63
ویو هلن
وای بلاخره امروز رسید سریع از تخت پاشدم یه لیوان اب رو هالن خارجی کردم رفتم پایین صبحونه خوردم و باهاشون درباره امروز کلی حرف زدم ولی.....
مامان: چه شبی بشه امشب
بابا: عالی(نگاه شیطانی)
هالن: بینظیر
هلن: ای خدا
(زنگ گوشی)
جواب دادم کوک بود
کوک:سلام عشقم
هلن: که تویی تو
بابا و مامان هالن: دیدی اخرش زدم قلبتو بردم
هلن: اهنگ خانوادگی حال کردی؟
کوک: عالی و پرفکت، کی میری ارایشگاه؟
هلن: نمیدونم
هالن: دو دیقه دیگه
کوک: اعضا من رو گرفتن بردن ارایشگاه از 6 صبح
(زنگ خونه)
رفتم در رو باز کردم که... بلک پینک؟
لیسا: سلام خاله، سلام عمو
خدافظ
اعضا: سلام خدافظ
هلن: من پیژامع تنمهههه
کوک: فکر کنم سرت شلوغه من برم بهتره بای
هلن: بای عزیزم، وایسین زود عوض میکنم زوددددددد
جنی: تا ده میشمرم، ا
هلن: بریم
جنی(دهن باز)
جیسو دهنش بست: تقصیر خودمه بهت ادب یاد ندادم بریم
رفتیم ارایشگاه البته هالن و مامان هم اومد بابا هم رفت به اعضا ملحق بشه
رفتیم ارایشگاه معروف خالم که البته اگر اون نبود الان تو ایران داشتم درس میخوندم(با خالش اومده کره)
کلی موقه میکاپ غذا خوردیم گفتیم خندیدیم که بعد سه ساعت میکاپ تمام شد و رفتیم برسیم به مو موهام رو گوجه بالا زدم شبیه گل و دوتا سوسکی انداختم جلو اینم بگم موهام کامل مشکی بود
خاله: لنز نمیخواد چشمای تو خودش لنزه
مامان: اره بابا دختر منااااا کلااااا چشماش بلوریه
هالن: من چی؟ من که چشمام سبز و عسلیه؟؟؟؟؟
خاله: تو هم خوشگلی
لیسا: هلن بیشتر
رزی: هیششششش
خاله: تماممممم
جنی: بدو برو لباس عروس بپوششششششششششششششش(عکسش میزارم)
هلن: باشه باشه رفتم
خیلی لباس عروس خوشگلی بود پوشیدمش و رفتم بیرون تقریبا غروب شده بود و من از اخرین فرست استفاده کردم و چشم های خاکستری ام را به دست اوردم یه دسته گل نسبتا بزرگ سفید و بنفش هم داشتم که طبیعی بود امشب بهترین شب زندگیمه دیدم یه ماشین مشکی شاسی
وایساده دم در و کوک توشه وقتی پیاده شد و نگاه هامون به هم افتاد انگار ستاره با ماه و ماه به ستاره داشت نگاه میکرد کوک سریع اومد تو و بغلم کرد اروم کنار گوشم گفت: خیلی زیبد شدی پرنسسم
منم ارم گفتم: مثل تو شاهه من
دستم گرفت و سوار ماشین شدیم و رفتیم به محل عروسی یه سالن بزرگ که همه از قبل گرمش کرده بودن همین که وارد شدیم کلی کاغذ رنگی ریخت رو سرمون یه جا اعضا بلک پینک رو دیدم که با لباس های درخشان و براقشون و اندام زیباشون وایساده بودن و جای دیگه اعضای گروه خودم که مثل همیشه با استایل های مردونه و جذاب همه جا ظاهر میشن راستش اون لحظه یکم خجالت کشیدم ولی خوشحالی واقعی رو حس کردم رفتم و بعد پنج مین همون اقاهه که ازدواج رو تایین میکنه اومد و من و کوک بلند شدیم
وای بلاخره امروز رسید سریع از تخت پاشدم یه لیوان اب رو هالن خارجی کردم رفتم پایین صبحونه خوردم و باهاشون درباره امروز کلی حرف زدم ولی.....
مامان: چه شبی بشه امشب
بابا: عالی(نگاه شیطانی)
هالن: بینظیر
هلن: ای خدا
(زنگ گوشی)
جواب دادم کوک بود
کوک:سلام عشقم
هلن: که تویی تو
بابا و مامان هالن: دیدی اخرش زدم قلبتو بردم
هلن: اهنگ خانوادگی حال کردی؟
کوک: عالی و پرفکت، کی میری ارایشگاه؟
هلن: نمیدونم
هالن: دو دیقه دیگه
کوک: اعضا من رو گرفتن بردن ارایشگاه از 6 صبح
(زنگ خونه)
رفتم در رو باز کردم که... بلک پینک؟
لیسا: سلام خاله، سلام عمو
خدافظ
اعضا: سلام خدافظ
هلن: من پیژامع تنمهههه
کوک: فکر کنم سرت شلوغه من برم بهتره بای
هلن: بای عزیزم، وایسین زود عوض میکنم زوددددددد
جنی: تا ده میشمرم، ا
هلن: بریم
جنی(دهن باز)
جیسو دهنش بست: تقصیر خودمه بهت ادب یاد ندادم بریم
رفتیم ارایشگاه البته هالن و مامان هم اومد بابا هم رفت به اعضا ملحق بشه
رفتیم ارایشگاه معروف خالم که البته اگر اون نبود الان تو ایران داشتم درس میخوندم(با خالش اومده کره)
کلی موقه میکاپ غذا خوردیم گفتیم خندیدیم که بعد سه ساعت میکاپ تمام شد و رفتیم برسیم به مو موهام رو گوجه بالا زدم شبیه گل و دوتا سوسکی انداختم جلو اینم بگم موهام کامل مشکی بود
خاله: لنز نمیخواد چشمای تو خودش لنزه
مامان: اره بابا دختر منااااا کلااااا چشماش بلوریه
هالن: من چی؟ من که چشمام سبز و عسلیه؟؟؟؟؟
خاله: تو هم خوشگلی
لیسا: هلن بیشتر
رزی: هیششششش
خاله: تماممممم
جنی: بدو برو لباس عروس بپوششششششششششششششش(عکسش میزارم)
هلن: باشه باشه رفتم
خیلی لباس عروس خوشگلی بود پوشیدمش و رفتم بیرون تقریبا غروب شده بود و من از اخرین فرست استفاده کردم و چشم های خاکستری ام را به دست اوردم یه دسته گل نسبتا بزرگ سفید و بنفش هم داشتم که طبیعی بود امشب بهترین شب زندگیمه دیدم یه ماشین مشکی شاسی
وایساده دم در و کوک توشه وقتی پیاده شد و نگاه هامون به هم افتاد انگار ستاره با ماه و ماه به ستاره داشت نگاه میکرد کوک سریع اومد تو و بغلم کرد اروم کنار گوشم گفت: خیلی زیبد شدی پرنسسم
منم ارم گفتم: مثل تو شاهه من
دستم گرفت و سوار ماشین شدیم و رفتیم به محل عروسی یه سالن بزرگ که همه از قبل گرمش کرده بودن همین که وارد شدیم کلی کاغذ رنگی ریخت رو سرمون یه جا اعضا بلک پینک رو دیدم که با لباس های درخشان و براقشون و اندام زیباشون وایساده بودن و جای دیگه اعضای گروه خودم که مثل همیشه با استایل های مردونه و جذاب همه جا ظاهر میشن راستش اون لحظه یکم خجالت کشیدم ولی خوشحالی واقعی رو حس کردم رفتم و بعد پنج مین همون اقاهه که ازدواج رو تایین میکنه اومد و من و کوک بلند شدیم
۱.۴k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.