p4
p4
ویو راوی (راوی اومد🙂)
_ بهت میگم بیا اینجا
+ ببینم تو به چه حقی منو از مامانم جدا میکنی(داد)
_ ببند دهنو
+ نمیخوام(داد گوش کر کن)
_ ادمت میکنم
تهیونگ با چشماش به بادیگارد اشاره کرد
بادیگارد هم درو قفل کرد
ا.ت به پشت نگاه کرد
م.ت خیلی وقت پیش رفته بود بدون اینکه ا.ت بفهمه
+ میخوام برگردم خونه(بغض)
_ بغض نکن کوچولو هنوز کارمون مونده
+ نمیخوام هقق بزار برم توروخدا(گریه)
من به مامانم وابسته ام
_ به من وابسته میشی نترس
+ بدون اون خوابم نمیبره(گریه)
_ پیش من میخوابی
بهونه بعدی رو بگو
+ ازت متنفرم( گریه)
_ منم از خودم متنفرم
بیا بریم بخوابیم بیب انقد کشش نده
+ من با تو هیچ جا نمیام(داد و گریه)
_ کاری نکن بزور ببرمت(داد)
ا.ت با داد تهیونگ ترسید اما دنبالش نرفت
تهیونگ برگشت و ا.ت رو کشون کشون به سمت اتاق برد
انداختش رو تخت لباس بیرونی هاش رو هم در اورد ا.ت هم که از ترسش مجسمه شده بود (حقشه😂)
تهیونگ لباس های خودش هم در اورد و بغل ا.ت دراز کشید
ا.ت و بغلش گرفت و نوازشش کرد
_ گریه نکن رو مخ نرو بچه خوبی باش تا بهت سخت نگذره
ا.ت هم بدون حرفی چشاش رو بست
که بعد چند مین نفس هاش منظم شد(ا.ت کپید🙂)
اما تهیونگ تو فکر بود
که فردا کی بیدار شه و چی بخوره (من و از رو تهیونگ ساختن )
خب با این حال کنید فعلا
حمایت کنید تا شرط نزارم😑
خداوکیلی ادم مهربونی ام من ولی باید لایک و کامنت زیاد باشه چون ما داریم زحمت میکشیمبی نام و نشان🤣🤣
ویو راوی (راوی اومد🙂)
_ بهت میگم بیا اینجا
+ ببینم تو به چه حقی منو از مامانم جدا میکنی(داد)
_ ببند دهنو
+ نمیخوام(داد گوش کر کن)
_ ادمت میکنم
تهیونگ با چشماش به بادیگارد اشاره کرد
بادیگارد هم درو قفل کرد
ا.ت به پشت نگاه کرد
م.ت خیلی وقت پیش رفته بود بدون اینکه ا.ت بفهمه
+ میخوام برگردم خونه(بغض)
_ بغض نکن کوچولو هنوز کارمون مونده
+ نمیخوام هقق بزار برم توروخدا(گریه)
من به مامانم وابسته ام
_ به من وابسته میشی نترس
+ بدون اون خوابم نمیبره(گریه)
_ پیش من میخوابی
بهونه بعدی رو بگو
+ ازت متنفرم( گریه)
_ منم از خودم متنفرم
بیا بریم بخوابیم بیب انقد کشش نده
+ من با تو هیچ جا نمیام(داد و گریه)
_ کاری نکن بزور ببرمت(داد)
ا.ت با داد تهیونگ ترسید اما دنبالش نرفت
تهیونگ برگشت و ا.ت رو کشون کشون به سمت اتاق برد
انداختش رو تخت لباس بیرونی هاش رو هم در اورد ا.ت هم که از ترسش مجسمه شده بود (حقشه😂)
تهیونگ لباس های خودش هم در اورد و بغل ا.ت دراز کشید
ا.ت و بغلش گرفت و نوازشش کرد
_ گریه نکن رو مخ نرو بچه خوبی باش تا بهت سخت نگذره
ا.ت هم بدون حرفی چشاش رو بست
که بعد چند مین نفس هاش منظم شد(ا.ت کپید🙂)
اما تهیونگ تو فکر بود
که فردا کی بیدار شه و چی بخوره (من و از رو تهیونگ ساختن )
خب با این حال کنید فعلا
حمایت کنید تا شرط نزارم😑
خداوکیلی ادم مهربونی ام من ولی باید لایک و کامنت زیاد باشه چون ما داریم زحمت میکشیمبی نام و نشان🤣🤣
۶.۴k
۰۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.