پارت جدید فیک جونگ کوک ( سرنوشت من ) پارت 30
که ازش جداشدی و گفتی: هی نفسم بند اومد می خوای خفم کنی کوک: من غلط بکنم عشقم روخفه بکنم مامانه بچم رو تو : فقط چون مامانه بچه تم خفم نمیکنی دوباره بوست کرد و گفت نخیرم تو : من خوابم میادبیا بریم بخوابیم و دسته کوک رو گرفتی و کشیدی اومدی بپری رو تخت که کمرت رو گرفته و گفت: هی نپر بچم له میشه تو: ایش باشه کوک:باشه وبغلت کرد دست رو پشت گردنش گرفتی اروم گذاشتت رو تخت و گردنت رو بوس کرد لباسش رو در اورد و کنارت خوابیدتو بغلت گرفتت خوابید
از خواب پریدی نگاهی به ساعت کردی تازه سه شب بودخیلی گرم بود لباست رو در اوردی که کوک پاشد و گفتی چی شده حالت بده تو: نه فقط گرمم بود کوک :کاشکی بچه مون پسر نشه تو:چرا کوک: اخه سینه هات رو مک میزنه تو:اما من امیدواردپسر شه چون پسربیشتر دوست دارم کوک : امامن دخترتو:بگیر بخواب بچه بهتر بود اصلا برات بچه نیارم همین که سالم باشه خوبه کوک اومد رو سینه هات رو بوس کرد و یه گاز گرفت که یه جیغ کوتاه کشیدی کوک : های حال اومدم و رفته پایین و شکمت رو بوسید و اروم گفت : لطفا زودتر بیاعشق بابا تو:بیا بوسم اومد و بوست رو کرد دستت رو گذاشتی رو اون قسمتیه پایینه شلوارش که باد کرده بود و فشار دادی که ناله یه ریزی کرد تو: معلوم تحریکت کردم که انقدر باد کرده کوک: مگه میشه باد نکنه وقتی تو رو میبینه لباش رو بوس کردی و گفتی:خوب بسه دیگه جو خیلی منحرف شد دستت رو روی همون قسمت گزاشتی و خوابیدی صبح پاشدی دیدی کوک خوبه رو لباش رو بوس کردی و رفتی صبحونه رو اماده کردی اودم بوست کرد
نه ماه بعد مثله خرس شده بودی کوکی این چند وقت رو نرفته بود شرکتش و تو خونه مونده بود چون ریسه شرکت بود می تونست نره صبح وقتی می خواستی از خواب بیدار شی دلت به شدت درد گرفته پسر کوچولوت دیگه نمی تونست صبر کنه می خواست بیادو پدر مادرش رو ببینه گریت گرفت از درد جونکوک رو بیداری کوکی : چیه چی شده تو: کوکی وقتشه داره میاد کوک: پسر کوچولوم داره میاد که...........
از خواب پریدی نگاهی به ساعت کردی تازه سه شب بودخیلی گرم بود لباست رو در اوردی که کوک پاشد و گفتی چی شده حالت بده تو: نه فقط گرمم بود کوک :کاشکی بچه مون پسر نشه تو:چرا کوک: اخه سینه هات رو مک میزنه تو:اما من امیدواردپسر شه چون پسربیشتر دوست دارم کوک : امامن دخترتو:بگیر بخواب بچه بهتر بود اصلا برات بچه نیارم همین که سالم باشه خوبه کوک اومد رو سینه هات رو بوس کرد و یه گاز گرفت که یه جیغ کوتاه کشیدی کوک : های حال اومدم و رفته پایین و شکمت رو بوسید و اروم گفت : لطفا زودتر بیاعشق بابا تو:بیا بوسم اومد و بوست رو کرد دستت رو گذاشتی رو اون قسمتیه پایینه شلوارش که باد کرده بود و فشار دادی که ناله یه ریزی کرد تو: معلوم تحریکت کردم که انقدر باد کرده کوک: مگه میشه باد نکنه وقتی تو رو میبینه لباش رو بوس کردی و گفتی:خوب بسه دیگه جو خیلی منحرف شد دستت رو روی همون قسمت گزاشتی و خوابیدی صبح پاشدی دیدی کوک خوبه رو لباش رو بوس کردی و رفتی صبحونه رو اماده کردی اودم بوست کرد
نه ماه بعد مثله خرس شده بودی کوکی این چند وقت رو نرفته بود شرکتش و تو خونه مونده بود چون ریسه شرکت بود می تونست نره صبح وقتی می خواستی از خواب بیدار شی دلت به شدت درد گرفته پسر کوچولوت دیگه نمی تونست صبر کنه می خواست بیادو پدر مادرش رو ببینه گریت گرفت از درد جونکوک رو بیداری کوکی : چیه چی شده تو: کوکی وقتشه داره میاد کوک: پسر کوچولوم داره میاد که...........
۹.۹k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.