فیک عشق قدیمی
فیک عشق قدیمی
پارت ⁸
۱۵ سال بعد، ایتالیا، سال ۲۰۱۹:
ات ویو
چند وقتیه که جورج باهام سرد شده هرچی هم میرم باهاش حرف بزنم میگه حوصله ندارم نمیدونم دلیلش چیه
تام: به به مامان چه کردی، چه بویی راه انداختی تو خونه
ات: برو بسه انقد نمک نریز "خنده"
تام: "لبخند" ، عه بابا اومد
ات: سلاممم چه خبر
جورج: سلام "سرد و بیحال"
"جورج رفت تو اتاق"
ات: نمیدونم تو اون شرکتش چی میگذره "کلافه و اروم"
غذا رو ول کردم رفتم پیش جورج
جورج: ات برو بیرون حوصله ندارم "خسته"
ات: جورج تو چت شده؟ میشه دلیل این کارات رو بگی
جورج: ات، خودتم خوب میدونی ازدواج ما اجباری بوده، الانم دیگه نمیتونم باهات زندگی کنم، بیا طلاق بگیریم
ات: اگه اینطور میخوای.... باشه "اروم"
جورج: پس فردا محضر منتظرتم
ات: باشه "اروم"
هه توعم رفتی چه جالب همه دارن میرن، تهیونگ، مامانم، بابام، جورج، هه باز گفتم تهیونگ هنوز از یادم نرفته همیشه یاد حرفاش میوفتم ((وایی ات این چ حرفاییه که میزنی من همیشه تا اخر عمرم کنارتم اینو بدون))((بهم زنگ میزنی دیگه؟
ته: معلومه که زنگ میزنم)) هیچوقت یادم نمیره اون چطوری فراموشم کرد، از دار دنیا تنها کسی که برام مونده بود تام بود، دیگه بزرگ شده بود، ۱۵ سالش شده بود
تام اومد پیشم
تام: م.مامان چیزی شده
ات: چقد زود بزرگ شدی تام
تام: مامان خوبی
ات: اوهوم خوبم
فلش بک، دفترچه خاطرات ات، سال ۲۰۰۴، روز رفتن تهیونگ:
مهم نیست هر چقدر از هم دور باشیم
مهم اینه هر کجا باشیم
قلب مـن
روح مـن
جسم مـن
فقـط عاشقِ توعه تهیونگا:...)
(نکته ات الان جراح مغز و اعصابه)
(نکته: مادر پدر ات چند سال پیش توی تصادف فوت کردن)
(نکته: اینجا ات ۳۳ سالشه
جورج ۳۶ سالشه
تام ۱۵ سالشه)
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
_________________________________
پارت ⁸
۱۵ سال بعد، ایتالیا، سال ۲۰۱۹:
ات ویو
چند وقتیه که جورج باهام سرد شده هرچی هم میرم باهاش حرف بزنم میگه حوصله ندارم نمیدونم دلیلش چیه
تام: به به مامان چه کردی، چه بویی راه انداختی تو خونه
ات: برو بسه انقد نمک نریز "خنده"
تام: "لبخند" ، عه بابا اومد
ات: سلاممم چه خبر
جورج: سلام "سرد و بیحال"
"جورج رفت تو اتاق"
ات: نمیدونم تو اون شرکتش چی میگذره "کلافه و اروم"
غذا رو ول کردم رفتم پیش جورج
جورج: ات برو بیرون حوصله ندارم "خسته"
ات: جورج تو چت شده؟ میشه دلیل این کارات رو بگی
جورج: ات، خودتم خوب میدونی ازدواج ما اجباری بوده، الانم دیگه نمیتونم باهات زندگی کنم، بیا طلاق بگیریم
ات: اگه اینطور میخوای.... باشه "اروم"
جورج: پس فردا محضر منتظرتم
ات: باشه "اروم"
هه توعم رفتی چه جالب همه دارن میرن، تهیونگ، مامانم، بابام، جورج، هه باز گفتم تهیونگ هنوز از یادم نرفته همیشه یاد حرفاش میوفتم ((وایی ات این چ حرفاییه که میزنی من همیشه تا اخر عمرم کنارتم اینو بدون))((بهم زنگ میزنی دیگه؟
ته: معلومه که زنگ میزنم)) هیچوقت یادم نمیره اون چطوری فراموشم کرد، از دار دنیا تنها کسی که برام مونده بود تام بود، دیگه بزرگ شده بود، ۱۵ سالش شده بود
تام اومد پیشم
تام: م.مامان چیزی شده
ات: چقد زود بزرگ شدی تام
تام: مامان خوبی
ات: اوهوم خوبم
فلش بک، دفترچه خاطرات ات، سال ۲۰۰۴، روز رفتن تهیونگ:
مهم نیست هر چقدر از هم دور باشیم
مهم اینه هر کجا باشیم
قلب مـن
روح مـن
جسم مـن
فقـط عاشقِ توعه تهیونگا:...)
(نکته ات الان جراح مغز و اعصابه)
(نکته: مادر پدر ات چند سال پیش توی تصادف فوت کردن)
(نکته: اینجا ات ۳۳ سالشه
جورج ۳۶ سالشه
تام ۱۵ سالشه)
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
_________________________________
۶.۵k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.