White Rose 🤍 ⁴
(راوی:من مزاحم اومدم بچه ها دیدید من چه خوبم شمارو تو این داستان خوب نشون دادم)
که یهو صدای چرخوندن کلید اومد من و اچا سریع پیتزا رو از پنجره انداختیم بیرون که صدای اخ یکی از نگهبان دراومد بهتون گفتم خوش شانسم :/// دقیقا خورد تو کله نگهبان به سمت در حرکت کردم اشهد خودم رو میخوندم که کوک با مهربونی سلام داد و رفت تو اتاقش سریع از پنجره بیرون رو نگاه کردم نگهبان نبود آخییش نیستش
ولی نه اگه الان نگه بعدا میگه ای خدا من خیلی بدبختم
من و اچا میز رو چیدیم
(راوی: بچه ها ات و اچا با پیتزا دوکبوکی هم درست کرده بودن)
کوک اومد نشست سر میز
کوک: غذا خوش مزه هست کی درست کرده
اچا: بابا من و مامان اتم
کوک ویو] یهو اچا گفت مامان ات تعجب کردم اخه کی اینقدر صمیمی شدن خدا میدونه ...
که یهو صدای چرخوندن کلید اومد من و اچا سریع پیتزا رو از پنجره انداختیم بیرون که صدای اخ یکی از نگهبان دراومد بهتون گفتم خوش شانسم :/// دقیقا خورد تو کله نگهبان به سمت در حرکت کردم اشهد خودم رو میخوندم که کوک با مهربونی سلام داد و رفت تو اتاقش سریع از پنجره بیرون رو نگاه کردم نگهبان نبود آخییش نیستش
ولی نه اگه الان نگه بعدا میگه ای خدا من خیلی بدبختم
من و اچا میز رو چیدیم
(راوی: بچه ها ات و اچا با پیتزا دوکبوکی هم درست کرده بودن)
کوک اومد نشست سر میز
کوک: غذا خوش مزه هست کی درست کرده
اچا: بابا من و مامان اتم
کوک ویو] یهو اچا گفت مامان ات تعجب کردم اخه کی اینقدر صمیمی شدن خدا میدونه ...
۲۶.۱k
۱۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.