فیک عشق بی رحم پارت: ۷
میا: گفتی ولی من ندادم راه برگشتی نداریم لیا ما باید قوی باشیم که لولی پاپ نمیشم گوشیت داره زنگ میخوره لیانا داره زنگ میزنه
لیا: ببین هیچی بهش نمیگی حله بده جواب بدم الو سلام خوبی عزیزم کجایی تو زنگ نزدی
لیانا: سلام مرسی تو خوبی میا چطوره لوسی اذیت نمی کنه من داخل دفتر مدیر بودم گوشی پیشم نبود
لیا: ها آر آره خوبیم نه لوسی اصلا اذیت نمیکنه آهان اشکالی نداره میگم الان دیگه نزدیک نهار برو غذا بخور دختر خوب گوش بده غذات سر وقت بخور حموم زیاد برو تا خستگی از بدنت بره زیاد گرم نگیر بار نرو زود بزنگ بزن فعلا بای
لیانا: باشه مامانی فعلا بای
میا: چی میگه؟!
لیا: میا اصلا حوصله ندارم بهت بگم من غذا درست می کنم تو برو چمدونت جمع باشه عزیزم برو نگران نباش درسته مافیا هستن ولی خدا کمکون می کنه
(عمارت جئون جونگ کوک)
هان چو: بله ارباب خانوم یونا به شما خیانت میکنه با پسره دیگه
کوک: یعنی انقد جرعت پیدا کرده به بزرگترین مافیا جهان خیانت میکنه اوکی میخوام یه تولدی براش بگیرم به یاد بمونه فردا تولدش عجله کن کارا ها رو انجام بده
هان چو: چشم ارباب با اجازه
(فردا صبح خونه ی لیا و میا)
لیا: میا پاشو گریه نکن کاری که شده پاشو ببین به پیام دادم به آقای مین گفتم میشه سگ برد گفت آره لوسی یون و یونی میان کلید خونه خودمون خونه لیانا اینجا گذاشتم پیش خودمون هست ۱۰ دقیقه ماشین میاد من آماده ام صبحونه درست کردم یه لحظه آقای جانگ پیام داده گفته کنسل شد شب ۷ میریم خوبه 👍
میا: آره عالیه که سگا میان اگه شب میریم پس عالیه برو آماده بشم فیلم نگاه کنیم راستی ماشین مون چی میشه
لیا: آفرین هیچ اونجا مین یونگی گفته قایم میکنه من رفتم
۳۰ دقیقه
لیا: به به میا خانوم چه عجب اومدی من دیگه خسته شدم بیا بخور ساعت ۱۱:۲۵ظهره تازه داریم صبحونه میخوریم من کلی خوراکی گرفتم تا بشیم فیلم نگاه کنیم خوبه مگه نه؟!
میا: عالیه آبجی جونم بیا شروع کنیم راستی نقشه چیه؟
لیا: هوم راستی جانگ هوسوک زنگ زد گفت امشب تولده دوست دختر جئون جونگ کوک هست و امشب هیچ بادیگاردی دم دره عمارت نیست خودتون برین داخل بعد گفتم سگا رو چیکار میکنند گفت هیچی توی اتاق میزارشون همین ساعت ۷ ماشین میاد دنبالمون ساعت ۸ تولده یه ساعت زودتر میریم چون یه ساعت راه عمارتش بیرونه شهر بی خیال بخور و آها چمندون هامون گفت میگن ما اینجا خونه جنگلی داریم جانگ هوسوک از قبل هماهنگ کرده همین دیگه (لبخند فیک)
(شب خونه ی لیا و میا)
لیا: خب باید بریم دیگه خدافظ خونه ی خوشگلم میا بریم ساک های سگارو برادر
(گایز اینجا اتفاقی نیفتاده خب رسیدند عمارت جئون جونگ کوک همین)
لیا: ببین هیچی بهش نمیگی حله بده جواب بدم الو سلام خوبی عزیزم کجایی تو زنگ نزدی
لیانا: سلام مرسی تو خوبی میا چطوره لوسی اذیت نمی کنه من داخل دفتر مدیر بودم گوشی پیشم نبود
لیا: ها آر آره خوبیم نه لوسی اصلا اذیت نمیکنه آهان اشکالی نداره میگم الان دیگه نزدیک نهار برو غذا بخور دختر خوب گوش بده غذات سر وقت بخور حموم زیاد برو تا خستگی از بدنت بره زیاد گرم نگیر بار نرو زود بزنگ بزن فعلا بای
لیانا: باشه مامانی فعلا بای
میا: چی میگه؟!
لیا: میا اصلا حوصله ندارم بهت بگم من غذا درست می کنم تو برو چمدونت جمع باشه عزیزم برو نگران نباش درسته مافیا هستن ولی خدا کمکون می کنه
(عمارت جئون جونگ کوک)
هان چو: بله ارباب خانوم یونا به شما خیانت میکنه با پسره دیگه
کوک: یعنی انقد جرعت پیدا کرده به بزرگترین مافیا جهان خیانت میکنه اوکی میخوام یه تولدی براش بگیرم به یاد بمونه فردا تولدش عجله کن کارا ها رو انجام بده
هان چو: چشم ارباب با اجازه
(فردا صبح خونه ی لیا و میا)
لیا: میا پاشو گریه نکن کاری که شده پاشو ببین به پیام دادم به آقای مین گفتم میشه سگ برد گفت آره لوسی یون و یونی میان کلید خونه خودمون خونه لیانا اینجا گذاشتم پیش خودمون هست ۱۰ دقیقه ماشین میاد من آماده ام صبحونه درست کردم یه لحظه آقای جانگ پیام داده گفته کنسل شد شب ۷ میریم خوبه 👍
میا: آره عالیه که سگا میان اگه شب میریم پس عالیه برو آماده بشم فیلم نگاه کنیم راستی ماشین مون چی میشه
لیا: آفرین هیچ اونجا مین یونگی گفته قایم میکنه من رفتم
۳۰ دقیقه
لیا: به به میا خانوم چه عجب اومدی من دیگه خسته شدم بیا بخور ساعت ۱۱:۲۵ظهره تازه داریم صبحونه میخوریم من کلی خوراکی گرفتم تا بشیم فیلم نگاه کنیم خوبه مگه نه؟!
میا: عالیه آبجی جونم بیا شروع کنیم راستی نقشه چیه؟
لیا: هوم راستی جانگ هوسوک زنگ زد گفت امشب تولده دوست دختر جئون جونگ کوک هست و امشب هیچ بادیگاردی دم دره عمارت نیست خودتون برین داخل بعد گفتم سگا رو چیکار میکنند گفت هیچی توی اتاق میزارشون همین ساعت ۷ ماشین میاد دنبالمون ساعت ۸ تولده یه ساعت زودتر میریم چون یه ساعت راه عمارتش بیرونه شهر بی خیال بخور و آها چمندون هامون گفت میگن ما اینجا خونه جنگلی داریم جانگ هوسوک از قبل هماهنگ کرده همین دیگه (لبخند فیک)
(شب خونه ی لیا و میا)
لیا: خب باید بریم دیگه خدافظ خونه ی خوشگلم میا بریم ساک های سگارو برادر
(گایز اینجا اتفاقی نیفتاده خب رسیدند عمارت جئون جونگ کوک همین)
۸.۸k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.