رمان عشق سیاه و سفید...! part: 10
ا/ت: کیونگ!
کیونگ: بله؟!
ا/ت:چرا دیشب.... اون کارو کردی؟!
کیونگ: دیشب؟!
ا/ت: اره دیشب!
کیونگ:یعنی بگم؟!
ا/ت: اوم اره بگو..
کیونگ:راستش... اگه بخوام راستشو بگم... من... عه چیزه من... اره من عاشقت شدم!
ا/ت: چ.. چییی؟!
کیونگ: اره واقعیت اینه... م.. من در نگاه اول عاشقت شدم نمیدونم چرا و نمیدونم دلیلش چی بوده...
ا/ت:( در تعجبه فعلا😂🥲🤏🏻)
کیونگ: میدونم شاید تو حسی بهم نداشته باشی شایدو دوسم نداشته باشی شاید از نظرت تو احمقانه باشه.... ولی.... ولی من شبیه به بقیه ی پسرا نیستم که بخواد اذیتت کنه من فقط تورو میخوام فقط تورو من تو این چند سالی که اومدم این مدرسه اصلا عاشق نشده بودم اصلا.... ولی تو یهو وارد قلبم شدی دلمو بردی(اوخی پسرم چقد ابراز علاقه میکنه🥲🥺😂)
ا/ت:ن.. نه اینجوری نگو اصن مسخره نیس...
کیونگ: حالا من ازت یه سوال میپرسم...
کیونگ: درخواست دوستیمو قبول میکنی؟!(قلبش تند تند میزنه و دستاش از استرس عرق کرده)
ا/ت:(باز تو تعجبه و چشاش گرد شده دهنش باز مونده نیمه بازاا😂نه اونقد باز)
کیونگ:قبول میکنی؟!
ا/ت:آ.. آره قبول م.. میکنم(گریه پر از شادییی ینی میتونم بگم اکلیلی گریه میکنه😭🤌🏻🥹💜)
کیونگ: و...واقعا؟!
ا/ت: اوهوم(بمیرمممم براشون اخخ چقد عاشق همید🥺😂)
(کیونگ از سرجاش پا میشه ا/ت رو میگیره تو بغلش و دوتا پاشو از دو بغل میگیره و ا/ت هم گردن کیونگ رو میگیره جوری که صورت هاشون بهم نزدیک میشه و کیونگ زود یه بوسه کوچولو میزنه و میکشه عقب و دوتاشون لبخند میزدن)
کیونگ: بله؟!
ا/ت:چرا دیشب.... اون کارو کردی؟!
کیونگ: دیشب؟!
ا/ت: اره دیشب!
کیونگ:یعنی بگم؟!
ا/ت: اوم اره بگو..
کیونگ:راستش... اگه بخوام راستشو بگم... من... عه چیزه من... اره من عاشقت شدم!
ا/ت: چ.. چییی؟!
کیونگ: اره واقعیت اینه... م.. من در نگاه اول عاشقت شدم نمیدونم چرا و نمیدونم دلیلش چی بوده...
ا/ت:( در تعجبه فعلا😂🥲🤏🏻)
کیونگ: میدونم شاید تو حسی بهم نداشته باشی شایدو دوسم نداشته باشی شاید از نظرت تو احمقانه باشه.... ولی.... ولی من شبیه به بقیه ی پسرا نیستم که بخواد اذیتت کنه من فقط تورو میخوام فقط تورو من تو این چند سالی که اومدم این مدرسه اصلا عاشق نشده بودم اصلا.... ولی تو یهو وارد قلبم شدی دلمو بردی(اوخی پسرم چقد ابراز علاقه میکنه🥲🥺😂)
ا/ت:ن.. نه اینجوری نگو اصن مسخره نیس...
کیونگ: حالا من ازت یه سوال میپرسم...
کیونگ: درخواست دوستیمو قبول میکنی؟!(قلبش تند تند میزنه و دستاش از استرس عرق کرده)
ا/ت:(باز تو تعجبه و چشاش گرد شده دهنش باز مونده نیمه بازاا😂نه اونقد باز)
کیونگ:قبول میکنی؟!
ا/ت:آ.. آره قبول م.. میکنم(گریه پر از شادییی ینی میتونم بگم اکلیلی گریه میکنه😭🤌🏻🥹💜)
کیونگ: و...واقعا؟!
ا/ت: اوهوم(بمیرمممم براشون اخخ چقد عاشق همید🥺😂)
(کیونگ از سرجاش پا میشه ا/ت رو میگیره تو بغلش و دوتا پاشو از دو بغل میگیره و ا/ت هم گردن کیونگ رو میگیره جوری که صورت هاشون بهم نزدیک میشه و کیونگ زود یه بوسه کوچولو میزنه و میکشه عقب و دوتاشون لبخند میزدن)
۹.۵k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.