پارت ۲
پارت ۲
وقتی بابام منو فروخت به اون
ویو ات
وقتی رسیدیم همه دخترا وپسرا جمع شدن واز یع پسره فیلمو عکس میگرفتن نمیدونم کی بود ولی صدتا بادیگارد همراش بود بلاخره از وسط اون همه ادم رد شدیم رفتیم داخل
یونا :ات من میرم با میا بیرون تو میای
ات:نه شما برید من میخوام ویسکی بنوشم
یونا:اوکی مارفتیم
ویو کوک
بلاخره رفتم داخل از وسط اون همه خلو چل
)کوک داشت میرفت طرف بار ات هم اونجابود)
ات:اوف اینجا چقد گرمه بهتره برم پیش اون دوتا سلیطه
ات:اغا یه ویسکی لطفا
(ات ویسکی رو میگیره ومیره بیرون طرف استخر )
ویو ات در ویسکی زو باز کردم داشتم میرفتم که یهو
کوک:هوی چته جلوتو بپا
ات :خب به من چه خودت امدی ویسکی ریخت رو لباست به من ربطی نداره
کوک:تو چقد سلیطه ای تو ویسکی رو ربختب رو من هنوز طلبکاری
اصن تومیدونی من کیم
ات:هر خری هستی به من چه
کوک:خفه شو گمشو من بایع کلمه میتونم تورو بکشم فهمیدی حالا گمشو برو
ات:ب دگ پرو نشو اول خودت گمشو
(داشت دعواشو ن میشد که یونا و میا میان ات رو جمع میکنن میبرن)
ات:چرا نزاشتین بزنم ادمش کنم
یونا:ات تو اصلا نیدونی اون کیه اون میتونه مارو با یه اشاره بخره پس لطفا خفه شو
ویو ات
نمیدونم که یونا با میا چشون شده بود همش طرف اون پسره رو میگرفتن
(ات رسید خونه و باهمون سرو وضع روی تخت ولو شد)
صبح شده
ویو ات
دیدم سرو صدا میاد از پایین رفتم دیدمکه بابام با یمی بحث داره
بابای ات:من اونقد پول ندارم میتونی یچیز دیگع ازم ببری
کوک:ببینید اغای پارک شما بع من باختید پس لطفا خفه شید
ات:بابا چیشده؟
بابای ات:هیچی گمشو تو اتاقت با این سرو وضعت
کوک :اقا یه لخظه چطوره بجای اون پول دخترتونو بفروشید به من چطوره
ات:چی میگی خفه شو
با بای ات:باشه اما دیگع بی حساب میشیم
کوک :اره کاملا بی حساب میشیم راستی اسم دختر چیه
بابای ات:اسمش اته ات برو لباساتو جمع کن با اقای جئون برو
ات:بابا چی میگی من از این پسره متنفرم
بابای ات:خفه شو گنشو جکع کن برم تا نزدم نکشتمت
کوک :(خنده شیطانی)
ات :ازت متنفرم میفهمی
(ات میره لباساشو جمع میکنه و میره)
ویو ات
اون احمق هنش منو نگاه میکرد با چشمای خمارش ولی وقتی نگاه میکرد خیلی تحریک میشدم
داشتم به یونا قضیه رو میگفتم که یهو کوک گوشی مگیره و از ماشین میندارع بیرون
ات:چیکار کردی؟
کوک :هیچی ولی دیگه رفیق بازی طعتیله فهمیدی
ات:ازت متنفرم
)بلا خره رسیدن به یع عمارت بزرگ
وقتی بابام منو فروخت به اون
ویو ات
وقتی رسیدیم همه دخترا وپسرا جمع شدن واز یع پسره فیلمو عکس میگرفتن نمیدونم کی بود ولی صدتا بادیگارد همراش بود بلاخره از وسط اون همه ادم رد شدیم رفتیم داخل
یونا :ات من میرم با میا بیرون تو میای
ات:نه شما برید من میخوام ویسکی بنوشم
یونا:اوکی مارفتیم
ویو کوک
بلاخره رفتم داخل از وسط اون همه خلو چل
)کوک داشت میرفت طرف بار ات هم اونجابود)
ات:اوف اینجا چقد گرمه بهتره برم پیش اون دوتا سلیطه
ات:اغا یه ویسکی لطفا
(ات ویسکی رو میگیره ومیره بیرون طرف استخر )
ویو ات در ویسکی زو باز کردم داشتم میرفتم که یهو
کوک:هوی چته جلوتو بپا
ات :خب به من چه خودت امدی ویسکی ریخت رو لباست به من ربطی نداره
کوک:تو چقد سلیطه ای تو ویسکی رو ربختب رو من هنوز طلبکاری
اصن تومیدونی من کیم
ات:هر خری هستی به من چه
کوک:خفه شو گمشو من بایع کلمه میتونم تورو بکشم فهمیدی حالا گمشو برو
ات:ب دگ پرو نشو اول خودت گمشو
(داشت دعواشو ن میشد که یونا و میا میان ات رو جمع میکنن میبرن)
ات:چرا نزاشتین بزنم ادمش کنم
یونا:ات تو اصلا نیدونی اون کیه اون میتونه مارو با یه اشاره بخره پس لطفا خفه شو
ویو ات
نمیدونم که یونا با میا چشون شده بود همش طرف اون پسره رو میگرفتن
(ات رسید خونه و باهمون سرو وضع روی تخت ولو شد)
صبح شده
ویو ات
دیدم سرو صدا میاد از پایین رفتم دیدمکه بابام با یمی بحث داره
بابای ات:من اونقد پول ندارم میتونی یچیز دیگع ازم ببری
کوک:ببینید اغای پارک شما بع من باختید پس لطفا خفه شید
ات:بابا چیشده؟
بابای ات:هیچی گمشو تو اتاقت با این سرو وضعت
کوک :اقا یه لخظه چطوره بجای اون پول دخترتونو بفروشید به من چطوره
ات:چی میگی خفه شو
با بای ات:باشه اما دیگع بی حساب میشیم
کوک :اره کاملا بی حساب میشیم راستی اسم دختر چیه
بابای ات:اسمش اته ات برو لباساتو جمع کن با اقای جئون برو
ات:بابا چی میگی من از این پسره متنفرم
بابای ات:خفه شو گنشو جکع کن برم تا نزدم نکشتمت
کوک :(خنده شیطانی)
ات :ازت متنفرم میفهمی
(ات میره لباساشو جمع میکنه و میره)
ویو ات
اون احمق هنش منو نگاه میکرد با چشمای خمارش ولی وقتی نگاه میکرد خیلی تحریک میشدم
داشتم به یونا قضیه رو میگفتم که یهو کوک گوشی مگیره و از ماشین میندارع بیرون
ات:چیکار کردی؟
کوک :هیچی ولی دیگه رفیق بازی طعتیله فهمیدی
ات:ازت متنفرم
)بلا خره رسیدن به یع عمارت بزرگ
۳.۸k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.