پارت۹
پارت۹
ویوا.ت
رفتم حم\\وم اب گرمو باز کردم وقتی یهو رفتم زیر دوش گرم پشتم انقد سوز گرفت که چشامو از سوزشش محکم فشار دادم و یدفه افتادم....بزور دوباره بلندشدم بعد ۲۰مین دوش\\مو گرفتم اومدم بیرون لباس جدید پوشیدم و رفتم یکم دراز کشیدم وقتی بیدار شدم دیدم دقیقا یک ساعت بیدار شدم...سریع رفتم پایین
¶ا.ت دختر کجایی یکساعته دارم صدات میزنم
&تودلش : اجوماااا من یکساعت خوابیده بودم ینی تو داشتی یک ساعته کامل صدام میزدی؟...(😂)
&ببخشید اجوما خوابیده بودم الان بیدار شدم
—میبینتش : دختره ی سست...از ادامی سست و چو\\س متنفرم (اینجا یواش پیشه خودش میگه از هی به ا.ت میگه)......هیییی توووو
&یدفه سرشو بالا میگیره : ب...بلع؟...
ویوا.ت
وقتی کوک صدام زد چون معذب شدم لکنت گرفتم....و رفتم پیشش
—باید باهام یجا بیای ....اجوما امشب ساعت ۶مهمونا میان خوب ازشون پذیرایی کن اگه دیرکردم بهشون چیزی نگو
¶چشم.ولی چی بگم؟
—خب....نمیدونم
&بگو یکاری پیش اومده بود درمورده دوستش بود زودی برمیگرده
—اهممم ...اره راس میگه
&تشکرم خوب چیزیهااااا...
—خفه.....خب اجوما گرفتی؟
¶بلع ارباب.....پس ساعت ۴غذاهارو اماده کنم
—اره ..ماهم دیگه بریم....
*رییس ....باکدوم ماشین میریم؟؟
—این سواله؟...
*چون هم چندتا ماشین دارین و دارم و نمیدونم تو کدوم ماشین میخوایم بریم
—مشکی بلنده
*خوب شد گفتم من برا ماشینه سفیدمو اوردم...
—ایشش...برو سریع بیا
*چش...چشممم
—یدفه به ا.ت نگا میکنه میبینه ساکته : چرا ساکتی؟
&ه...هااا...؟...م..من؟...چی بگم؟
—چرا وقتی بامن حرف میزنی لکنت میگیری؟
&خب....کلا اینطوریم
—اگه اینطوری ای پس چرا موقعی که رو سرمن داد میزنی بدون لکنت میگی؟
&خب....
—ازم میترسی؟😈
&یدفه با تعجب نگاش میکنه : خب....
—انقد خب خب نگو اره یا نه؟..😈
&.ن..نههه
—اره
&ن..نههه
—میگم ارههههه
&بابا میگم نهههههههه
—ارهههههههههههههههههه..
&اوک ارههههههه راحت شدیییی؟
—الان خوب شد؟
&وادت؟
—دیگه لکنت نداری
&چ..چی؟...ایشش
—ههههه دیدی چقد سریع و راحت گول میخوری گول خور؟...
&خودت میخوری بیشعور
—چرا منح\\رف فک میکنی بدبخت....😈
&بدبخت عمتهههه
*رییس ...ببخشید پیدا نشد
—اوفففف عادته بریم...راستی تو ...جوابتو ندادم (داوشمون جواب نده میترکه😂)....گ\\ه نخور
&من تورو نمیخو\\رم..
—یدفه با گوجه ای نگاش میکنه (منظورم از عصباینت) : که اینطور منو نمیخو\\ری.....ولی به موقعش میخو\\ری.....(ایشششش چرا اینطوری نوشتممم شماهم منح\رف شدین؟😂😈)...
&ایشششش منح\\رف
—بریممم
*چشم
ویو وقتی میرسن
ویوا.ت
وقتی رسیدیم دیدم یجایه قدیمی و خرابه ست ینی چرا اینجا اومده و منم باخودش همچین جایه خرابه ای اورده؟...
همونطوری داشتم باخودم میگفتم که یهو.....
پایان۹
ویوا.ت
رفتم حم\\وم اب گرمو باز کردم وقتی یهو رفتم زیر دوش گرم پشتم انقد سوز گرفت که چشامو از سوزشش محکم فشار دادم و یدفه افتادم....بزور دوباره بلندشدم بعد ۲۰مین دوش\\مو گرفتم اومدم بیرون لباس جدید پوشیدم و رفتم یکم دراز کشیدم وقتی بیدار شدم دیدم دقیقا یک ساعت بیدار شدم...سریع رفتم پایین
¶ا.ت دختر کجایی یکساعته دارم صدات میزنم
&تودلش : اجوماااا من یکساعت خوابیده بودم ینی تو داشتی یک ساعته کامل صدام میزدی؟...(😂)
&ببخشید اجوما خوابیده بودم الان بیدار شدم
—میبینتش : دختره ی سست...از ادامی سست و چو\\س متنفرم (اینجا یواش پیشه خودش میگه از هی به ا.ت میگه)......هیییی توووو
&یدفه سرشو بالا میگیره : ب...بلع؟...
ویوا.ت
وقتی کوک صدام زد چون معذب شدم لکنت گرفتم....و رفتم پیشش
—باید باهام یجا بیای ....اجوما امشب ساعت ۶مهمونا میان خوب ازشون پذیرایی کن اگه دیرکردم بهشون چیزی نگو
¶چشم.ولی چی بگم؟
—خب....نمیدونم
&بگو یکاری پیش اومده بود درمورده دوستش بود زودی برمیگرده
—اهممم ...اره راس میگه
&تشکرم خوب چیزیهااااا...
—خفه.....خب اجوما گرفتی؟
¶بلع ارباب.....پس ساعت ۴غذاهارو اماده کنم
—اره ..ماهم دیگه بریم....
*رییس ....باکدوم ماشین میریم؟؟
—این سواله؟...
*چون هم چندتا ماشین دارین و دارم و نمیدونم تو کدوم ماشین میخوایم بریم
—مشکی بلنده
*خوب شد گفتم من برا ماشینه سفیدمو اوردم...
—ایشش...برو سریع بیا
*چش...چشممم
—یدفه به ا.ت نگا میکنه میبینه ساکته : چرا ساکتی؟
&ه...هااا...؟...م..من؟...چی بگم؟
—چرا وقتی بامن حرف میزنی لکنت میگیری؟
&خب....کلا اینطوریم
—اگه اینطوری ای پس چرا موقعی که رو سرمن داد میزنی بدون لکنت میگی؟
&خب....
—ازم میترسی؟😈
&یدفه با تعجب نگاش میکنه : خب....
—انقد خب خب نگو اره یا نه؟..😈
&.ن..نههه
—اره
&ن..نههه
—میگم ارههههه
&بابا میگم نهههههههه
—ارهههههههههههههههههه..
&اوک ارههههههه راحت شدیییی؟
—الان خوب شد؟
&وادت؟
—دیگه لکنت نداری
&چ..چی؟...ایشش
—ههههه دیدی چقد سریع و راحت گول میخوری گول خور؟...
&خودت میخوری بیشعور
—چرا منح\\رف فک میکنی بدبخت....😈
&بدبخت عمتهههه
*رییس ...ببخشید پیدا نشد
—اوفففف عادته بریم...راستی تو ...جوابتو ندادم (داوشمون جواب نده میترکه😂)....گ\\ه نخور
&من تورو نمیخو\\رم..
—یدفه با گوجه ای نگاش میکنه (منظورم از عصباینت) : که اینطور منو نمیخو\\ری.....ولی به موقعش میخو\\ری.....(ایشششش چرا اینطوری نوشتممم شماهم منح\رف شدین؟😂😈)...
&ایشششش منح\\رف
—بریممم
*چشم
ویو وقتی میرسن
ویوا.ت
وقتی رسیدیم دیدم یجایه قدیمی و خرابه ست ینی چرا اینجا اومده و منم باخودش همچین جایه خرابه ای اورده؟...
همونطوری داشتم باخودم میگفتم که یهو.....
پایان۹
۳.۲k
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.