آن روز پارت ۲
رزی) وقتی برگشت رستوران جیمین اونجا نبود، رزی به کمکش احتیاج داشت، فکری به ذهنش رسید.
لیسا تو خونه بود و داشت تمرین میکرد بعدش رفت آب بخوره صدای زنگ در اومد رفت درو باز کنه دید یه جعبه پشت دره، جعبه رو باز کرد دید یه عروسک تو جعبست اما پا نداشت لیسا خیلی ناراحت و عصبانی شده بود داخل جعبه یه کوکی بود رو یه برگه نوشته بود امیدوارم از کوکی لذت ببرید.
همون موقع لیسا فهمید که این چیه عصبانی شده بود: کوکی!
رفت تو اتاقشو و جیغ کشید. بعد از چند دقیقه که اروم شد از اتاق اومد بیرون رو مبل دراز کشید بعد صدای زنگ در اومد رفت درو باز کنه دید رزیه
لیسا: سلام رزی
رزی: سلام لیسا خوبی
_: نه اصلا ... ببخشید من حالم خوب نیست میشه فردا بیای.
_ : واقعا! راستش یکار مهمی داشتم میشه شماره جونگکوک رو بدی.
لیسا که عصبانی شده بود گفت: چی.. اون!
رزی که شوکه شده بود گفت: چی شده مگه؟!
لیسا جعبه رو به رزی نشون داد رزی گفت: مطمئنی کار کوک بوده؟!
لیسا: مگه احمقم نمیبینی صد بار اسم کوکی رو گفته بود.
رزی: زود قضاوت نکن شاید ینفر میخواسته اذیتتون کنه والا کم درموردتون حرف نمیزنن.. وای به کل یادم رفت میشه شمارشو بدی با خودش کاری ندارم شماره ینفرو ازش میخوام
لیسا: باشه
رزی از خونه لیسا رفت بیرون.
به کوک زنگ زد: سلام اقای جانگکوک ببخشید مزاحم میشم.
کوک: سلام شما؟! رزی: من پارک رزان هستم!
کوک: سلام بله بفرمایید. رزی: میشه شماره اقای جیمین رو بدین یه کار مهمی باهاشون داشتم. کوک: جیمین؟! باشه
رزی: خیلی ممنون... ببخشید امروز شما اون بسته رو دم خونه لیسا گزاشتین؟
........
امید وارم لذت ببرید
برای قسمت بعدی ۱۲ تا لایک
لطفا فالوم کنین
فالو= فالو
لیسا تو خونه بود و داشت تمرین میکرد بعدش رفت آب بخوره صدای زنگ در اومد رفت درو باز کنه دید یه جعبه پشت دره، جعبه رو باز کرد دید یه عروسک تو جعبست اما پا نداشت لیسا خیلی ناراحت و عصبانی شده بود داخل جعبه یه کوکی بود رو یه برگه نوشته بود امیدوارم از کوکی لذت ببرید.
همون موقع لیسا فهمید که این چیه عصبانی شده بود: کوکی!
رفت تو اتاقشو و جیغ کشید. بعد از چند دقیقه که اروم شد از اتاق اومد بیرون رو مبل دراز کشید بعد صدای زنگ در اومد رفت درو باز کنه دید رزیه
لیسا: سلام رزی
رزی: سلام لیسا خوبی
_: نه اصلا ... ببخشید من حالم خوب نیست میشه فردا بیای.
_ : واقعا! راستش یکار مهمی داشتم میشه شماره جونگکوک رو بدی.
لیسا که عصبانی شده بود گفت: چی.. اون!
رزی که شوکه شده بود گفت: چی شده مگه؟!
لیسا جعبه رو به رزی نشون داد رزی گفت: مطمئنی کار کوک بوده؟!
لیسا: مگه احمقم نمیبینی صد بار اسم کوکی رو گفته بود.
رزی: زود قضاوت نکن شاید ینفر میخواسته اذیتتون کنه والا کم درموردتون حرف نمیزنن.. وای به کل یادم رفت میشه شمارشو بدی با خودش کاری ندارم شماره ینفرو ازش میخوام
لیسا: باشه
رزی از خونه لیسا رفت بیرون.
به کوک زنگ زد: سلام اقای جانگکوک ببخشید مزاحم میشم.
کوک: سلام شما؟! رزی: من پارک رزان هستم!
کوک: سلام بله بفرمایید. رزی: میشه شماره اقای جیمین رو بدین یه کار مهمی باهاشون داشتم. کوک: جیمین؟! باشه
رزی: خیلی ممنون... ببخشید امروز شما اون بسته رو دم خونه لیسا گزاشتین؟
........
امید وارم لذت ببرید
برای قسمت بعدی ۱۲ تا لایک
لطفا فالوم کنین
فالو= فالو
۲۱.۰k
۲۴ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.