داستان عضو هشتم بی تی اس ۹
اعضا سریع آماده شدن و به اون آدرس رفتن
ناشناس : هی ا/ت چطوری
ا/ت جون حرف زدن رو نداشت
ناشناس: انگاری حالت خیلی بده کوچولو
اعضا رسیدن: ما اومدیم
ناشناس : باید ۱۲ میلیارد پول بدید
که شوگا اون همه پول همون لحظه داد به ناشناس
ناشناس: فکر کردید به همین سادگی ولش می کنم که تفنگ رو گرفت رو مغزت
که یک دفعه پلیسا ریختن و ناشناس درست توی قلبت شلیک کرد و فرار کردن
کوک سریع بغلش کرد
ا/ت ؛ ببخشید بچه ها براتون دردسر درست کردم ولی خیلی خوش گذراندیم
کوک : چی میگی ها چی میگی
که ا/ت غش کرد
تهیونگ سریع ا/ت رو برد بیمارستان
بعد از چند ساعت آقای دکتر در اومد و نتیجه رو گفت
ناشناس : هی ا/ت چطوری
ا/ت جون حرف زدن رو نداشت
ناشناس: انگاری حالت خیلی بده کوچولو
اعضا رسیدن: ما اومدیم
ناشناس : باید ۱۲ میلیارد پول بدید
که شوگا اون همه پول همون لحظه داد به ناشناس
ناشناس: فکر کردید به همین سادگی ولش می کنم که تفنگ رو گرفت رو مغزت
که یک دفعه پلیسا ریختن و ناشناس درست توی قلبت شلیک کرد و فرار کردن
کوک سریع بغلش کرد
ا/ت ؛ ببخشید بچه ها براتون دردسر درست کردم ولی خیلی خوش گذراندیم
کوک : چی میگی ها چی میگی
که ا/ت غش کرد
تهیونگ سریع ا/ت رو برد بیمارستان
بعد از چند ساعت آقای دکتر در اومد و نتیجه رو گفت
۱۰.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.