خانواده
پارت 62
کوک: ناهار دادن به یونگ ( ساعت 6 هست)* پسرم گشنشه هاننن؟.. الان بهش غذا میدم..دهنتو باز کننن..هاا آفریننن الان میریم هتل باشع؟.. خسته شدی؟... الان میرسیم فدات شم
* هتل*
ا/ت: آخیششش رسیدیممم
کوک: یونگ زو گذاشتم پایین* ا/ت وسایل رو آورده بود و منم یک ساک اونم برای یونگ یود دستم بود و یونگ لجبازی میکرد که بغلش کنم که بلاخره رسدیم** خسته شدی!
ا/ت: نه
کوک: چرا بیا یکم بخوابیم خسته ایم بعد میریم شام بخوریم ...یونگ هم خوابش میاد..بدووو
ا/ت:باشه
یونگ: پریدن بغل ا/ت*
ا/ت: الان من اینو چیکار کنم؟
کوک:من یک کاریش میکنم
ا/ت: :)
کوک: ناهار دادن به یونگ ( ساعت 6 هست)* پسرم گشنشه هاننن؟.. الان بهش غذا میدم..دهنتو باز کننن..هاا آفریننن الان میریم هتل باشع؟.. خسته شدی؟... الان میرسیم فدات شم
* هتل*
ا/ت: آخیششش رسیدیممم
کوک: یونگ زو گذاشتم پایین* ا/ت وسایل رو آورده بود و منم یک ساک اونم برای یونگ یود دستم بود و یونگ لجبازی میکرد که بغلش کنم که بلاخره رسدیم** خسته شدی!
ا/ت: نه
کوک: چرا بیا یکم بخوابیم خسته ایم بعد میریم شام بخوریم ...یونگ هم خوابش میاد..بدووو
ا/ت:باشه
یونگ: پریدن بغل ا/ت*
ا/ت: الان من اینو چیکار کنم؟
کوک:من یک کاریش میکنم
ا/ت: :)
۲.۶k
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.