(وقتی یکی باهاش لاس... درخواستی)
از دور تک تک کاراشونو زیر نظر داشتی....میکاپ ارتیست هیونجین یه دختر لاسو بود که هرکاری میکرد حرصتو دربیاره.بیشتر از اینکه کارشو بکنه داشت با هیون لاس میزد ولی هیون جوری رفتار نمیکرد که انگار اذیت شده ،بهش میخندید و لبخند میزد
خودتو بخاطر صبری که داشتی تحسین کردی چون هرکی الان جات بود تحمل نمیکرد.
هنوز حرفاش تو ذهنت میچرخید که بدون اشاره مستقیم بهت تیکه مینداخت و سعی میکرد مغز هیونو شست و شو بده. هنوز کارش تموم نشده بود چون همش درحال لاس زدن و خندیدن بود. از هیون نا امید شده بودی چون دوس دخترشو رها کرده بود و با دختری که باهاش لاس میزد مشغول خندیدن بود.
«اوپا من بخاطر تو اومدم این جا به عنوان میکاپ ارتیست کار کنم اینجا خیلی بهمون سخت میگیرن و من قبلش موقعیت های شغلی بهتری داشتم همرو رد کردم»
صداش رو لوس و چندش کرده بود.
«اوه اشکال نداره من سعی میکنم واست حلش کنم»
داشتی نگاه میکردی که با کاری که کرد صبرتو لبریز کرد:«اوه اوپا یزره لیپ گلاس رو زیاد زدم»
دستشو به سمت لبای هیونجین برد و مقدار اضافیه لیپ گلاس رو با دستش پاک کرد.
از جات محکم پا شدی که صندلی محکم به زمین برخورد کرد و چشمای همه و حتی اون دوتا روی تو بود.«شاید اگه حواست به کارت بود لیپ گلاس زیاد نمیشد یا اینکه همه حواست به این بود که با دوست پسر من لاس بزنی» داد زدی که چشم همه گشاد شد
هیون اون لحظه ترسید و به کامل یادش رفته بود تو ممکنه در این حد اعصبانی بشی، اون تورو میشناخت الان قرار بود قاطی کنی.. البته بهت حق هم میداد... هیون خواست کمی اوضاع رو خوب کنه:
«ع.شقم ببین...»
«خفه شو»
وسط حرفش پریدی که تصمیم گرفت سکوت کنه.
سمتتو به طرف میکاپ ارتیست چرخوندی و شروع کردی به سرزنش کردن و فریاد کشیدن.
«دختره ی عمومی ، تو نمیفهمی دوست دختر داره و جلوی چشمم باهاش لاس میزنی؟ باورکن کاری میکنم از همین کمپانی اخراج شی و به قول خودت بری به موقعیت های کاری بهترت برسی و شرتو کم کنی»از این صدای بلندت ترسیده بود. به همشون نگاهی کردی و به سمت در رفتی که هیون افتاد دنبالت:«هرکاری بگی میکنم..... تروخدا...میترسم سر منم داد بزنی... »
چشماتو مظلوم کردی:«پاستیل..... »
پوزخند عجیبی رو صورتت شکل گرفت:«شایدم تنها راه حلش این باشه که تنبیهت کنم ...... همیشه تو میکردی ولی اینسری نوبت منه اقای هوانگ.... »
خودتو بخاطر صبری که داشتی تحسین کردی چون هرکی الان جات بود تحمل نمیکرد.
هنوز حرفاش تو ذهنت میچرخید که بدون اشاره مستقیم بهت تیکه مینداخت و سعی میکرد مغز هیونو شست و شو بده. هنوز کارش تموم نشده بود چون همش درحال لاس زدن و خندیدن بود. از هیون نا امید شده بودی چون دوس دخترشو رها کرده بود و با دختری که باهاش لاس میزد مشغول خندیدن بود.
«اوپا من بخاطر تو اومدم این جا به عنوان میکاپ ارتیست کار کنم اینجا خیلی بهمون سخت میگیرن و من قبلش موقعیت های شغلی بهتری داشتم همرو رد کردم»
صداش رو لوس و چندش کرده بود.
«اوه اشکال نداره من سعی میکنم واست حلش کنم»
داشتی نگاه میکردی که با کاری که کرد صبرتو لبریز کرد:«اوه اوپا یزره لیپ گلاس رو زیاد زدم»
دستشو به سمت لبای هیونجین برد و مقدار اضافیه لیپ گلاس رو با دستش پاک کرد.
از جات محکم پا شدی که صندلی محکم به زمین برخورد کرد و چشمای همه و حتی اون دوتا روی تو بود.«شاید اگه حواست به کارت بود لیپ گلاس زیاد نمیشد یا اینکه همه حواست به این بود که با دوست پسر من لاس بزنی» داد زدی که چشم همه گشاد شد
هیون اون لحظه ترسید و به کامل یادش رفته بود تو ممکنه در این حد اعصبانی بشی، اون تورو میشناخت الان قرار بود قاطی کنی.. البته بهت حق هم میداد... هیون خواست کمی اوضاع رو خوب کنه:
«ع.شقم ببین...»
«خفه شو»
وسط حرفش پریدی که تصمیم گرفت سکوت کنه.
سمتتو به طرف میکاپ ارتیست چرخوندی و شروع کردی به سرزنش کردن و فریاد کشیدن.
«دختره ی عمومی ، تو نمیفهمی دوست دختر داره و جلوی چشمم باهاش لاس میزنی؟ باورکن کاری میکنم از همین کمپانی اخراج شی و به قول خودت بری به موقعیت های کاری بهترت برسی و شرتو کم کنی»از این صدای بلندت ترسیده بود. به همشون نگاهی کردی و به سمت در رفتی که هیون افتاد دنبالت:«هرکاری بگی میکنم..... تروخدا...میترسم سر منم داد بزنی... »
چشماتو مظلوم کردی:«پاستیل..... »
پوزخند عجیبی رو صورتت شکل گرفت:«شایدم تنها راه حلش این باشه که تنبیهت کنم ...... همیشه تو میکردی ولی اینسری نوبت منه اقای هوانگ.... »
۱۶.۲k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.