p2
بازی مافیاشون تموم شد و تیم ا/ت و تهیونگ برد
چند لحظه شوگا امد
شوگا: هی تهیونگ بریم نقشمون رو عملی کنیم
تهیونگ :اوکی
تهیونگ مشروب خورد و مست شد و همینطور شوگا
تهیونگ و شوگا ا/ت رو بردن توی اوتاق در رو هم قلف کردن و لباس ا/ت رو در آوردن ا/ت هم که از خدا خواسته این کار رو انجام داد😐 تهیونگ هم که لباسش رو در آورد (هیق😐) اما شوگا نه(شوگا بچه خوبی بود🤣)
شوگا: خوب من میرم تا کارتون رو انجام بدید
ا/ت اه و ناله میکرد
چند لحظه بعد کارشون تموم شد
اما یک دفعه لیا شوگا رو دید و گفت : سلام شوگا میگم تهیونگ و ا/ت رو ندیدی؟
شوگا: داخل اتاقن دارن س.ک.س. میکنن اما فکر کنم تا الان کارشون تموم شده
لیا: اوکی هروقت که از اتاق امدن بیرون خبرم کن یه کار واجب با ا/ت دارم
چند ساعت بعد
لیا: سلام ا/ت خوبی بهتری؟
ا/ت : سلام لیا آره خوبم شوگا گفت که تو کارم داری؟
لیا: خواستم بهت بگم که جونگ کوک میخواد بیاد خواستگاریت
ا/ت: چیییی آدم کثیف آشغال ف.ا.ک.ب.چ .....
لیا: اما به تهیونگ هیچی نگو باشه؟
ا/ت : اهه باشههه
لیا:چرا اینطوری رفتار میکنیییی؟ چتههه:
ا/ت : از دست این گ.و.ه خوریای کوک خسته شدممم
لیا : اوکی من میرم خدا حافظ
ا/ت : باشه خدا حافظ
از زبان نویسنده: ا/ت رفت پیش تهیونگ که بهش جریان رو بگه
ا/ت:تهیونگ (با اعصبانیت)
تهیونگ: بله بیبی
ا/ت : لیا گفته که کوک میخواد بیاد خواستگاری من
تهیونگ: لیا زر میزنه کسی جرعت نداره بیاد سمت بیبی گرل من😊 البته من عضو مافیا هستم و میتونم با تفنگم خورد و خاکشیرش کنم
ا/ت : اوکی ددی هروقت کوک رو دیدی بهش بگو که ا/ت میگه ددی تهیونگ من تورو خورد و خاکشیرت میکنه
تهیونگ: اوکی بیبی من💗
بچه ها امید وارم از این پارت هم خوشتون امده باشه تا پارت بعد خدا حافظ👋👋💗
چند لحظه شوگا امد
شوگا: هی تهیونگ بریم نقشمون رو عملی کنیم
تهیونگ :اوکی
تهیونگ مشروب خورد و مست شد و همینطور شوگا
تهیونگ و شوگا ا/ت رو بردن توی اوتاق در رو هم قلف کردن و لباس ا/ت رو در آوردن ا/ت هم که از خدا خواسته این کار رو انجام داد😐 تهیونگ هم که لباسش رو در آورد (هیق😐) اما شوگا نه(شوگا بچه خوبی بود🤣)
شوگا: خوب من میرم تا کارتون رو انجام بدید
ا/ت اه و ناله میکرد
چند لحظه بعد کارشون تموم شد
اما یک دفعه لیا شوگا رو دید و گفت : سلام شوگا میگم تهیونگ و ا/ت رو ندیدی؟
شوگا: داخل اتاقن دارن س.ک.س. میکنن اما فکر کنم تا الان کارشون تموم شده
لیا: اوکی هروقت که از اتاق امدن بیرون خبرم کن یه کار واجب با ا/ت دارم
چند ساعت بعد
لیا: سلام ا/ت خوبی بهتری؟
ا/ت : سلام لیا آره خوبم شوگا گفت که تو کارم داری؟
لیا: خواستم بهت بگم که جونگ کوک میخواد بیاد خواستگاریت
ا/ت: چیییی آدم کثیف آشغال ف.ا.ک.ب.چ .....
لیا: اما به تهیونگ هیچی نگو باشه؟
ا/ت : اهه باشههه
لیا:چرا اینطوری رفتار میکنیییی؟ چتههه:
ا/ت : از دست این گ.و.ه خوریای کوک خسته شدممم
لیا : اوکی من میرم خدا حافظ
ا/ت : باشه خدا حافظ
از زبان نویسنده: ا/ت رفت پیش تهیونگ که بهش جریان رو بگه
ا/ت:تهیونگ (با اعصبانیت)
تهیونگ: بله بیبی
ا/ت : لیا گفته که کوک میخواد بیاد خواستگاری من
تهیونگ: لیا زر میزنه کسی جرعت نداره بیاد سمت بیبی گرل من😊 البته من عضو مافیا هستم و میتونم با تفنگم خورد و خاکشیرش کنم
ا/ت : اوکی ددی هروقت کوک رو دیدی بهش بگو که ا/ت میگه ددی تهیونگ من تورو خورد و خاکشیرت میکنه
تهیونگ: اوکی بیبی من💗
بچه ها امید وارم از این پارت هم خوشتون امده باشه تا پارت بعد خدا حافظ👋👋💗
۱۷.۲k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.