رمان(عشق)پارت۸۶
عمر:کجایی سوسن......کجایی عشقم؟😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭. «نیم ساعت بعد». عمر(باگریه):نهههههههههههههه😭😭😭😭😭😭نه...چنین چیزی امکان نداره...😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭. «بیمارستان نزدیک به جنگل تو آنکارا». عمر:توروخدا یه کاری بکنید خواهش میکنم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭. پرستار:خانم دکتر خیلی ازش خون رفته فکر نکنم به اتاق عمل برسه. دکتر:ضربان قلبش هر لحظه داره کم تر میشه دستگاه رو بدید. پرستار: بفرمایید دکتر. دکتر:۲۰۰ ژول. پرستار:آماده. دکتر:۳۰۰ ژول. پرستار:آماده. دکتر:۴۰۰ ژول. پرستار:آماده. دکتر:باید زنده بمونی دخترم قوی باش تو هنوز خیلی جوونی........۷۰۰ژول. پرستار:آماده. دکتر:متاسفم بیمار رو از دست................
۳.۱k
۱۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.