عشق پر معنا ( پارت ۳ )
عشق پر معنا ( پارت ۳ )
ویو ات
ساعت۸ بود دیدم شوگا منو صدا میزند
شوگا: اتتتتتتت
آت: بله
شوگا : برو آماده شو
آت : باشه
رفتم آماده شدم ولی نخواستم تا قبل از ورود مهمون ها بیام به خاطر همین نرفتم پایین بعد از یه ربع تقریباً همه ی مهمونا اومده بودند گفتم برم پایین داشتم مش/روب میبردم برای شوگا و دوستاش ، وقتی رفتم سمت میز شوگا و دوستاش که دیدم شوگا خیلی با اصبانیت داره نگام میکنه که خیلی ترسیدم سریع رفتم تو اتاقم ( شوگا به آت اتاق داده) خیلی ترسیده بودم ، بعد از ۱ ساعت که مهمونا رفتن دیدم یکی داره در میزنه با خودم گفتم حتما شوگاس که بله شوگا بود ، شوگا مست بود که یهو گفت
شوگا : مگه بهت نگفتم لباس باز نپوش
آت : گوه خوردم ترخدا باهام کاری نکن
شوگا : دیگه دیره
آت: نه
شوگا دست آت رو گرفت برد داخل اتاق خودش درو قفل کرد و آت رو تخت انداخت شروع کرد به بوسی/دنش از لباش دست بر داشت رفت سراغ گردنش کیس های بنفش میزاشت ، بعد لباس های آت و خودش رو درآورد و دی/کش رو وارد آت کرد و آت همینجوری ناله میکرد و این باعث تحریک شوگا میشد و .......
ادامه ویو ات
صبح با دل درد شدیدی بیدار شدم که دیدم پتو خو/نی بود حالم بعد شد و رفتم دستشویی بالا آوردم
شوگا :صبح بخیر بیبی گرلم
آت : صبح بخیر ددی
شوگا : خوب خوابیدی؟
آت : نه مگه نمیدونی دیشب باهام چیکار کردی؟
شوگا : ببخشید
آت : باشه میبخشمت
که یهو...
ویو ات
ساعت۸ بود دیدم شوگا منو صدا میزند
شوگا: اتتتتتتت
آت: بله
شوگا : برو آماده شو
آت : باشه
رفتم آماده شدم ولی نخواستم تا قبل از ورود مهمون ها بیام به خاطر همین نرفتم پایین بعد از یه ربع تقریباً همه ی مهمونا اومده بودند گفتم برم پایین داشتم مش/روب میبردم برای شوگا و دوستاش ، وقتی رفتم سمت میز شوگا و دوستاش که دیدم شوگا خیلی با اصبانیت داره نگام میکنه که خیلی ترسیدم سریع رفتم تو اتاقم ( شوگا به آت اتاق داده) خیلی ترسیده بودم ، بعد از ۱ ساعت که مهمونا رفتن دیدم یکی داره در میزنه با خودم گفتم حتما شوگاس که بله شوگا بود ، شوگا مست بود که یهو گفت
شوگا : مگه بهت نگفتم لباس باز نپوش
آت : گوه خوردم ترخدا باهام کاری نکن
شوگا : دیگه دیره
آت: نه
شوگا دست آت رو گرفت برد داخل اتاق خودش درو قفل کرد و آت رو تخت انداخت شروع کرد به بوسی/دنش از لباش دست بر داشت رفت سراغ گردنش کیس های بنفش میزاشت ، بعد لباس های آت و خودش رو درآورد و دی/کش رو وارد آت کرد و آت همینجوری ناله میکرد و این باعث تحریک شوگا میشد و .......
ادامه ویو ات
صبح با دل درد شدیدی بیدار شدم که دیدم پتو خو/نی بود حالم بعد شد و رفتم دستشویی بالا آوردم
شوگا :صبح بخیر بیبی گرلم
آت : صبح بخیر ددی
شوگا : خوب خوابیدی؟
آت : نه مگه نمیدونی دیشب باهام چیکار کردی؟
شوگا : ببخشید
آت : باشه میبخشمت
که یهو...
۹۱
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.