چند پارتی: نام:"من فقط توجه میخوام!"
part ²
******
ی دفه تهیونگ از پله ها اومد بالا....
_:فک کردی کی هستی ک فک میکنی برامون اونقدری مهمی ک بخاطر دعوا کنیم؟هان؟خاست سیلی ب صورت دخترک بزنه ک زنگ در ب صدا دراومد....
*ساعتی بعد*
سومی:عمو....گفتم ک...دوشت ندالم پیام!
×:آخه مگه میشه دلت نخواد بچه....
سومی:عمو نمیخام بیام....
×:میای خوبم میای بچه...
میرم تو ماشین ¹⁰ دیقه دیگه نیومدی من میدونم با تو کوچولو*لپشو میکشه>
سومی بعد رفتن عمو"جونگ کوک" ش رفت ی دست لباسی ک داشت رو پوشبد و آروم از پله ها پایین رفت...رفت جلویه پدرش ک رو مبل نشسته و خیلی عصبانی بود....
سومی:آپا...خیلی ب عمو جونگ کوک گفتم نلم...پلی گف باید بلم هملاش..میشه دلوام نتنی👈👉🥺
_:تو حق نداری بیرون بری...*سیلی زد ب صورت سومی>
_:تو حق نداری بری بیرون اینجوری ابرویه قهرمان رو میبری و اون اذیت میشه*عصبی
بعد تهیونگ رفت بیرون تا ب جونگ کوک بگه ک سومی نمیاد...
_:کوک...سومی نمیاد...مراقب قهرمان من باشیاااا
×:هوف...من بعدن باید با تو یکی درباره سومی صحبت کنم....
_:ایش...انگار من خیلی دوسش دارم....
×:تهیونگ اون بچتههه!از گوشت و خون توعه,تو باید ب اونم توجه کنی,اون دخترته,همونقدر ک سوجون پسرته*داد
_:شازده کوچولوم مراقب خودت باش,عمو اذیتت کرد بم بگو آتیشش بزنم!*سوجون رو بغل کرده>
×:🫥
×:ب چپش ک نگرف ب هیچجاش نگرف🫥
_:مراقب شازده کوچولوم باششش
×:اوکیییی,فقط ولم کن ب مسیح🫥...
بعد پاشو رو گاز گذاشت و رفت....
_:جدیدن خیلی سوجون بی ادب شده فک کنم بخاطر رفتارای سومی هس*ب اون بنده خدا چیکارداری پسرممم؟*
_:من این دخترو ادب میکنم....
بعد رفت داخل خونه....
_:هی...سویون,این دختره کجاس؟*عصبی
+:تهیونگ اون دخترته,اسم داره اص....
_:کدوم گوریهههه*داد
سومی:آ..آپا..*آروم
تهیونگ ب عقب برگشت و...
*صبح_اتاق ته و زنش*
+:تهیونگا؟
_:....
+:ته ته؟
_:....
+:خرس عسلی؟
_:....
+:بیبی؟
_:....
+:ددی؟
_:جانم؟
+:🫥
+:امروز برايه چکاپ بدن سوجون باید بریم مهدشون,میتونی ی امروز با سومی خوب باشی؟ته بخاطر من,اگه اینطوری پیش بری امکان داره افسرده شه!
_:اوکی بیب فقط بخاطر تو,مراقب شازده من باش!
*بیرون*
"تهیونگ":
برخلاف زخم رو صورت و پوستش خیلی شاد بود و با چشایه اکلیل بیرون رو نگاه میکرد...
اگه بخاطر سویون نبود عمرن میاوردمش بیرون...
گوشیم زنگ خورد منشی شرکتم بود...
_:همینجا بمون تا من برگردم*سرد
سومی:چشم آپا*شاد
"سومی":
اولین بال بود اوپدم بیلون...چقد اینجا قشنگههه....وای علوسک فلوشی...
با دو رفتم از خیابون رد شم ک یهو وسط راه قلبم دلد گرف...قلبم جدیدن خیلی دلد میگیله...نتونستم حلکت کنم....و نوری زیاد ب چشمام برخورد میکرد و"سیاهی"
تهیونگ:....
شرط:۳۱ کامنت,۵ فالو👈👉🐰
******
ی دفه تهیونگ از پله ها اومد بالا....
_:فک کردی کی هستی ک فک میکنی برامون اونقدری مهمی ک بخاطر دعوا کنیم؟هان؟خاست سیلی ب صورت دخترک بزنه ک زنگ در ب صدا دراومد....
*ساعتی بعد*
سومی:عمو....گفتم ک...دوشت ندالم پیام!
×:آخه مگه میشه دلت نخواد بچه....
سومی:عمو نمیخام بیام....
×:میای خوبم میای بچه...
میرم تو ماشین ¹⁰ دیقه دیگه نیومدی من میدونم با تو کوچولو*لپشو میکشه>
سومی بعد رفتن عمو"جونگ کوک" ش رفت ی دست لباسی ک داشت رو پوشبد و آروم از پله ها پایین رفت...رفت جلویه پدرش ک رو مبل نشسته و خیلی عصبانی بود....
سومی:آپا...خیلی ب عمو جونگ کوک گفتم نلم...پلی گف باید بلم هملاش..میشه دلوام نتنی👈👉🥺
_:تو حق نداری بیرون بری...*سیلی زد ب صورت سومی>
_:تو حق نداری بری بیرون اینجوری ابرویه قهرمان رو میبری و اون اذیت میشه*عصبی
بعد تهیونگ رفت بیرون تا ب جونگ کوک بگه ک سومی نمیاد...
_:کوک...سومی نمیاد...مراقب قهرمان من باشیاااا
×:هوف...من بعدن باید با تو یکی درباره سومی صحبت کنم....
_:ایش...انگار من خیلی دوسش دارم....
×:تهیونگ اون بچتههه!از گوشت و خون توعه,تو باید ب اونم توجه کنی,اون دخترته,همونقدر ک سوجون پسرته*داد
_:شازده کوچولوم مراقب خودت باش,عمو اذیتت کرد بم بگو آتیشش بزنم!*سوجون رو بغل کرده>
×:🫥
×:ب چپش ک نگرف ب هیچجاش نگرف🫥
_:مراقب شازده کوچولوم باششش
×:اوکیییی,فقط ولم کن ب مسیح🫥...
بعد پاشو رو گاز گذاشت و رفت....
_:جدیدن خیلی سوجون بی ادب شده فک کنم بخاطر رفتارای سومی هس*ب اون بنده خدا چیکارداری پسرممم؟*
_:من این دخترو ادب میکنم....
بعد رفت داخل خونه....
_:هی...سویون,این دختره کجاس؟*عصبی
+:تهیونگ اون دخترته,اسم داره اص....
_:کدوم گوریهههه*داد
سومی:آ..آپا..*آروم
تهیونگ ب عقب برگشت و...
*صبح_اتاق ته و زنش*
+:تهیونگا؟
_:....
+:ته ته؟
_:....
+:خرس عسلی؟
_:....
+:بیبی؟
_:....
+:ددی؟
_:جانم؟
+:🫥
+:امروز برايه چکاپ بدن سوجون باید بریم مهدشون,میتونی ی امروز با سومی خوب باشی؟ته بخاطر من,اگه اینطوری پیش بری امکان داره افسرده شه!
_:اوکی بیب فقط بخاطر تو,مراقب شازده من باش!
*بیرون*
"تهیونگ":
برخلاف زخم رو صورت و پوستش خیلی شاد بود و با چشایه اکلیل بیرون رو نگاه میکرد...
اگه بخاطر سویون نبود عمرن میاوردمش بیرون...
گوشیم زنگ خورد منشی شرکتم بود...
_:همینجا بمون تا من برگردم*سرد
سومی:چشم آپا*شاد
"سومی":
اولین بال بود اوپدم بیلون...چقد اینجا قشنگههه....وای علوسک فلوشی...
با دو رفتم از خیابون رد شم ک یهو وسط راه قلبم دلد گرف...قلبم جدیدن خیلی دلد میگیله...نتونستم حلکت کنم....و نوری زیاد ب چشمام برخورد میکرد و"سیاهی"
تهیونگ:....
شرط:۳۱ کامنت,۵ فالو👈👉🐰
۲۷.۹k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.