله یه راه رویه صاف بود که یک طرفش دیوار بزرگی داشت.
تون طرف هم یه اسانسور بود وقتی برگشتم اینوپی بیدار شده بود و با گیجی بهم خیره بود.
اینوپی: کوکو؟ خ.. خوبی؟
کوکو: چه عجب پاشدی. اره من خوبم بجم باید سواره اسانسور شیم
۱.۷k
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.