P22ایدل شکسته
(ا/ت)
پوفی کشیدم و پاشدم ...این دیوونه بازیا چیه ...رفتم سراغ کمدم و ی هودی شلوار مشکی و ی کلاه برداشتم ک صورتمو بپوشونه ...حوصله ی زخم زبونای مردمو نداشتم پوشیدمشون و از اتاقم زدم بیرون(اسلاید دو استایل ا/ت)دیدم ک یونگی رو مبل نشسته و منتظر من با سویییچ ماشین بازی میکنه
+من لباس پوشیدم میشه الان بگی کجا میخوای بری ؟
نگاهی بهم انداخت و پاشد
-توی راه بهت میگم
+صبر منو امتحان نکن میخوای گردنتو بشکونم ؟
دیگه داشتم عصبانی میشدم ..سریع از در رفت بیرون و گفت نمیخوام خرابش کنم ولی خوشحال میشی ...تازه اگ دختر خوبی باشی بعدش برات ی جایزه داررم
پوزخندی زدم ....چقد ساده بود ک فکر کرده بود چیزی میتونه منو خوششححال کنه ...بعد 5 ماه از خونه خارج شدم وقتی نور خورشید ب چشمم خورد خیلی بدجور میزدش و دستمو جلوی چشمم گرفتم ولی نمیتونستم جلوی لبخندمو بگیرم .... باد لابه لای موهام میپیچید و حس خوبی بهم میداد ....خوشحال بودم ک یونگی جلوی منه و لبخندمو نمیبینه سوار ماشین شد و از پارکینگ خارج شد...گیچ بودم ک جلو بشینم یا عقب ..اخر سر رفتم جلو نشستم و دستمو رو پاهام گذاشتم ....
+نمیخوای بگی کجا میریم ؟
-خیلی سوال میپرسی ا/ت شی
پوفی کشیدم و نگاهمو ب بیرون پمجره دادم تصاویر دنیای بیرون با سرعت از کنارم رد میشدن ربع ساعت بعد ب جایی رسیدیم ک اصن نمیدونستم کجاس یونگی کمربندشو باز کرد و پیاده شد
-پیاده شو
از ماشین خارج شدم و و دنبالش رفتم ی درخت بزرگ کنار ی خونه خرابه بود (اسلاید 3 )زیر اون درخت 6 نفر بودن ...6 تا دختر ...6 تا دختری ک از هر چیزی تو دنیا برام عزیزتر بودن ....6 تا دختری ک حاضر بودم هر بلایی سر خودم لیاد ولی اونا چیزیشون نشه ...6 تا دختری ک نامیدشون کردم ...کسایی ک تموم دنیام بودن ولی دوسال هیچ خبری ازشون نداشتم
اون کوچولو ترینششون دویید سمتم و منم عین گاو کنار یونگیی بهشون خیره شده بودم ....هیونبین محکم بغلم کرد ...چنان با شدت ک کم مونده بود با مغز از پشت بخورم زمین ...
+اروم وحشی ...داشتی مینداختیم
هیونبین ; با خنده ; اونی هنوزم هیچ تغییری نکردی ...بعد این همه مدت هنوز همون اونی وحشی خودمی
نگاهی بهش کردم هیچ اثاری از ناراحتی تو چهرش ب چشم نمیخورد ب بقیه ی اعضای دریم ملودی مگاه کردم ... از چهرشون فهمیدم هیچکدوم از دستم ناراحت نیستن ...بعد دوسال برای اولین بار خندیدم ...دریم ملودی برگشته بود ...همه ی ما پیش هم بودیم ....دوباره ... ...تک تک همشون رو بغل کردم
(یونگی )
بهشون نگاه میکردم و لبخند میزدم ...دیدار قشنگی بود ...متوجه جین نشدم ک سیخ کنارم وایساده تا اینگه صحبت کرد
+چ عاشقونه
6 متر از جا پریدم و دیدم بیخ گوشم وایساده
-زهرمار پشمک سکته کردم ...
+بیا بریم تو ماشین اینا رو تنها بزاریم ....خانوما رو ک میشناسی وقتی بعد مدت ها همو میبینن
لبخندی ب ا/ت زدم زیر لبی گفتم ; ن نمیشناسم ولی فکر کنم قراره باهاش خیلیی اشنا بشمو دنبال جین رفتم سوار ماشین شدم
(ا/ت)
نشستیم زیر درخت و راجب خاطراتمون صحبت کردیم
کلی; باورتون میشه میتونیم برگردیم؟
سوئون ; من خیلی خوشحال شدم ....یعنی میشه دوباره کنار هم ؟
من همینجوری سرم پایین بود و داشتم ب صحبت کردن بقیه گوش میدادم
میره; ا/ت ؟چیزی شده ؟
+ببخشید بچه ها
هیونبین; وات ؟
+ببخشید ...همش تقصیر من بود ک اینجوری شد اگ از همون ال با من اشنا نمیشدین هیچکدوم ابن اتفاقا نمیافتاد و شما مجبور نبودین ب خاطر من دیسبند شین ...معذرت میخوام
جیا;نمیخواد خودتو مقصر بدونی ...این اتفاقیه ک افتاده ...
دستشو روی شونم گذاشت و لبخند زد
جیا; مهم اینه ک الان دریم ملودی داره برمیگرده مگه نه اونی؟
لبخند بزرگی زدم و دستمو گذاشتم وسط دایرمون جیا هم سریع دستشو گذاشت روی دست من و بعد بقیه ی اعضا دستشونو روی دست من گذاشتن
ا/ت; همه با هم
همه با همداد زدیم ; دریم ملودی برگشته
حمایتتت
پوفی کشیدم و پاشدم ...این دیوونه بازیا چیه ...رفتم سراغ کمدم و ی هودی شلوار مشکی و ی کلاه برداشتم ک صورتمو بپوشونه ...حوصله ی زخم زبونای مردمو نداشتم پوشیدمشون و از اتاقم زدم بیرون(اسلاید دو استایل ا/ت)دیدم ک یونگی رو مبل نشسته و منتظر من با سویییچ ماشین بازی میکنه
+من لباس پوشیدم میشه الان بگی کجا میخوای بری ؟
نگاهی بهم انداخت و پاشد
-توی راه بهت میگم
+صبر منو امتحان نکن میخوای گردنتو بشکونم ؟
دیگه داشتم عصبانی میشدم ..سریع از در رفت بیرون و گفت نمیخوام خرابش کنم ولی خوشحال میشی ...تازه اگ دختر خوبی باشی بعدش برات ی جایزه داررم
پوزخندی زدم ....چقد ساده بود ک فکر کرده بود چیزی میتونه منو خوششححال کنه ...بعد 5 ماه از خونه خارج شدم وقتی نور خورشید ب چشمم خورد خیلی بدجور میزدش و دستمو جلوی چشمم گرفتم ولی نمیتونستم جلوی لبخندمو بگیرم .... باد لابه لای موهام میپیچید و حس خوبی بهم میداد ....خوشحال بودم ک یونگی جلوی منه و لبخندمو نمیبینه سوار ماشین شد و از پارکینگ خارج شد...گیچ بودم ک جلو بشینم یا عقب ..اخر سر رفتم جلو نشستم و دستمو رو پاهام گذاشتم ....
+نمیخوای بگی کجا میریم ؟
-خیلی سوال میپرسی ا/ت شی
پوفی کشیدم و نگاهمو ب بیرون پمجره دادم تصاویر دنیای بیرون با سرعت از کنارم رد میشدن ربع ساعت بعد ب جایی رسیدیم ک اصن نمیدونستم کجاس یونگی کمربندشو باز کرد و پیاده شد
-پیاده شو
از ماشین خارج شدم و و دنبالش رفتم ی درخت بزرگ کنار ی خونه خرابه بود (اسلاید 3 )زیر اون درخت 6 نفر بودن ...6 تا دختر ...6 تا دختری ک از هر چیزی تو دنیا برام عزیزتر بودن ....6 تا دختری ک حاضر بودم هر بلایی سر خودم لیاد ولی اونا چیزیشون نشه ...6 تا دختری ک نامیدشون کردم ...کسایی ک تموم دنیام بودن ولی دوسال هیچ خبری ازشون نداشتم
اون کوچولو ترینششون دویید سمتم و منم عین گاو کنار یونگیی بهشون خیره شده بودم ....هیونبین محکم بغلم کرد ...چنان با شدت ک کم مونده بود با مغز از پشت بخورم زمین ...
+اروم وحشی ...داشتی مینداختیم
هیونبین ; با خنده ; اونی هنوزم هیچ تغییری نکردی ...بعد این همه مدت هنوز همون اونی وحشی خودمی
نگاهی بهش کردم هیچ اثاری از ناراحتی تو چهرش ب چشم نمیخورد ب بقیه ی اعضای دریم ملودی مگاه کردم ... از چهرشون فهمیدم هیچکدوم از دستم ناراحت نیستن ...بعد دوسال برای اولین بار خندیدم ...دریم ملودی برگشته بود ...همه ی ما پیش هم بودیم ....دوباره ... ...تک تک همشون رو بغل کردم
(یونگی )
بهشون نگاه میکردم و لبخند میزدم ...دیدار قشنگی بود ...متوجه جین نشدم ک سیخ کنارم وایساده تا اینگه صحبت کرد
+چ عاشقونه
6 متر از جا پریدم و دیدم بیخ گوشم وایساده
-زهرمار پشمک سکته کردم ...
+بیا بریم تو ماشین اینا رو تنها بزاریم ....خانوما رو ک میشناسی وقتی بعد مدت ها همو میبینن
لبخندی ب ا/ت زدم زیر لبی گفتم ; ن نمیشناسم ولی فکر کنم قراره باهاش خیلیی اشنا بشمو دنبال جین رفتم سوار ماشین شدم
(ا/ت)
نشستیم زیر درخت و راجب خاطراتمون صحبت کردیم
کلی; باورتون میشه میتونیم برگردیم؟
سوئون ; من خیلی خوشحال شدم ....یعنی میشه دوباره کنار هم ؟
من همینجوری سرم پایین بود و داشتم ب صحبت کردن بقیه گوش میدادم
میره; ا/ت ؟چیزی شده ؟
+ببخشید بچه ها
هیونبین; وات ؟
+ببخشید ...همش تقصیر من بود ک اینجوری شد اگ از همون ال با من اشنا نمیشدین هیچکدوم ابن اتفاقا نمیافتاد و شما مجبور نبودین ب خاطر من دیسبند شین ...معذرت میخوام
جیا;نمیخواد خودتو مقصر بدونی ...این اتفاقیه ک افتاده ...
دستشو روی شونم گذاشت و لبخند زد
جیا; مهم اینه ک الان دریم ملودی داره برمیگرده مگه نه اونی؟
لبخند بزرگی زدم و دستمو گذاشتم وسط دایرمون جیا هم سریع دستشو گذاشت روی دست من و بعد بقیه ی اعضا دستشونو روی دست من گذاشتن
ا/ت; همه با هم
همه با همداد زدیم ; دریم ملودی برگشته
حمایتتت
۱۴.۱k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.