شکست خورده❣🍂 P⁴
کوک ویو
سریع از جمعیت دور شدم و جایی که هیچ اتشنشانی نبود متوقف شدم و از دیوار با هر بدبختی ای که شد بالا رفتم
به بالای دیوار رسیدم و از اونجا به داخل حیاط مدرسه پریدم
پام ضربه شدیدی دید ولی اهمیتی ندادم اونموقع فقط به ا/ت فکر میکردم و خدا خدا میکردم که حالش خوب باشه
وارد مدرسه شدم همه جا اتیش بود از بین اتیش ها رد شدم تا کلاس خودمون رو پیدا کردم خیلی خوشحال شدم
هرچی دسته در رو میکشیدم باز نمیشد حتما معلم در رو محکم بسته و قفل در گیر کرده
لعنتی! ا/ت برای همین اونجا گیر افتاده
پنجره کلاسمون رو شکوندم و رفتم داخل. سقف داشت کم کم میریخت چشمام داشت میسوخت خیلی گرم بود!
همینجور که داشتم به زور به دورو برم نگاه میکردم ا/ت رو دیدم که زیر میز معلم پناه برده و داره از گرما بیهوش میشه
کوک:ا/ت(داد)
ا/ت توان حرف زدن نداشت برای همین فقط با تعجب به کوک خیره شده بود
کوک به سمت ا/ت رفت و دستشو روی صورت ا/ت گذاشت
کوک:چقد داقی(نگران)
کوک کتشو در اورد و انداخت روی صورت ا/ت تا دود و گرما بهش نرسه
ا/ت:راه فرار کجاست اینجا خیلی گرمه(گریه)(بیجون)
کوک:از اون پنجره ولی الان اونجا اتیش گرفته نمیتونیم ازش فرار کنیم
ا/ت گریش شدت میگیره
ا/ت:یعنی قراره مادوتا اینجا بمیریم؟هیچ راه فراری نیست؟(گریه)
کوک:گریه نکن ا/ت من نمیزارم تو بمیری نمیزارم من مراقبتم ا/ت من با تمام وجودم ازت محافظت میکنم حتی اگه به قیمت جونم خودم تموم بشه!(بغض)
ا/ت:(به کوک نگاه میکنه)ولی توکه از من متنفر بودی چرا اینقد الان برات مهمم؟
جونگ کوک اشکای ا/ت رو با انگشتش پاک میکنه
کوک:چون دوستت دارم ا/ت
ا/ت:چ..چی؟
کوک:چون دوستت دارم!(بغضش میشکنه)
کوک:میدونم که الان برای گفتنش خیلی دیره و باید زودتر بهت میگفتم هق هق ولی هق اگه تو بمیری منم از درون میمیرم هققق(گریه شدید)
ا/ت ویو
اون داشت گریه میکرد! تاحالا گریه جونگ کوک رو ندیده بودم نمیتونستم گریشو تحمل کنم
ا/ت:جئون
کوک:(گریه)
ا/ت:منم دوستت دارم
ا/ت لبای کوک رو بوسید و زود ازش جدا شد و بعد دوباره زیر کت کوک قایم شد
کوک:(شُک)
کوک کتشو اروم از روی ا/ت برداشت و اروم لباشو روی لبای ا/ت گذاشت و یه کیس طولانی کردن
ا/ت لپاش قرمز شد و خودشو توی سینهی کوک مخفی کرد
کوک دیگه نمیتونست به نفس کشیدن ادامه بده و چشماش سیاهی رفت و افتاد روی ا/ت
ا/ت:کوککک بیدار شو لطفا کوکککک نفس بکش!(داد)(گریه)
ا/ت ویو
خیلی میترسم کوک بیهوش شده باید چیکار کنم(و سیاهی...)
_____________________________________________________
لایک-کامنت-فالو
عزیزان محظ اعطلاعتون بگم من قلب سنگی ندارم برای همین ا/ت زنده بود وگرنه اگه این فیک دست کس دیگه ای میوفتاد حتما ا/ت رو میکشت😂
فالو کن تا ادامشو بدونی❤
ممنونم از کسایی که ازم حمایت میکنن و فیک رو لایک میکنن💘🥲
سریع از جمعیت دور شدم و جایی که هیچ اتشنشانی نبود متوقف شدم و از دیوار با هر بدبختی ای که شد بالا رفتم
به بالای دیوار رسیدم و از اونجا به داخل حیاط مدرسه پریدم
پام ضربه شدیدی دید ولی اهمیتی ندادم اونموقع فقط به ا/ت فکر میکردم و خدا خدا میکردم که حالش خوب باشه
وارد مدرسه شدم همه جا اتیش بود از بین اتیش ها رد شدم تا کلاس خودمون رو پیدا کردم خیلی خوشحال شدم
هرچی دسته در رو میکشیدم باز نمیشد حتما معلم در رو محکم بسته و قفل در گیر کرده
لعنتی! ا/ت برای همین اونجا گیر افتاده
پنجره کلاسمون رو شکوندم و رفتم داخل. سقف داشت کم کم میریخت چشمام داشت میسوخت خیلی گرم بود!
همینجور که داشتم به زور به دورو برم نگاه میکردم ا/ت رو دیدم که زیر میز معلم پناه برده و داره از گرما بیهوش میشه
کوک:ا/ت(داد)
ا/ت توان حرف زدن نداشت برای همین فقط با تعجب به کوک خیره شده بود
کوک به سمت ا/ت رفت و دستشو روی صورت ا/ت گذاشت
کوک:چقد داقی(نگران)
کوک کتشو در اورد و انداخت روی صورت ا/ت تا دود و گرما بهش نرسه
ا/ت:راه فرار کجاست اینجا خیلی گرمه(گریه)(بیجون)
کوک:از اون پنجره ولی الان اونجا اتیش گرفته نمیتونیم ازش فرار کنیم
ا/ت گریش شدت میگیره
ا/ت:یعنی قراره مادوتا اینجا بمیریم؟هیچ راه فراری نیست؟(گریه)
کوک:گریه نکن ا/ت من نمیزارم تو بمیری نمیزارم من مراقبتم ا/ت من با تمام وجودم ازت محافظت میکنم حتی اگه به قیمت جونم خودم تموم بشه!(بغض)
ا/ت:(به کوک نگاه میکنه)ولی توکه از من متنفر بودی چرا اینقد الان برات مهمم؟
جونگ کوک اشکای ا/ت رو با انگشتش پاک میکنه
کوک:چون دوستت دارم ا/ت
ا/ت:چ..چی؟
کوک:چون دوستت دارم!(بغضش میشکنه)
کوک:میدونم که الان برای گفتنش خیلی دیره و باید زودتر بهت میگفتم هق هق ولی هق اگه تو بمیری منم از درون میمیرم هققق(گریه شدید)
ا/ت ویو
اون داشت گریه میکرد! تاحالا گریه جونگ کوک رو ندیده بودم نمیتونستم گریشو تحمل کنم
ا/ت:جئون
کوک:(گریه)
ا/ت:منم دوستت دارم
ا/ت لبای کوک رو بوسید و زود ازش جدا شد و بعد دوباره زیر کت کوک قایم شد
کوک:(شُک)
کوک کتشو اروم از روی ا/ت برداشت و اروم لباشو روی لبای ا/ت گذاشت و یه کیس طولانی کردن
ا/ت لپاش قرمز شد و خودشو توی سینهی کوک مخفی کرد
کوک دیگه نمیتونست به نفس کشیدن ادامه بده و چشماش سیاهی رفت و افتاد روی ا/ت
ا/ت:کوککک بیدار شو لطفا کوکککک نفس بکش!(داد)(گریه)
ا/ت ویو
خیلی میترسم کوک بیهوش شده باید چیکار کنم(و سیاهی...)
_____________________________________________________
لایک-کامنت-فالو
عزیزان محظ اعطلاعتون بگم من قلب سنگی ندارم برای همین ا/ت زنده بود وگرنه اگه این فیک دست کس دیگه ای میوفتاد حتما ا/ت رو میکشت😂
فالو کن تا ادامشو بدونی❤
ممنونم از کسایی که ازم حمایت میکنن و فیک رو لایک میکنن💘🥲
۹.۳k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.