Part29
کوک:با نگاه سردی شروع به روندن ماشین کرد فکر میکردم تا الان به گریه افتاده باشه داد و بیداد کنه ولی برعکس به جلو خیره شده بود ....جلوی ویلا پارک کرد هر دو به جلو خیره بودیم که متوجه شدم از ماشین پیاده شد منم پیاده شدم وارد سالون شدیم همه بلند شدن ولی چرا نگران بودن؟
پ/ک:پسرم کجا بودید میدونید چقدر زنگ زدیم؟
کوک:متاسفم کمی ترافیک بود
که چشمم به نامجون و دختر کناریش افتاد صبر کن اون اون دختر عموی من نیس؟
لارا؟با نامجون؟
به روی خودم نیاوردم همه گی نشستیم ولی کالیسی گفت
کالیسی:من میرم بیرون هوا بخورم
بلند شدم و جمع رو ترک کردم از الان همسر آینده وارثش رو هم پیدا کرده از ویلا خارج شدم به سمت دریا حرکت کردم کنار ساحل قدم میزدم که تحملم سر رسید و مثل بمب ترکیدم مثل چی زار میزدم
مگه گناه من چی بود؟این توتعه ای که پشت سر من چیده بودن برای کدوم گناهم بود؟لعنت به دختر بودن لعنت به هرچی تبعیزه لعنت به همتون همتونو یکی یکی از جلوی تیر رد میکنم(داد و گریه)
&دخترک توی حال خودش برای خودش خون گریه میکرد ولی نمیدونست یکی از دور نگران حالش بوده درسته معشوقش از حیاط ویلا به زجزه هایی که عشقش میزد نگاه میکرد و بعض گلو شو چنگ میزد
کوک خوب میدونست با کالیسی نا عادلانه تا شده ولی مجبور بود که ازش دور بمونه چون در این صورت میترسید که معشوقش در آینده با کاری که میخواد بکنه نا امید تر از الانش بشه
پ/ک:پسرم کجا بودید میدونید چقدر زنگ زدیم؟
کوک:متاسفم کمی ترافیک بود
که چشمم به نامجون و دختر کناریش افتاد صبر کن اون اون دختر عموی من نیس؟
لارا؟با نامجون؟
به روی خودم نیاوردم همه گی نشستیم ولی کالیسی گفت
کالیسی:من میرم بیرون هوا بخورم
بلند شدم و جمع رو ترک کردم از الان همسر آینده وارثش رو هم پیدا کرده از ویلا خارج شدم به سمت دریا حرکت کردم کنار ساحل قدم میزدم که تحملم سر رسید و مثل بمب ترکیدم مثل چی زار میزدم
مگه گناه من چی بود؟این توتعه ای که پشت سر من چیده بودن برای کدوم گناهم بود؟لعنت به دختر بودن لعنت به هرچی تبعیزه لعنت به همتون همتونو یکی یکی از جلوی تیر رد میکنم(داد و گریه)
&دخترک توی حال خودش برای خودش خون گریه میکرد ولی نمیدونست یکی از دور نگران حالش بوده درسته معشوقش از حیاط ویلا به زجزه هایی که عشقش میزد نگاه میکرد و بعض گلو شو چنگ میزد
کوک خوب میدونست با کالیسی نا عادلانه تا شده ولی مجبور بود که ازش دور بمونه چون در این صورت میترسید که معشوقش در آینده با کاری که میخواد بکنه نا امید تر از الانش بشه
۵.۸k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.