گروگانگیر
پارت ۱۱
ناژین
همه تنم درد میکرد. سرم و شکمم رو که اصلا دیگه نگو. اون اولاش که اصلا هی خون بالا می آوردم. ولی بهتر شد. همش تو فکر بهروز بودم. اون نباید میومد اینجا یا یه رییس باند مافیا رو آزاد کنه.اون باید کل این باند رو منحل کنه. تو همین افکار بودم که در باز شد.
شروین داخل اتاق شد و یه سینی گذاشت جلوم.
شروین: بخور.
سرم رو اونور کردم و گفتم: نمیخورم.
شروین گفت: باید بخوری. مرده ات به درد ما نمیخوره.
ناژین: اصلا واسه همین نمیخوام بخورم. چون نمیخوام گروکان داشته باشین.
شروین سینی غذا رو گذاشت اونور. اومد سمتم و یه سیلی محکم زد تو گوشم.
گفت: مگه نگفتم بخور
به اجبار شروع به خوردن کردم. میون خوردنم یادم اومد سارا هم با من بود. ولی اون کجاست؟ چرا پیش من نیست؟
ناژین: سارا کجاست؟
شروین:آخی نگرانشی.
ناژین: میگم بگو سارا کجاست ( با داد)
شروین: بالاس نگران نباش تنها نیست شایان پیششه. بهش داره خوش میکذره .اما شاید دیگه نبینیش.
یه ذره به حرفاش با تعجب گوش کردم. شایان پیششه_ داره بهش خوش میگذره.
شروین: حالا فهمیدی؟ اخی میدونم خیلی ناراحت شدی...
ناژین
همه تنم درد میکرد. سرم و شکمم رو که اصلا دیگه نگو. اون اولاش که اصلا هی خون بالا می آوردم. ولی بهتر شد. همش تو فکر بهروز بودم. اون نباید میومد اینجا یا یه رییس باند مافیا رو آزاد کنه.اون باید کل این باند رو منحل کنه. تو همین افکار بودم که در باز شد.
شروین داخل اتاق شد و یه سینی گذاشت جلوم.
شروین: بخور.
سرم رو اونور کردم و گفتم: نمیخورم.
شروین گفت: باید بخوری. مرده ات به درد ما نمیخوره.
ناژین: اصلا واسه همین نمیخوام بخورم. چون نمیخوام گروکان داشته باشین.
شروین سینی غذا رو گذاشت اونور. اومد سمتم و یه سیلی محکم زد تو گوشم.
گفت: مگه نگفتم بخور
به اجبار شروع به خوردن کردم. میون خوردنم یادم اومد سارا هم با من بود. ولی اون کجاست؟ چرا پیش من نیست؟
ناژین: سارا کجاست؟
شروین:آخی نگرانشی.
ناژین: میگم بگو سارا کجاست ( با داد)
شروین: بالاس نگران نباش تنها نیست شایان پیششه. بهش داره خوش میکذره .اما شاید دیگه نبینیش.
یه ذره به حرفاش با تعجب گوش کردم. شایان پیششه_ داره بهش خوش میگذره.
شروین: حالا فهمیدی؟ اخی میدونم خیلی ناراحت شدی...
۲.۴k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.