Senario and Oneshot/سناریو و وانشات
انیمه:مای هیرو آکادمی/My Hero Academia
One Part/تک پارتی
کاراکتر:باکوگو/Bakugo
☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
با باکوگو روی مبل نشسته بودیم.من نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم.باکوگو خسته بود و سرشو روی پاهام گذاشته بود و خوابیده بود.با یکی دیگه از دستهام داشتم موهای کاراملیشو نوازش میکردم.از گوشیم خسته شدم و خاموشش کردم و گذاشتمش کنار خودم رو مبل.به باکوگو خیره شده بودم؛وقتی خواب بود خیلی آرومتر بود.هرچند،اون همیشه پیش من آروم.موهای سیخ سیخی کاراملیش که اونو شبیه یه جوجهتیغی گوگولی کرده بود.ولی نباید گول ظاهر گوگولیه یه جوجهتیغی خورد.
:وای خدا!چرا این بشر این قدر گوگولیه؟!
اروم و زیرلب گفتم که مبادا مزاحم خوابش بشم؛ولی انگار زیاد موفق نشده بودم.چون آروم پلکهاشو باز کرد.چشمای قرمزش،به سرخی خون بودن و به جذابیش اضافه میکردن.لبخندی روی لبش نقش بست.
:خودتو تو آینه ندیدی،که بفهمی چقدر خوشگلی.
زیاد نشون نمیده ولی واقعا رمانتیک و مهربونه.
:ببخشید بیدارت کردم.
:نه مهم نیست.
حالا که بیدار شده بود،دست از نوازش کردن موهاش کشیده بودم.
:ادامه بده.
:هوم؟به چی؟
:به نوازش کردن موهام.
خب،من که مشکلی باهاش نداشتم.دوباره شروع کردم به آروم نوازش کردن موهاش.بازم چشماشو بست؛فکر کنم میخواد دوباره بخوابه.
:میخوای دوباره بخوابی؟
دوباره چشماشو باز کرد.
:فقط میخوام بهتر حسش کنم.
ایندفعه این من بودم که لبخند به لبم نشست.البته زودتر نشسته بود؛فقط پررنگتر شد.
:خب،چه حسی داره؟
جوتبی بهم نداد و بهجاش آروم خودشو بالا کشید و بوسهی کوتاهی روی لبام گذاشت،و بعد دوباره سرشو گذاشت روی پاهام.لبخندم محو شده بود و صورتم قرمز.
:یه حس دوستداشتنی که با بوسیدنت بیشترم میشه.
به خودم اومدم ولی هنوزم یکم صورتم قرمز بود که شده بود که به صورتی میزد.دوباره لبخند کمرنگی زدم و از نو شروع به نوازش موهاش کردم.ایندفعه چشمهاشو بست و انگار میخواست دوباره بخوابه.چند لحظه بعد،متوجه شدم که خوابیده.منم همونطور که با لبخند بهش خیره شده بودم،به نوازش کردن موهاش،ادامه دادم.
...
♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
One Part/تک پارتی
کاراکتر:باکوگو/Bakugo
☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
با باکوگو روی مبل نشسته بودیم.من نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم.باکوگو خسته بود و سرشو روی پاهام گذاشته بود و خوابیده بود.با یکی دیگه از دستهام داشتم موهای کاراملیشو نوازش میکردم.از گوشیم خسته شدم و خاموشش کردم و گذاشتمش کنار خودم رو مبل.به باکوگو خیره شده بودم؛وقتی خواب بود خیلی آرومتر بود.هرچند،اون همیشه پیش من آروم.موهای سیخ سیخی کاراملیش که اونو شبیه یه جوجهتیغی گوگولی کرده بود.ولی نباید گول ظاهر گوگولیه یه جوجهتیغی خورد.
:وای خدا!چرا این بشر این قدر گوگولیه؟!
اروم و زیرلب گفتم که مبادا مزاحم خوابش بشم؛ولی انگار زیاد موفق نشده بودم.چون آروم پلکهاشو باز کرد.چشمای قرمزش،به سرخی خون بودن و به جذابیش اضافه میکردن.لبخندی روی لبش نقش بست.
:خودتو تو آینه ندیدی،که بفهمی چقدر خوشگلی.
زیاد نشون نمیده ولی واقعا رمانتیک و مهربونه.
:ببخشید بیدارت کردم.
:نه مهم نیست.
حالا که بیدار شده بود،دست از نوازش کردن موهاش کشیده بودم.
:ادامه بده.
:هوم؟به چی؟
:به نوازش کردن موهام.
خب،من که مشکلی باهاش نداشتم.دوباره شروع کردم به آروم نوازش کردن موهاش.بازم چشماشو بست؛فکر کنم میخواد دوباره بخوابه.
:میخوای دوباره بخوابی؟
دوباره چشماشو باز کرد.
:فقط میخوام بهتر حسش کنم.
ایندفعه این من بودم که لبخند به لبم نشست.البته زودتر نشسته بود؛فقط پررنگتر شد.
:خب،چه حسی داره؟
جوتبی بهم نداد و بهجاش آروم خودشو بالا کشید و بوسهی کوتاهی روی لبام گذاشت،و بعد دوباره سرشو گذاشت روی پاهام.لبخندم محو شده بود و صورتم قرمز.
:یه حس دوستداشتنی که با بوسیدنت بیشترم میشه.
به خودم اومدم ولی هنوزم یکم صورتم قرمز بود که شده بود که به صورتی میزد.دوباره لبخند کمرنگی زدم و از نو شروع به نوازش موهاش کردم.ایندفعه چشمهاشو بست و انگار میخواست دوباره بخوابه.چند لحظه بعد،متوجه شدم که خوابیده.منم همونطور که با لبخند بهش خیره شده بودم،به نوازش کردن موهاش،ادامه دادم.
...
♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
۹.۶k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.