دوست داشتن
—
۴- پس دوست داشتن چیست و از چه روست و چه معنائی دارد؟
۵- دوست داشتن اگر از روی صفات باشد که خودپرستی است و آدمی صفات مشابه خود را در دیگری دوست می دارد و این خود شیفتگی است. اگر در ورای صفات باشد فقط جمال می ماند و آنهم متغیر است در زمان. پس بی ریشه و دمدمی است.
۶- و دوست داشتنی هم که بواسطه صفات باشد باز هم بی اساس است زیرا در گذر زمان همه خلق و خوی آدمی تغییر می کند.
و دوست داشتنی که ورای صفات و جمال باشد هم شامل حال فرد خاصی نمی شود و همگان را شامل می شود و هر کسی را می توان و باید دوست داشت و کسی را بیشتر از دیگری دوست داشتن خودپرستی است و مربوط به نیازهای ماست و شباهتهای ما.
۸- پس تبعیض در دوست داشتن امری ناحق است و بهرحال مربوط به دوست داشتن و محبت نمی شود بلکه مربوط به منافع شخصی ماست و عادات ما و بستگی ها و منافع مشترک.
۹- بدین ترتیب پس عشق که اشد دوست داشتن است نیز امری بر باطل عظیم است و دروغی بزرگ و فریبی بس شدید. درست به همین دلیل همه عشق ها محکوم به رسوائی و عداوت هستند زیرا بر دروغند و ناحق.
۱۰- عشق به فرد خاصی یک مرض، یک دروغ، یک ابتلا، یک عذاب و یک مالیخولیاست. به همین دلیل معشوق عاقبت مبدل به منفورترین فرد می شود.
۱۱- پس دوست داشتن و عشق اگر بر حقی باشد و واقعی باشد و امر پایدار باشد یا شامل حال همه است و یا هیچکس. پس دوستی و دوست داشتن و محبت و عشق یک مقام وجودی است و برخاسته از وجود محض است و مستلزم اینست که انسان به وجود محض و فى نفسه در خود رسیده باشد و آنرا یافته باشد تا در هر موجودی دریابد و دوست بدارد بواسطة حق و عظمت و جاودانگیش که همان حضور خداوند است در موجودات و مخلوقاتش. محبتی مبرا از صفت و جمال و ورای زمان و مکان و بود و نبود و خیر و شر.
.
۱۲- اگر دوست داشتن مشروط باشد به صفات و جمال و کمال و شرایط و موقعیت، امری بی پایه است و گذرا و لذا موجب کینه می شود. پس دوست داشتن نیست بلکه تجارت و خودشیفتگی و بلکه دروغ و فریبکاری است. زیرا همه این علل در مسیر زمان تغییر می کنند.
۱۳- به همین دلیل عشق و دوستی داخل خانواده هم چه بسا منجر به نفرت و عداوت می شود با اینکه بیشترین مشترکات را داراست و مزمن ترین عادات را پدید می آورد.
۱۴- پس دوست داشتن کسی بیشتر از دیگران، اساس ستم و دروغ است و بزرگترین دروغها و ستم ها برخاسته از این دوستی و عشق است که تبعیض بیافریند.
۱۵- پس تبعیض در عشق و دوستی اساس ستمهای بشری است زیرا اساس دروغهای بشر است و اساس فریبهاست چون چنین ادعائی عشق و دوستی نیست. یا مکر است یا جنون .
از کتاب پدیده شناسی هویت انسانی ص 18
مولف: استاد علی اکبر خانجانی
۴- پس دوست داشتن چیست و از چه روست و چه معنائی دارد؟
۵- دوست داشتن اگر از روی صفات باشد که خودپرستی است و آدمی صفات مشابه خود را در دیگری دوست می دارد و این خود شیفتگی است. اگر در ورای صفات باشد فقط جمال می ماند و آنهم متغیر است در زمان. پس بی ریشه و دمدمی است.
۶- و دوست داشتنی هم که بواسطه صفات باشد باز هم بی اساس است زیرا در گذر زمان همه خلق و خوی آدمی تغییر می کند.
و دوست داشتنی که ورای صفات و جمال باشد هم شامل حال فرد خاصی نمی شود و همگان را شامل می شود و هر کسی را می توان و باید دوست داشت و کسی را بیشتر از دیگری دوست داشتن خودپرستی است و مربوط به نیازهای ماست و شباهتهای ما.
۸- پس تبعیض در دوست داشتن امری ناحق است و بهرحال مربوط به دوست داشتن و محبت نمی شود بلکه مربوط به منافع شخصی ماست و عادات ما و بستگی ها و منافع مشترک.
۹- بدین ترتیب پس عشق که اشد دوست داشتن است نیز امری بر باطل عظیم است و دروغی بزرگ و فریبی بس شدید. درست به همین دلیل همه عشق ها محکوم به رسوائی و عداوت هستند زیرا بر دروغند و ناحق.
۱۰- عشق به فرد خاصی یک مرض، یک دروغ، یک ابتلا، یک عذاب و یک مالیخولیاست. به همین دلیل معشوق عاقبت مبدل به منفورترین فرد می شود.
۱۱- پس دوست داشتن و عشق اگر بر حقی باشد و واقعی باشد و امر پایدار باشد یا شامل حال همه است و یا هیچکس. پس دوستی و دوست داشتن و محبت و عشق یک مقام وجودی است و برخاسته از وجود محض است و مستلزم اینست که انسان به وجود محض و فى نفسه در خود رسیده باشد و آنرا یافته باشد تا در هر موجودی دریابد و دوست بدارد بواسطة حق و عظمت و جاودانگیش که همان حضور خداوند است در موجودات و مخلوقاتش. محبتی مبرا از صفت و جمال و ورای زمان و مکان و بود و نبود و خیر و شر.
.
۱۲- اگر دوست داشتن مشروط باشد به صفات و جمال و کمال و شرایط و موقعیت، امری بی پایه است و گذرا و لذا موجب کینه می شود. پس دوست داشتن نیست بلکه تجارت و خودشیفتگی و بلکه دروغ و فریبکاری است. زیرا همه این علل در مسیر زمان تغییر می کنند.
۱۳- به همین دلیل عشق و دوستی داخل خانواده هم چه بسا منجر به نفرت و عداوت می شود با اینکه بیشترین مشترکات را داراست و مزمن ترین عادات را پدید می آورد.
۱۴- پس دوست داشتن کسی بیشتر از دیگران، اساس ستم و دروغ است و بزرگترین دروغها و ستم ها برخاسته از این دوستی و عشق است که تبعیض بیافریند.
۱۵- پس تبعیض در عشق و دوستی اساس ستمهای بشری است زیرا اساس دروغهای بشر است و اساس فریبهاست چون چنین ادعائی عشق و دوستی نیست. یا مکر است یا جنون .
از کتاب پدیده شناسی هویت انسانی ص 18
مولف: استاد علی اکبر خانجانی
۳.۴k
۰۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.