تک پارتی(درخواستی)
#تکپارتی#تک_پارتی
#درخواستی
#جیمین
☆وقتی برادر ناتنیت عاشقت میشه...¿
علامت ا.ت+ علامت جیمین_
ویو یورآ(من):
پشت در نشسته و آروم در حال گریه کردن بودی درسته جیمین برای هزارمین بار بهت گفته بود دوست داره ولی اینم گفته بود که به چشم یک نامحرم..
میدونستی اگه به بابات یا مامانت بگی قطعا میکشتت پس ناچار بودی که سکوت کنی هر چند این سکوت به شدت آزارت میداد!
با صدای در زود اشکاتو پاک کردی و بلند شدی..
+کیه؟(صدای گرفته)
_منم جیمین درو باز کن..
ترسی به دلت نشست و از در فاصله گرفتی..
+برو..نمیخوام ببینمت!
_ا.ت گفتم درو باز کن!(کمی بلند)
گریه کردی و با داد گفتی:نهه گمشوو نمیخوام ببینمت!
چند لحظه ای بعد این حرفت در با شتاپ باز شد و شکست معلوم بود جیمین محکم هلش داده..
از ترس عقب عقب رفتی که جیمین از این کارت عصبی شد و محکم به سمتت امد..
چون به دیوار برخورد کرده بودی و جای نداشتی که به عقب بری دستتو بلند کرده و با التماس لب زدی:خواهش میکنم نیا جلو..
جیمین بدون توجه به حرفت محکم دستتو گرفت و به دیوار چسبوند البته الان خودش هم بهت چسبیده بود..
سرتو پایین گرفته بودی و آروم اشک میریختی!
جیمین محکم دستتو فشار داده با عصبانیت ادامه داد:آخه لعنتی من کجام ترسناکه ها؟من چیکار کردم که ازم بترسی ها؟ جز اینکه بهت عشق بورزم تا خانم محترم عاشقم شی چی کار کردم ها؟؟
از ترس نمیتونستی حرف بزنی که جیمین چونتو گرفت و محکم سرتو بالا آورد حالا هردو بهم خیره شده بودین با این اختلاف که اون با عشق و عصبانیت و تو با ناراحتی و ترس..
_چرا دوستم نداری ا.ت؟(بغض)چرااا؟(داد)
با دادش ترسیدی و چشاتو بستی..
ولی بعد از چند ثانیه ای با حس گرم شدن لبت چشاتو باز کردی جیمین برادر ناتنیت داشت میبوسیدت؟
خواستی با دست دیگت هلش بدی ولی جیمین با دست دیگه اش دستتو محکم گرفت!
کمی خم شد که هم قدت بشه و حالا که جاش کاملا راحت بود به بوسه عمیقش بر لبت ادامه داد..
تو هم یه حسی درونت بود حسی که نمیتونستی اسمش عشقه یا هوس؟
جیمین وقتی دید که همراهی نمیکنی صدا دار و با ناله از لبت دست کشید..
_داری دیونم میکنی ا.ت!!
+این...یه گناهه جی..مین!
_اگه عاشق شدن به تو گناهه خوبه منم گناه کارم..
+دوستم..داری؟
_نه...روانیتم!
چشاتو طور دیگه ای به چشاش دوختی و دوباره لب زدی:ازم محافظت میکنی؟
_اره حتا اگه جون خودم هم در میون باشه!
+تا ابد عاشقم میمونی؟
_اره تا ابد عاشقت میمونم!
لبخند رضایت باری زدی که جیمین شوکه شده و با حیرت بهت خیره شد..
با بغض لبخندی زد و ادامه داد:اولین باره خندیدنتو میبینم!فک کنم این قشنگ ترین چیزیه که تا به حال دیدم..
دستاتو از دستاش کشیدی بیرون بردی سمت کراواتش و باز کردی به زمین انداختی و دکمه های پیرهنشو باز کردی متعجب از کارات بهت خیره شده بود به آخرین دکمش که رسیدی بازش کرده و به چشاش زل زدی..
+خوبه پس بیا اولین گناهمونو مرتکب شیم!
لبخندی زد و خمار به چشات زل زد:با کمال میل زندگیم...
. . . The end . . .
#نوشتهِ_یورآ
#درخواستی
#جیمین
☆وقتی برادر ناتنیت عاشقت میشه...¿
علامت ا.ت+ علامت جیمین_
ویو یورآ(من):
پشت در نشسته و آروم در حال گریه کردن بودی درسته جیمین برای هزارمین بار بهت گفته بود دوست داره ولی اینم گفته بود که به چشم یک نامحرم..
میدونستی اگه به بابات یا مامانت بگی قطعا میکشتت پس ناچار بودی که سکوت کنی هر چند این سکوت به شدت آزارت میداد!
با صدای در زود اشکاتو پاک کردی و بلند شدی..
+کیه؟(صدای گرفته)
_منم جیمین درو باز کن..
ترسی به دلت نشست و از در فاصله گرفتی..
+برو..نمیخوام ببینمت!
_ا.ت گفتم درو باز کن!(کمی بلند)
گریه کردی و با داد گفتی:نهه گمشوو نمیخوام ببینمت!
چند لحظه ای بعد این حرفت در با شتاپ باز شد و شکست معلوم بود جیمین محکم هلش داده..
از ترس عقب عقب رفتی که جیمین از این کارت عصبی شد و محکم به سمتت امد..
چون به دیوار برخورد کرده بودی و جای نداشتی که به عقب بری دستتو بلند کرده و با التماس لب زدی:خواهش میکنم نیا جلو..
جیمین بدون توجه به حرفت محکم دستتو گرفت و به دیوار چسبوند البته الان خودش هم بهت چسبیده بود..
سرتو پایین گرفته بودی و آروم اشک میریختی!
جیمین محکم دستتو فشار داده با عصبانیت ادامه داد:آخه لعنتی من کجام ترسناکه ها؟من چیکار کردم که ازم بترسی ها؟ جز اینکه بهت عشق بورزم تا خانم محترم عاشقم شی چی کار کردم ها؟؟
از ترس نمیتونستی حرف بزنی که جیمین چونتو گرفت و محکم سرتو بالا آورد حالا هردو بهم خیره شده بودین با این اختلاف که اون با عشق و عصبانیت و تو با ناراحتی و ترس..
_چرا دوستم نداری ا.ت؟(بغض)چرااا؟(داد)
با دادش ترسیدی و چشاتو بستی..
ولی بعد از چند ثانیه ای با حس گرم شدن لبت چشاتو باز کردی جیمین برادر ناتنیت داشت میبوسیدت؟
خواستی با دست دیگت هلش بدی ولی جیمین با دست دیگه اش دستتو محکم گرفت!
کمی خم شد که هم قدت بشه و حالا که جاش کاملا راحت بود به بوسه عمیقش بر لبت ادامه داد..
تو هم یه حسی درونت بود حسی که نمیتونستی اسمش عشقه یا هوس؟
جیمین وقتی دید که همراهی نمیکنی صدا دار و با ناله از لبت دست کشید..
_داری دیونم میکنی ا.ت!!
+این...یه گناهه جی..مین!
_اگه عاشق شدن به تو گناهه خوبه منم گناه کارم..
+دوستم..داری؟
_نه...روانیتم!
چشاتو طور دیگه ای به چشاش دوختی و دوباره لب زدی:ازم محافظت میکنی؟
_اره حتا اگه جون خودم هم در میون باشه!
+تا ابد عاشقم میمونی؟
_اره تا ابد عاشقت میمونم!
لبخند رضایت باری زدی که جیمین شوکه شده و با حیرت بهت خیره شد..
با بغض لبخندی زد و ادامه داد:اولین باره خندیدنتو میبینم!فک کنم این قشنگ ترین چیزیه که تا به حال دیدم..
دستاتو از دستاش کشیدی بیرون بردی سمت کراواتش و باز کردی به زمین انداختی و دکمه های پیرهنشو باز کردی متعجب از کارات بهت خیره شده بود به آخرین دکمش که رسیدی بازش کرده و به چشاش زل زدی..
+خوبه پس بیا اولین گناهمونو مرتکب شیم!
لبخندی زد و خمار به چشات زل زد:با کمال میل زندگیم...
. . . The end . . .
#نوشتهِ_یورآ
۷.۲k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.