خون آشام خشن من

p8





که یهو ا.ت بیدار شد...

ا.ت:آیی من کجام

کوک:قربونت بشم تکون نخور
فقط بیهوش شدی همین

ا.ت:واقعا

کوک:راستی یک خبر خوشحال کننده دارم چاگی🙂💜

ا.ت:توی ذهنش:این چرا اینقدر مهربون شده
اول یک ارباب خشن ولی به وقتش یک بانیه کیوت🇰🇷

ا.ت:چی خبر خوشحال کننده

کوک:آره

کوک:عزیزم تو حامله ای

ا.ت:چی(ناراحت)

کوک:مگه خوشحال نشدی

ا.ت:چرا خوشحال شدم اما من سنم خیلی کمه

کوک:اشکال نداره مهم اینکه من کنارتم و همیشه تو و بچمو دوست دارم
ای وای صوتی دادم

ا.ت:چی تو الان گفتی منو دوست داری درست شنیدم

کوک:دوست دارم خیلی دوست دارم کلی فکر نکنم تو دوسم داشته باشی

ا.ت:چون دوست ندارم

کوک:چی

ا.ت:عاشقتم نیستم

کوک:(بغض)

ا.ت:میدونی چرا

کوک:هق چ..چرا(گریه)

ا.ت:چونکه دیوونتم کوک

کوک:هق بیمزه (اشکاشو پاک کرد)

ا.ت:خب دیگه اشکاتو پاک کن نمیخوام گریه کنی

که یهو...