خیانتکار من پارت ۸

ا/ت ویو

یه کافه درست کردیم

۱۰ سال بعد

*۱۵ سالگی میسو*

میسو همیشه ناراحت میومد کافه ما خونه داشتیم اما تا شب توی کافه بودیم اما اون خیلی شبیه باباش بودو زیبا بود امروز یکم ناراحت تر بنظر میومد رفتم بغلش کنم

$ مامان میشه ولم کنی؟ . بغض

_ عزیزم میشه بگی چیشده لطفا همچیو به مامان بگو

$ تو چه مامانی ای؟ ها چرا از بابا طلاق گرفتی؟ همش همش همه منو سرزنشم میکنن همش اذیتم میکنن یه دوست درست حسابی ندارم همه باهام دشمنن . گریه

با شست انگشتم صورتشو ناز کردم و اشکاشو پاک

ف. ا/ت بدو مشتری جدید اومد . نگا میکنه . چیشده وای چرا گریه میکنی میسو عزیزم؟

$ توهم دیوونه ای چرا سعی میکنی جای بابامو بگیری در حدی که حتی سعی میکنی مامانمم گیر بیاری از همتون متنفرم . گریه

& چیشده چراگریه میکنی میسو؟ . حالت محبت مانند

$ اجوما . رف بغلش

_ حالت ناراحتی به فیلیکس نگا کرد

۱ ساعت بعد

نشستن توی یجا اون پشت که مناسب استراحت کارکنان بود یه قهوه هم دادم به میسو

_ میشه بهم بگی چیشده؟

$ ببخشید مامان

_ برای چی؟

$ بخاطره اون حرفا

_ بعضی اوقات پیش میاد .... اشکال نداره

$ خب راستش منو مسخره میکنن تو مدرسه چون بابا ندارم هروقت هرکلاس شغل بابامو میپرسن میخکوب میشم نمیدونم چی بگم...