مافیای خشن
P3
کوک:عشقم کجا میری
ات:هان نه چیزه
کوک:داشتی فرار میکردی
ات:نه به خدا
کوک:آره جون خودت بدو بیا بریم برای مراسم چندان حالم خوب نیست
ات:باشه
پرش زمانی به عقد
عاقد:خانم پارک ات آیا بنده وکیلم شما را به عقد دائم آقای جئون جونگ کوک در بیارم
(کوک دستش رو از زیر میز میزاره روی پای ات و نگاهش میکنه)
کوک:اگه نمیدونی بگم که اگه بگی نه خانوادت رو میکشم(آروم)
ات:بله(بلند)
عاقد:آقای جئون جونگ کوک آیا بنده وکیلم شما را به عقد دائم خانم پارک ات در بیارم
کوک:بله
مهمونا:مبارک باشه
ات ویو
همه داشتن جشن میگرفتندو میرقصیدن حتی منم میرقصیدم با این که ناراحت بودم ولی نمی فهمم که چرا کوک حتی تکون هم نمیخوره
(کوک ب زور بلند شد و رفت حرف بزنه)
کوک:خیلی ممنونم بابت اینکه به جشن عروسی ما اومدین امیدوارم که هر روزمون همینطور شاد باشه
پرش زمانی به پایان عروسی
ات ویو
بالاخره جشن تموم شد و منو کوک داشتیم به خونه میرفتیم که یه چیزی روی پام احساس کردم
ات:داری چیکار میکنی
کوک: واقع خسته شدم از نقش بازی کردن
ات:منظورت چیه
کوک:بد جور میخوامت
ات: یعنی چی نه عمرا این ازدواج اجباری بود
کوک:از نظر تو ولی از نظر من نه
ات و کوک میرسن خونه کوک از ماشین درمیاد که ات در ماشین رو قفل میکنه که نیاد بیرون
ات:من نمیام
کوک:یاد آورشم سوییچ دسته کنه
کوک ات رو میندازه روی کولش و میره توی خونه کوک بردش توی اتاق و خواست ل.ب.ا.س.ا.ی ات رو د.ر.ب.ی.ا.ر.ه
که ات مقاومت میکرد کوک هم کمربندش د.ر.ا.و.رد و باهاش دستای ات رو بست بعدش کوک دستای ات رو برد بالای سرش و شروع کرد به ب.و.س.ی.د.ن ل.ب.ا.ی ات بعد پنج مین کوک رفت توی گردن ات و شروع کرد به گذاشتن ک.ی.س م.ا.ر.ک های خ.ش.ن بعد رفت پایین تر و کل ب.د.ن ات رو ل.ی.س زد ات کل مدت داشت ناله میکرد که کوک رفت پایین تر و شروع به ل.ی.س زدن ع.ض.و ات کرد که ات ناله هاش بلند تر شد کوک وقتی که ات خ.ی.س شد کوک و.ا.ر.د.ش کرد و انقدر سریع انجام میداد که اشک ات رو دراورد کوک ساعت ها به کارش ادامه داد ات از هوش رفت و ات توی این مدت فقط میگفت تو اون کوکی نبودی که دوست داشتم
کوک:عشقم کجا میری
ات:هان نه چیزه
کوک:داشتی فرار میکردی
ات:نه به خدا
کوک:آره جون خودت بدو بیا بریم برای مراسم چندان حالم خوب نیست
ات:باشه
پرش زمانی به عقد
عاقد:خانم پارک ات آیا بنده وکیلم شما را به عقد دائم آقای جئون جونگ کوک در بیارم
(کوک دستش رو از زیر میز میزاره روی پای ات و نگاهش میکنه)
کوک:اگه نمیدونی بگم که اگه بگی نه خانوادت رو میکشم(آروم)
ات:بله(بلند)
عاقد:آقای جئون جونگ کوک آیا بنده وکیلم شما را به عقد دائم خانم پارک ات در بیارم
کوک:بله
مهمونا:مبارک باشه
ات ویو
همه داشتن جشن میگرفتندو میرقصیدن حتی منم میرقصیدم با این که ناراحت بودم ولی نمی فهمم که چرا کوک حتی تکون هم نمیخوره
(کوک ب زور بلند شد و رفت حرف بزنه)
کوک:خیلی ممنونم بابت اینکه به جشن عروسی ما اومدین امیدوارم که هر روزمون همینطور شاد باشه
پرش زمانی به پایان عروسی
ات ویو
بالاخره جشن تموم شد و منو کوک داشتیم به خونه میرفتیم که یه چیزی روی پام احساس کردم
ات:داری چیکار میکنی
کوک: واقع خسته شدم از نقش بازی کردن
ات:منظورت چیه
کوک:بد جور میخوامت
ات: یعنی چی نه عمرا این ازدواج اجباری بود
کوک:از نظر تو ولی از نظر من نه
ات و کوک میرسن خونه کوک از ماشین درمیاد که ات در ماشین رو قفل میکنه که نیاد بیرون
ات:من نمیام
کوک:یاد آورشم سوییچ دسته کنه
کوک ات رو میندازه روی کولش و میره توی خونه کوک بردش توی اتاق و خواست ل.ب.ا.س.ا.ی ات رو د.ر.ب.ی.ا.ر.ه
که ات مقاومت میکرد کوک هم کمربندش د.ر.ا.و.رد و باهاش دستای ات رو بست بعدش کوک دستای ات رو برد بالای سرش و شروع کرد به ب.و.س.ی.د.ن ل.ب.ا.ی ات بعد پنج مین کوک رفت توی گردن ات و شروع کرد به گذاشتن ک.ی.س م.ا.ر.ک های خ.ش.ن بعد رفت پایین تر و کل ب.د.ن ات رو ل.ی.س زد ات کل مدت داشت ناله میکرد که کوک رفت پایین تر و شروع به ل.ی.س زدن ع.ض.و ات کرد که ات ناله هاش بلند تر شد کوک وقتی که ات خ.ی.س شد کوک و.ا.ر.د.ش کرد و انقدر سریع انجام میداد که اشک ات رو دراورد کوک ساعت ها به کارش ادامه داد ات از هوش رفت و ات توی این مدت فقط میگفت تو اون کوکی نبودی که دوست داشتم
۵.۱k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.