پارت ۷(در بند برای عشق)
جوری که ته عملا نمیتونست تکون بخوره
و بردش سر تخت. تهیونگ چشماشو بست و منتظر موند تا هانسونگ شروع کنه
(شرمنده دیگه ناموسا روم نشد بقیشو خودتون تصور کنید)
۱۴ ساعت بعد
هانسونگ:بیا گوشیتو بگیر و جواب کوک رو بده جوری که اصلا تابلو نشه فهمیدی؟
ته سرش رو تایید تکون داد و گوشی رو گرفت
ته:الو؟ جونگکوکا خوبی؟
کوک:ته کجایی؟ میدونی چقد نگران شدم؟
ته:میدونم کوک. توی مراسم یکی از دوستامو دیدم باهاش رفتم خونشون شارژر نبرده بودم گوشیش هم شارژرش به مال من نمیخورد به هزار بدبختی پیدا کردیم
کوک:تهیونگ خوبی صدات یکم میلرزه ها
مرد(راننده ی هانسونگ):زود باش دیگه
تهیونگ:من خوبم همون قدر خوبم که وقتی پیش هیونبینم خوبم
کوک چشماش گرد شد و استرس گرفت ولی چون منظور ته رو فهمید گفت:ب... باشه من دیگه میرم مراقب خودت باش میبینمت
ته:خداحافظ
ته موبایل رو داد دست هانسونگ و با خودش گفت:تروخدا منظورم رو فهمیده باش...
کوک در هتل(تو آمریکان):
کوک بعد از قطع کردن تماس گوشی از دستش افتاد
سویون و رزی و جیمین دویدن سمتش
سویون:چی شده کوک؟
کوک که اشکهاش داشت بی صدا میریخت گفت:ته.... تهیونگ اصلا حالش خوب نیست... در خطره..
رزی تا اینو شنید رفت بقیه رو آورد اونا کوک رو نشوندن یجا و بهش آب دادن
یونگی:چی شده؟
کوک بدون اینکه چیزی بگه تماس ضبط شدش بین خودش و تهیونگ رو دوباره پخش کرد
نامجون:یه لحظه بچه ها صدای یکی دیگه هم هست بزن یکم عقب..
کوک:آ.... آره..
کوک که صدا برادرش رو شناخته بود انقد لیوان رو فشار داد تا شکست.
کوک داد زد:هیون عوضی! کار اونه!!
نامجون:هیون؟ راننده ی داداشت؟
کوک:اره بیاید بریم احتمالا تو امارت هانسونگه زیر زمین که در اختیارشه احتمالا اونجان
جیمین:من آدرس رو میدم پلیس بیاید بریم
عمارت هانسونگ:
هانسونگ در رو باز میکنه
پلیس :ما به دنبال شخصی به نام لی هیون میگردیم گذارش دادن پیش شما کار میکنه
هانسونگ:بله تو زیر زمینه میتونید برید ببینیدش
پلیس ها و بچه ها وارد شدن رفتن زیر زمین و صدای داد های از سر درد تهیونگ میومد که هیون داشت روی گردنش فلز داغ میگذاشت
کوک رفت و یه مشت زد تو صورت هیون خواست دومی رو بزنه که پلیس ها جدا شون کردن
کوک بی وقفه رفت و بدن بی جون و بی هوش ته رو از صندلی جدا کرد و برد سوار ماشین کرد بقیه هم اومدن دنبالش هیون هم دست گیر شد
کوک با گریه و عصبانیت ماشین رو روند به سمت بیمارستان
۱ ساعت بعد در بیمارستان:
کوک روی مبل کنار تخت ته نشسته بود و پلیس ها داشتن سوال میپرسیدن:
پ*پلیس*: خب. و میشه بگید هیون همدستی داشت؟
ته حرف های هانسونگ رو به یاد آورد و به کوک نگاه کرد و گفت: نه خودش تنها بود
پ:بسیار خب ممنون از همکاریتون آقای جئون لطفا به عنوان قوم درجه یک آقای کیم بیاید بیرون
و بردش سر تخت. تهیونگ چشماشو بست و منتظر موند تا هانسونگ شروع کنه
(شرمنده دیگه ناموسا روم نشد بقیشو خودتون تصور کنید)
۱۴ ساعت بعد
هانسونگ:بیا گوشیتو بگیر و جواب کوک رو بده جوری که اصلا تابلو نشه فهمیدی؟
ته سرش رو تایید تکون داد و گوشی رو گرفت
ته:الو؟ جونگکوکا خوبی؟
کوک:ته کجایی؟ میدونی چقد نگران شدم؟
ته:میدونم کوک. توی مراسم یکی از دوستامو دیدم باهاش رفتم خونشون شارژر نبرده بودم گوشیش هم شارژرش به مال من نمیخورد به هزار بدبختی پیدا کردیم
کوک:تهیونگ خوبی صدات یکم میلرزه ها
مرد(راننده ی هانسونگ):زود باش دیگه
تهیونگ:من خوبم همون قدر خوبم که وقتی پیش هیونبینم خوبم
کوک چشماش گرد شد و استرس گرفت ولی چون منظور ته رو فهمید گفت:ب... باشه من دیگه میرم مراقب خودت باش میبینمت
ته:خداحافظ
ته موبایل رو داد دست هانسونگ و با خودش گفت:تروخدا منظورم رو فهمیده باش...
کوک در هتل(تو آمریکان):
کوک بعد از قطع کردن تماس گوشی از دستش افتاد
سویون و رزی و جیمین دویدن سمتش
سویون:چی شده کوک؟
کوک که اشکهاش داشت بی صدا میریخت گفت:ته.... تهیونگ اصلا حالش خوب نیست... در خطره..
رزی تا اینو شنید رفت بقیه رو آورد اونا کوک رو نشوندن یجا و بهش آب دادن
یونگی:چی شده؟
کوک بدون اینکه چیزی بگه تماس ضبط شدش بین خودش و تهیونگ رو دوباره پخش کرد
نامجون:یه لحظه بچه ها صدای یکی دیگه هم هست بزن یکم عقب..
کوک:آ.... آره..
کوک که صدا برادرش رو شناخته بود انقد لیوان رو فشار داد تا شکست.
کوک داد زد:هیون عوضی! کار اونه!!
نامجون:هیون؟ راننده ی داداشت؟
کوک:اره بیاید بریم احتمالا تو امارت هانسونگه زیر زمین که در اختیارشه احتمالا اونجان
جیمین:من آدرس رو میدم پلیس بیاید بریم
عمارت هانسونگ:
هانسونگ در رو باز میکنه
پلیس :ما به دنبال شخصی به نام لی هیون میگردیم گذارش دادن پیش شما کار میکنه
هانسونگ:بله تو زیر زمینه میتونید برید ببینیدش
پلیس ها و بچه ها وارد شدن رفتن زیر زمین و صدای داد های از سر درد تهیونگ میومد که هیون داشت روی گردنش فلز داغ میگذاشت
کوک رفت و یه مشت زد تو صورت هیون خواست دومی رو بزنه که پلیس ها جدا شون کردن
کوک بی وقفه رفت و بدن بی جون و بی هوش ته رو از صندلی جدا کرد و برد سوار ماشین کرد بقیه هم اومدن دنبالش هیون هم دست گیر شد
کوک با گریه و عصبانیت ماشین رو روند به سمت بیمارستان
۱ ساعت بعد در بیمارستان:
کوک روی مبل کنار تخت ته نشسته بود و پلیس ها داشتن سوال میپرسیدن:
پ*پلیس*: خب. و میشه بگید هیون همدستی داشت؟
ته حرف های هانسونگ رو به یاد آورد و به کوک نگاه کرد و گفت: نه خودش تنها بود
پ:بسیار خب ممنون از همکاریتون آقای جئون لطفا به عنوان قوم درجه یک آقای کیم بیاید بیرون
۳.۷k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.