jinus p33
"تو اینجا چیکار میکنی؟" a,t
" ات این چی میگه؟ با این مرد توی رابطه ای ؟" il sung
زهر خندی زد و دستش توی صورت جئون فرود اومد
"واسه من مضخرف نگو جئون ، گمشو بیرون از زندگیم بار آخریه که بهت اوانس میدم " a,t
صورتش زوق زوق میکرد اما پوزخند از لبش کنار نرفت
" من فقط دوست پسرتو با واقعیتت اشنا کردم " jk
"دوست پسر ؟ کیو میگی" a,t
خندید و محکم هولش داد که به در خورد و صدای شکستن تیره کمرش به گوشش خورد
" همه رو خر میبینی فقط خودت باهوشی؟ همین پسری که روی تخت خوابیده رو میگم خانم پارک که مدام می بوسیش!" jk
نگاهی به مردمک های نگران برادرش انداخت و خشمش بیشتر شد ، این مرد قصد کرده بود با روح و روانش بازی کنه اما دست روی بد کسی گذاشته بود
و از اون مهم تر ، برادرش که قلب ضعیفی داشت و هنوز تحت درمان بود !
" گمشو بیرون جئون ، برو تا حراست خبر نکردم " a,t
در رو باز کرد و با شتاب هول محکمی توی سینش داد که بخاطر سستی جئون زود بیرون رفت
در رو بست و پشت در نفس عمیقی کشید
" اینجا چه غلطی میکنی؟منو تعقیب میکنی؟" a,t
موهاش رو بالا زد و با اخمی که از روی حسادت بود لب باز کرد
" یادت رفته تو تحت تعقیبی و منم پلیس؟" jk
" تو هم یادت رفته من کیم و چه کاری ازم بر میاد؟!" a,t
خندید و کمرش رو گرفت
"چه کاری جوجه رنگی " jk
هنوز خنده اش پاک نشده بود که تیزی چیزی رو زیر گلوش حس کرد
چشمای ات لبخند پیروزی داشت !
"یه افسر جوان توی بیمارستان بمیره چه حسیه جئون؟" a,t
"تو اینکارو نمیکنی ، من میدونم!" jk
خندید و زانوش رو بین فاصله پاهای جئون گذاشت و روی صورتش خم شد
"اشتباه میکنی ، من اینکارو میکنم!
من تمام عمرم رو با حس انتقام زندگی کردم کشتن یه بچه سوسول واسم از آب خوردن راحت تره جئون کوچولو " a,t
"نمیکنی ، من میدونم!" jk
لبخند زد و چاقو فشار بیشتری روی گردنش پیدا کرد و کم کم خون پیدا شد !
نفسش لرزید و بوی خون رو حس کرد ، خون خودش!
" شلش کن ، اومدم باهات حرف بزنم " jk
فشار کم نشد و با همون لبخند لب زد
" اما من با بچه پلیسا حرف ندارم " a,t
" ات این چی میگه؟ با این مرد توی رابطه ای ؟" il sung
زهر خندی زد و دستش توی صورت جئون فرود اومد
"واسه من مضخرف نگو جئون ، گمشو بیرون از زندگیم بار آخریه که بهت اوانس میدم " a,t
صورتش زوق زوق میکرد اما پوزخند از لبش کنار نرفت
" من فقط دوست پسرتو با واقعیتت اشنا کردم " jk
"دوست پسر ؟ کیو میگی" a,t
خندید و محکم هولش داد که به در خورد و صدای شکستن تیره کمرش به گوشش خورد
" همه رو خر میبینی فقط خودت باهوشی؟ همین پسری که روی تخت خوابیده رو میگم خانم پارک که مدام می بوسیش!" jk
نگاهی به مردمک های نگران برادرش انداخت و خشمش بیشتر شد ، این مرد قصد کرده بود با روح و روانش بازی کنه اما دست روی بد کسی گذاشته بود
و از اون مهم تر ، برادرش که قلب ضعیفی داشت و هنوز تحت درمان بود !
" گمشو بیرون جئون ، برو تا حراست خبر نکردم " a,t
در رو باز کرد و با شتاب هول محکمی توی سینش داد که بخاطر سستی جئون زود بیرون رفت
در رو بست و پشت در نفس عمیقی کشید
" اینجا چه غلطی میکنی؟منو تعقیب میکنی؟" a,t
موهاش رو بالا زد و با اخمی که از روی حسادت بود لب باز کرد
" یادت رفته تو تحت تعقیبی و منم پلیس؟" jk
" تو هم یادت رفته من کیم و چه کاری ازم بر میاد؟!" a,t
خندید و کمرش رو گرفت
"چه کاری جوجه رنگی " jk
هنوز خنده اش پاک نشده بود که تیزی چیزی رو زیر گلوش حس کرد
چشمای ات لبخند پیروزی داشت !
"یه افسر جوان توی بیمارستان بمیره چه حسیه جئون؟" a,t
"تو اینکارو نمیکنی ، من میدونم!" jk
خندید و زانوش رو بین فاصله پاهای جئون گذاشت و روی صورتش خم شد
"اشتباه میکنی ، من اینکارو میکنم!
من تمام عمرم رو با حس انتقام زندگی کردم کشتن یه بچه سوسول واسم از آب خوردن راحت تره جئون کوچولو " a,t
"نمیکنی ، من میدونم!" jk
لبخند زد و چاقو فشار بیشتری روی گردنش پیدا کرد و کم کم خون پیدا شد !
نفسش لرزید و بوی خون رو حس کرد ، خون خودش!
" شلش کن ، اومدم باهات حرف بزنم " jk
فشار کم نشد و با همون لبخند لب زد
" اما من با بچه پلیسا حرف ندارم " a,t
۵۱.۴k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.