🖇 𝚗𝚊𝚞𝚐𝚑𝚝𝚢 𝚖𝚊𝚗𝚊𝚐𝚎𝚛 🖇
🖇 𝚗𝚊𝚞𝚐𝚑𝚝𝚢 𝚖𝚊𝚗𝚊𝚐𝚎𝚛 🖇
🖇𝚙𝚊𝚛𝚝𝟹🖇
ات: دست یه نفرو رو رون پام احساس کردم! (ات ایستادهس) اول فکر کردم اون پسره این کارو کرد اما وقتی پایین رو نگاه کردم دیدم دست اون نیست. یه مرد تقریبا ۵۰ ساله بود!! به زور رفتم اون ور تر، وقتی تکون خوردم پسره فهمید که انگار یه اتفاقی افتاده، یکم که به چهرش دقت کردم دیدم اون جونگکوکه! پایین رو نگاه کرد و دست اون مرد رو روی رون پام دید....
اخماش تو هم رفت و یه چشم غره ترسناک به اون مرد رفت. احساس کردم دست اون مرد داره بالا تر میره! دستام رو به هم فشردم و چشمام رو بستم، تقریبا ۱ دقیقه گذشته بود که دیگه دست اون مرد رو پام احساس نکردم! چشمام رو که باز کردم دیدم جونگکوک دست اون مرد رو گرفته و پیچونده، میخواست بیشتر دستشو بپیچونه که مرده گفت:
باشه غلط کردم گوه خوردم میشه لطفا دستمو ول کنین داره دردم میاد.
جونگکوک: دیگه نبینم دستت طرف این دختر بره.
مرده: ..............
جونگکوک: شیر فهم شد؟ (بیشتر دستشو پیچوند)
مرده: بله بله فهمیدم. خواهش میکنم التماستون میکنم آقای جئون دستمو ول کنین داره میشکنه.(با التماس)
جونگکوک: (دستشو ول کرد)
ات: یکم که گذشت دیدم همون مرده داره بدنمو دید میزنه.بازم جونگکوک متوجه این قضیه شد ولی اینبار بهش کاری نداشت. دستای جونگکوکو روی بازوهام حس کردم منو به خودش چسبوند و کاری کرد اون مرده دیگه نتونه بدنمو ببینم.
بالاخره در این آسانسور کوفتی باز شد.
همه جمعیت رفتن بیرون حتی اون مرده، جونگکوک منتظر موند تا اون مرده بره و بعد منو از بغل خودش کشید بیرون.
ات: مرسی
جونگکوک: خواهش میکنم (یکم مکث) ات. (لبخند)
ات: (تعجب) از آسانسور بیرون رفت.
ات: فا*ک اسم منو از کجا میدونست؟
امم شاید پی دی نیم بهشون مشخصات منو گفته بود، اه نه شایدددد...شایددد آیششش هیچی به ذهنم نمیرسه لع*نتی.
___________________
لایک و کامنت یادتون نره🖇🌚🖤
🖇𝚙𝚊𝚛𝚝𝟹🖇
ات: دست یه نفرو رو رون پام احساس کردم! (ات ایستادهس) اول فکر کردم اون پسره این کارو کرد اما وقتی پایین رو نگاه کردم دیدم دست اون نیست. یه مرد تقریبا ۵۰ ساله بود!! به زور رفتم اون ور تر، وقتی تکون خوردم پسره فهمید که انگار یه اتفاقی افتاده، یکم که به چهرش دقت کردم دیدم اون جونگکوکه! پایین رو نگاه کرد و دست اون مرد رو روی رون پام دید....
اخماش تو هم رفت و یه چشم غره ترسناک به اون مرد رفت. احساس کردم دست اون مرد داره بالا تر میره! دستام رو به هم فشردم و چشمام رو بستم، تقریبا ۱ دقیقه گذشته بود که دیگه دست اون مرد رو پام احساس نکردم! چشمام رو که باز کردم دیدم جونگکوک دست اون مرد رو گرفته و پیچونده، میخواست بیشتر دستشو بپیچونه که مرده گفت:
باشه غلط کردم گوه خوردم میشه لطفا دستمو ول کنین داره دردم میاد.
جونگکوک: دیگه نبینم دستت طرف این دختر بره.
مرده: ..............
جونگکوک: شیر فهم شد؟ (بیشتر دستشو پیچوند)
مرده: بله بله فهمیدم. خواهش میکنم التماستون میکنم آقای جئون دستمو ول کنین داره میشکنه.(با التماس)
جونگکوک: (دستشو ول کرد)
ات: یکم که گذشت دیدم همون مرده داره بدنمو دید میزنه.بازم جونگکوک متوجه این قضیه شد ولی اینبار بهش کاری نداشت. دستای جونگکوکو روی بازوهام حس کردم منو به خودش چسبوند و کاری کرد اون مرده دیگه نتونه بدنمو ببینم.
بالاخره در این آسانسور کوفتی باز شد.
همه جمعیت رفتن بیرون حتی اون مرده، جونگکوک منتظر موند تا اون مرده بره و بعد منو از بغل خودش کشید بیرون.
ات: مرسی
جونگکوک: خواهش میکنم (یکم مکث) ات. (لبخند)
ات: (تعجب) از آسانسور بیرون رفت.
ات: فا*ک اسم منو از کجا میدونست؟
امم شاید پی دی نیم بهشون مشخصات منو گفته بود، اه نه شایدددد...شایددد آیششش هیچی به ذهنم نمیرسه لع*نتی.
___________________
لایک و کامنت یادتون نره🖇🌚🖤
۷.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.