وقتی با خوندن یک تیکه اسمات از شوهر خودت...p۳
+ ه.. هیون...
_ داشتی چیکار میکردی..جواب بده..
این دفعه با لحن آروم تر اما خشمگین تری گفت..
چونت رو با دست مردونه اش سفت گرفت و مجبورت کرد توی چشماش نگاه کنی..
چشم هایی که حالا فرقی با شعله ی آتیش نداشت..
+ ت..توضیح م..میدم..
پوزخندی زد و دستش رو روی یکی از س..ی..ن..ه..هات فشار داد که گردنت به سمت بالا خم شد و ناله ای بلند از سر دادی..
ریز خندید و فکت رو طوری که انگار قصد خرد کردنش رو داشته باشه..فشرد..
_ داشتی با خودت ور میرفتی آره ؟...موقعی که من اون بیرون بودنم که همین ناله هارو میکردی...تنت میخاره آره ؟..دلت میخواد طوری زیرم جون بدی که هوش از سرت بپره آره ؟...
+ ه...هی..
_ شیششش...
فکت رو با فشار دستش به صورتش نزدیک تر کرد
_ هیچی نگو...چون قرار زیر همون دوش لعنتی کل شب کارت رو بسازم
(شما رو با نوشته های حسن کچل تنها میزارم 😔)
_ داشتی چیکار میکردی..جواب بده..
این دفعه با لحن آروم تر اما خشمگین تری گفت..
چونت رو با دست مردونه اش سفت گرفت و مجبورت کرد توی چشماش نگاه کنی..
چشم هایی که حالا فرقی با شعله ی آتیش نداشت..
+ ت..توضیح م..میدم..
پوزخندی زد و دستش رو روی یکی از س..ی..ن..ه..هات فشار داد که گردنت به سمت بالا خم شد و ناله ای بلند از سر دادی..
ریز خندید و فکت رو طوری که انگار قصد خرد کردنش رو داشته باشه..فشرد..
_ داشتی با خودت ور میرفتی آره ؟...موقعی که من اون بیرون بودنم که همین ناله هارو میکردی...تنت میخاره آره ؟..دلت میخواد طوری زیرم جون بدی که هوش از سرت بپره آره ؟...
+ ه...هی..
_ شیششش...
فکت رو با فشار دستش به صورتش نزدیک تر کرد
_ هیچی نگو...چون قرار زیر همون دوش لعنتی کل شب کارت رو بسازم
(شما رو با نوشته های حسن کچل تنها میزارم 😔)
۹.۳k
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.