پارت 56
پارت 56
سناریو: جادوی شکوه
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
12روز بعد*
همه دور هم جمع شدیم*
اکو: من یکی دیگ پیدا کردم
ریوشی: منم دوتا
دازای: من یکی
چویا: سه تا
میسا: دوتا
کرومی: دوتا
ریکو: سه تا
اکو: دیگ چیزی جز اینا نیست.. ولی پرونده ها هم کامل نیستن
چویا: یعنی ایکو و میساکی بقیه رو پیدا کردن
ریوشی: امیدوارم اصلیه رو پیدا نکرده باشن
چویا: عوم... و مثل اینکه یومه چیزی پیدا نکرده-_-
یومه:.......
دازای: چرا اصلا اینجایی؟ توت فرنگی اضافه
یومه: رفتن*... به چشمشون یه هرزم.. البته حق دارن...... ولی خیلی سخته
اشک ریختن*.... رفتن تو اتاقش*
از دید ایکو*
ایکو: خب تا الان خوب بوده... فقط باید اصلی رو پیدا کنیم
میساکی: بنظرت به ایگای نزدیک شیم.. میتونیم بفهمیم
ایکو: شاید... ولی من ک اینکاره نیستم
از هرزه بازی متنفرم..
میساکی: عوم..
فردا شب*
چویا:امشب شب اخره امید وارم مدرک اصلی رو پیدا کنیم
دازای: امشب هم مهمونیه.. میتونیم بگردیم
میسا: عوم.. اره کارمون راحت تر شد.. به لطف نقشه یومه
دازای: عوم.. ولی اینم فراموش نکنیم هرزه بازی در اورد
همه: رفتن گشتن*
ریوشی مثل همیشه کسایی که سر راهمون بودنو بیهوش کرد
میسا با فرشته هاش و تلپورتش حواسش بود کسی گیر نیوفته چویا هم با جاذبش جلوی بیشتر تراکنش های صدای اجسامو میگرفت تا کسی نفهمه.. بقیه هم دنبال مدارک میگشتن«اینم نقشه»
ایگای: گرفتن دست یومه و بردنش تو اتاقش* خب اینجوری راحت تریم^^
یومه: عوم... ^^
ایگای: تو اولین کسی هستی که انقد باهاش راحتم و همه چیزمو باهاش درمیون میزارم... ^^
یومه: خوبه^^... چیزی هست به من نگفته باشی؟ من راز دارتم و همیشه پیشت میمونم^^
ایگای: ام.. خب راستش یادته درمورد پرونده ها گفتم.... ولی نگفتم اصلی ترینشون کجاست.... امدن گفتن درگوش یومه*
یومه: عوم... جالبه^^
ایگای: ^^....
یومه: خب دیگ.. من برم باید اماده شم.. میدونی که فردا باید برگردم.. رفتن سمت در*
ایگای: گرفتن دست یومه چسبوندنش به دیوار* نوازش کردن صورت یومه* تو قرار نیست جایی بری.. پیش خودم میمونی و مال من میشی لبخند شیطانی*... پرت کردن یومه رو تخت وخیمه زدن روش*
ادامه دارد......
سناریو: جادوی شکوه
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
12روز بعد*
همه دور هم جمع شدیم*
اکو: من یکی دیگ پیدا کردم
ریوشی: منم دوتا
دازای: من یکی
چویا: سه تا
میسا: دوتا
کرومی: دوتا
ریکو: سه تا
اکو: دیگ چیزی جز اینا نیست.. ولی پرونده ها هم کامل نیستن
چویا: یعنی ایکو و میساکی بقیه رو پیدا کردن
ریوشی: امیدوارم اصلیه رو پیدا نکرده باشن
چویا: عوم... و مثل اینکه یومه چیزی پیدا نکرده-_-
یومه:.......
دازای: چرا اصلا اینجایی؟ توت فرنگی اضافه
یومه: رفتن*... به چشمشون یه هرزم.. البته حق دارن...... ولی خیلی سخته
اشک ریختن*.... رفتن تو اتاقش*
از دید ایکو*
ایکو: خب تا الان خوب بوده... فقط باید اصلی رو پیدا کنیم
میساکی: بنظرت به ایگای نزدیک شیم.. میتونیم بفهمیم
ایکو: شاید... ولی من ک اینکاره نیستم
از هرزه بازی متنفرم..
میساکی: عوم..
فردا شب*
چویا:امشب شب اخره امید وارم مدرک اصلی رو پیدا کنیم
دازای: امشب هم مهمونیه.. میتونیم بگردیم
میسا: عوم.. اره کارمون راحت تر شد.. به لطف نقشه یومه
دازای: عوم.. ولی اینم فراموش نکنیم هرزه بازی در اورد
همه: رفتن گشتن*
ریوشی مثل همیشه کسایی که سر راهمون بودنو بیهوش کرد
میسا با فرشته هاش و تلپورتش حواسش بود کسی گیر نیوفته چویا هم با جاذبش جلوی بیشتر تراکنش های صدای اجسامو میگرفت تا کسی نفهمه.. بقیه هم دنبال مدارک میگشتن«اینم نقشه»
ایگای: گرفتن دست یومه و بردنش تو اتاقش* خب اینجوری راحت تریم^^
یومه: عوم... ^^
ایگای: تو اولین کسی هستی که انقد باهاش راحتم و همه چیزمو باهاش درمیون میزارم... ^^
یومه: خوبه^^... چیزی هست به من نگفته باشی؟ من راز دارتم و همیشه پیشت میمونم^^
ایگای: ام.. خب راستش یادته درمورد پرونده ها گفتم.... ولی نگفتم اصلی ترینشون کجاست.... امدن گفتن درگوش یومه*
یومه: عوم... جالبه^^
ایگای: ^^....
یومه: خب دیگ.. من برم باید اماده شم.. میدونی که فردا باید برگردم.. رفتن سمت در*
ایگای: گرفتن دست یومه چسبوندنش به دیوار* نوازش کردن صورت یومه* تو قرار نیست جایی بری.. پیش خودم میمونی و مال من میشی لبخند شیطانی*... پرت کردن یومه رو تخت وخیمه زدن روش*
ادامه دارد......
۲.۱k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.