fake taehyung
fake taehyung
part*2۲
کمی بعد دوباره تلفن تهیونگ زنگ خورد و لباساشو پوشید و رفت
همونجوری داشتم تو سالن ول میگشتم که تابلو بزرگ روی دیوار توجه امو جلب کرد عکس خانوادگی بود که تهیونگ هم تو اون عکس بود انگار پدر و مادر تهیونگ بود همونجوری کنجکاو بودم که خدمتکار اومد:
خدمتکار: خانم لطفا همراه من بیاین
باهم به اتاق رفتیم و خدمتکار کمد رو باز کرد و یه لباس قرمز بلند خیلی زیبا رو برداشت :
خدمتکار: خانم. اقا دستور دادن این لباس رو برای امشب بپوشید.
ا/ت: واقعا
خدمتکار: بعد اینکه پوشیدید آرایشگر میاد و آماده میشید
هر لحظه بیشتر تو شک میرفتم و نمیدونم ماجرا از چه قراره و امشب چی میشه
لباس قرمز رو پوشیدم و کمی بعد آرایشگر اومد و آماده ام کردن
بعد از تموم شدن رفتم و جلوی آینه وایسادم و با خودم حرف میزدم :
واو تمشک اولین باره خودمو اینجوری میبینم
شب شد و خدمتکار منو به سوار ماشین بدرقه کرد، ماشین سیاه و لوکس بود که شیشه هاش دودی بودن سوار ماشین شدم و کمی بعد بادیگارد جلوی یه رستوران شیک پیاده ام کرد:
بادیگارد: میتونین پیاده شین خانم
وارد رستوران شدم و کاملا خالی بود و انگار یه میز وسط سالن آماده و تزئین شده بود ولی کسی نبود
گارسونی اومد و منو به طرف همون میز راهنمایی کرد رفتم و رو صندلی میز نشستم
روی میز پر از شمع و گل رز بود
کمی بعد که گذشت صدای پا شنیدم و برگشتم پشتم که دیدم یه مرد جذاب با کت و شلوار مشکی میاد تهیونگ بود.
نزدیکم شد و با لبخندی دستشو سمتم دراز کرد:
تهیونگ: زیباترین دختر دنیا آیا افتخار میدید با من برقصید...
شرط: ۳۰لایک
#تهیونگ
#فیک
part*2۲
کمی بعد دوباره تلفن تهیونگ زنگ خورد و لباساشو پوشید و رفت
همونجوری داشتم تو سالن ول میگشتم که تابلو بزرگ روی دیوار توجه امو جلب کرد عکس خانوادگی بود که تهیونگ هم تو اون عکس بود انگار پدر و مادر تهیونگ بود همونجوری کنجکاو بودم که خدمتکار اومد:
خدمتکار: خانم لطفا همراه من بیاین
باهم به اتاق رفتیم و خدمتکار کمد رو باز کرد و یه لباس قرمز بلند خیلی زیبا رو برداشت :
خدمتکار: خانم. اقا دستور دادن این لباس رو برای امشب بپوشید.
ا/ت: واقعا
خدمتکار: بعد اینکه پوشیدید آرایشگر میاد و آماده میشید
هر لحظه بیشتر تو شک میرفتم و نمیدونم ماجرا از چه قراره و امشب چی میشه
لباس قرمز رو پوشیدم و کمی بعد آرایشگر اومد و آماده ام کردن
بعد از تموم شدن رفتم و جلوی آینه وایسادم و با خودم حرف میزدم :
واو تمشک اولین باره خودمو اینجوری میبینم
شب شد و خدمتکار منو به سوار ماشین بدرقه کرد، ماشین سیاه و لوکس بود که شیشه هاش دودی بودن سوار ماشین شدم و کمی بعد بادیگارد جلوی یه رستوران شیک پیاده ام کرد:
بادیگارد: میتونین پیاده شین خانم
وارد رستوران شدم و کاملا خالی بود و انگار یه میز وسط سالن آماده و تزئین شده بود ولی کسی نبود
گارسونی اومد و منو به طرف همون میز راهنمایی کرد رفتم و رو صندلی میز نشستم
روی میز پر از شمع و گل رز بود
کمی بعد که گذشت صدای پا شنیدم و برگشتم پشتم که دیدم یه مرد جذاب با کت و شلوار مشکی میاد تهیونگ بود.
نزدیکم شد و با لبخندی دستشو سمتم دراز کرد:
تهیونگ: زیباترین دختر دنیا آیا افتخار میدید با من برقصید...
شرط: ۳۰لایک
#تهیونگ
#فیک
۱۶.۷k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.