ادامه تک پارتی
یونگی ویو
رفتارم صب با ات بد بود
وقتی دیدم بهم پیم داده ذوق کردم
رفتم ی دوش ۸ مینی گرفتم
دیدم گفته ساعت ۷ بیا به خودم گفتم بهتره ی گل بگیرم تا گل بگیرم ساعت ۷ میشه
یه لباس ساده پوشیدم و رفتم
۲۶ مین بعد
گل رو گرفتم دیدم ساعت ۶و نیمه گفتم حالا من یکم زود تر برم چیزی نمیشه
به ادرسی که گفت رفتم
ی مکان در حال ساخت بود
رفتم طبقه پنجم که یکی جیغ زد و یهو ی صدای عجیب اومد فک کردم یکی افتاده پایین رفتم دیدم ی دختری پخش زمین شده
گل از دستم افتاد بدو بدو از پله ها رفتم پایین موهاشو از رو صورتش زدم کنار دیدم اته سکته ناقص رو زدم سریع براید استایل بغلش کردم
۴۰ مین بعد
بیمارستان
ویو شوگا
ی ربع گذشته هنوز دکتر نیومده
ی دقیقه حس کردم ات خودکشی کرده اما ات همچین ادمی نبود
ات قوی ترین ادم بود
گوشیش رو که تو کیفش بود دیدم
برش داشتم و قفلش رو باز کردم
دیدم از طرف من براش پیم اومده
سلام،...........
تو ذهنم گفتم
اما اون بود که به من پیام داد
نکنه
یکی
میخواست
بکشتش،؟
یهو دکتر اومد
دکتر: شما همراه خانم کیم ات هستید
یونگی: بله بله خودمم
دکتر : ایشون توی کما هستن ضربه ی بدی به سرشون وارد شده نزدیک بود عصب بینایی هم صدمه ببینه اما خداروشکر هنوز سالمن اما ...
یونگی: اما چی؟
دکتر: امکانش هست زوال عقل زودرس گرفتته باشن
یونگی: چی چی ؟ لطفا زیر دیپلم حرف بزنید
دکتر: الزایمر زودرس اما امکان داره بهبود یافته بشه
یونگی: میشه ببینمش ؟
دکتر : متاسفانه نه
یونگی: چرا،،؟
دکتر : فعلا نیاز به استراحت دارن ، و ی سوال ازتون داشتم شما میدونید چرا ایشون توی اون ساختمان متروکه بودن؟
یونگی: میشه در این باره با پلیس صحبت کنم،؟
دکتر : البته
همچیو به پلیس گفتم
پلیس هیچی نمیگه
فقط میگن خودکشی خودکشی خودکشی
فردا صب
با صدای زنگ اضطراری بلند شدم دکتر بود
گفت که ات بهوش اومده
از ذوق مردم
سریع رفتم بیمارستتان
روی تخت کنار ات نشستم
ات: تو دیگه کی عستس؟
یونگی: دوس پسرت،
ات: وا مگه من دوس پسر دارم ؟ من اینجا چیکار میکنم،؟ اشلا اینجا کجاس ؟ من کیم،؟ چرا چرا یادم نمیااااااد
یونگی: هیش عیب ندار( با بغض*
ات: چیکارم کردی؟
یونگی،: من کاری نکردم( با گریه)
ات تروخدا ببخحش من غلط کردم خداا دیگه ولت نمیکنم( با گریه)
ات: مگه چیکارم کرده بودی؟؟؟؟؟
نکنه بلایی سرم اورده باشی ؟ نه نه من میخام ب م پیش داداشم مین هیووووک( داداش ات ۴ سال پیش مرده،)
یونگی: داداشت؟ داداشت که...
ات: داداشم کجاسسسس داداشیی کجاییی قول دادی پیشم باشی
یونگی: دیگه گریه نکن من خودم پیشت میمونم
ات: من ی غریبه نمیخوامممم
یونگی: بخخدا من رلتم بیا از اول خاطره داسته باشیم دیگه بهت گیر نمیدمممممم میتونی عکسامونو پخش کنی ( با گریه)
ات: چ عکساییییی نکن ازم عکس ن*ود داری هااااا؟
یونگی: نه نه اخه ذهنتم خرابه عشقم
ات: من عشق تو نیستنممممم ولم کن نمیخوام داداشمو میخواممممم
ویو یونگی
با هر کلمه هر قطره اشکش دلم و قلبم میلرزید
دلم میخواست بمیرم اما اینطوری نبینمش
وقتی میگفت منو نمیشناسه قلبم پر پر شد
نفسم گرفت
یهو پرید بغلم با گریه گفت
ات؛ یونگییییی یونگی رو میخوام
اینو ک گفت خوشحال شدم
سرشد گرفتن بالا گفتم
یونگی: من اینجام همینجا
ات: نه نه تو یونگی نیستی
یونگی: خب این یونگی تو میگی چ شکلیه؟
ات: نمیدوننمم یادمه سرم داد کشید یادمه بخاطش از کارم اخراج شدم اما نمیدونم کیه خیلی ازش بدم میاد بخاطر اون الان اینجام
این حرفو ک زد دیگه لکنت گرفتم بخاطر من اخراج شده ؟
من ؟
من؟
از من بدش میاد؟ اخه من نه نمیتونه از من بدش بیاد
اخه چراااااا
ات: اما تو مثل یونگی نیستی اره؟ تو ی یونگیه دیگه ای ؟ اره؟ تو اون عوضی نیستییییی؟
یونگی:چرا من همون عوضیه کصافتم که این همه بلارو سر ی دختنر بی خانمان اورد من همون بیشعورم همون
حرفم با بغل ات قطع شد
ات: نه نه اون تو نبودی تو خیلی بهتری
تو منو دوس داری ؟ اره؟
یونگی: واقعا منو یادت نیست؟
ات: نه یادم نیسسس
یونگی:........
خماری
دستم شکست
ادامه دارش کنم؟
ادامشو شما بگین
رفتارم صب با ات بد بود
وقتی دیدم بهم پیم داده ذوق کردم
رفتم ی دوش ۸ مینی گرفتم
دیدم گفته ساعت ۷ بیا به خودم گفتم بهتره ی گل بگیرم تا گل بگیرم ساعت ۷ میشه
یه لباس ساده پوشیدم و رفتم
۲۶ مین بعد
گل رو گرفتم دیدم ساعت ۶و نیمه گفتم حالا من یکم زود تر برم چیزی نمیشه
به ادرسی که گفت رفتم
ی مکان در حال ساخت بود
رفتم طبقه پنجم که یکی جیغ زد و یهو ی صدای عجیب اومد فک کردم یکی افتاده پایین رفتم دیدم ی دختری پخش زمین شده
گل از دستم افتاد بدو بدو از پله ها رفتم پایین موهاشو از رو صورتش زدم کنار دیدم اته سکته ناقص رو زدم سریع براید استایل بغلش کردم
۴۰ مین بعد
بیمارستان
ویو شوگا
ی ربع گذشته هنوز دکتر نیومده
ی دقیقه حس کردم ات خودکشی کرده اما ات همچین ادمی نبود
ات قوی ترین ادم بود
گوشیش رو که تو کیفش بود دیدم
برش داشتم و قفلش رو باز کردم
دیدم از طرف من براش پیم اومده
سلام،...........
تو ذهنم گفتم
اما اون بود که به من پیام داد
نکنه
یکی
میخواست
بکشتش،؟
یهو دکتر اومد
دکتر: شما همراه خانم کیم ات هستید
یونگی: بله بله خودمم
دکتر : ایشون توی کما هستن ضربه ی بدی به سرشون وارد شده نزدیک بود عصب بینایی هم صدمه ببینه اما خداروشکر هنوز سالمن اما ...
یونگی: اما چی؟
دکتر: امکانش هست زوال عقل زودرس گرفتته باشن
یونگی: چی چی ؟ لطفا زیر دیپلم حرف بزنید
دکتر: الزایمر زودرس اما امکان داره بهبود یافته بشه
یونگی: میشه ببینمش ؟
دکتر : متاسفانه نه
یونگی: چرا،،؟
دکتر : فعلا نیاز به استراحت دارن ، و ی سوال ازتون داشتم شما میدونید چرا ایشون توی اون ساختمان متروکه بودن؟
یونگی: میشه در این باره با پلیس صحبت کنم،؟
دکتر : البته
همچیو به پلیس گفتم
پلیس هیچی نمیگه
فقط میگن خودکشی خودکشی خودکشی
فردا صب
با صدای زنگ اضطراری بلند شدم دکتر بود
گفت که ات بهوش اومده
از ذوق مردم
سریع رفتم بیمارستتان
روی تخت کنار ات نشستم
ات: تو دیگه کی عستس؟
یونگی: دوس پسرت،
ات: وا مگه من دوس پسر دارم ؟ من اینجا چیکار میکنم،؟ اشلا اینجا کجاس ؟ من کیم،؟ چرا چرا یادم نمیااااااد
یونگی: هیش عیب ندار( با بغض*
ات: چیکارم کردی؟
یونگی،: من کاری نکردم( با گریه)
ات تروخدا ببخحش من غلط کردم خداا دیگه ولت نمیکنم( با گریه)
ات: مگه چیکارم کرده بودی؟؟؟؟؟
نکنه بلایی سرم اورده باشی ؟ نه نه من میخام ب م پیش داداشم مین هیووووک( داداش ات ۴ سال پیش مرده،)
یونگی: داداشت؟ داداشت که...
ات: داداشم کجاسسسس داداشیی کجاییی قول دادی پیشم باشی
یونگی: دیگه گریه نکن من خودم پیشت میمونم
ات: من ی غریبه نمیخوامممم
یونگی: بخخدا من رلتم بیا از اول خاطره داسته باشیم دیگه بهت گیر نمیدمممممم میتونی عکسامونو پخش کنی ( با گریه)
ات: چ عکساییییی نکن ازم عکس ن*ود داری هااااا؟
یونگی: نه نه اخه ذهنتم خرابه عشقم
ات: من عشق تو نیستنممممم ولم کن نمیخوام داداشمو میخواممممم
ویو یونگی
با هر کلمه هر قطره اشکش دلم و قلبم میلرزید
دلم میخواست بمیرم اما اینطوری نبینمش
وقتی میگفت منو نمیشناسه قلبم پر پر شد
نفسم گرفت
یهو پرید بغلم با گریه گفت
ات؛ یونگییییی یونگی رو میخوام
اینو ک گفت خوشحال شدم
سرشد گرفتن بالا گفتم
یونگی: من اینجام همینجا
ات: نه نه تو یونگی نیستی
یونگی: خب این یونگی تو میگی چ شکلیه؟
ات: نمیدوننمم یادمه سرم داد کشید یادمه بخاطش از کارم اخراج شدم اما نمیدونم کیه خیلی ازش بدم میاد بخاطر اون الان اینجام
این حرفو ک زد دیگه لکنت گرفتم بخاطر من اخراج شده ؟
من ؟
من؟
از من بدش میاد؟ اخه من نه نمیتونه از من بدش بیاد
اخه چراااااا
ات: اما تو مثل یونگی نیستی اره؟ تو ی یونگیه دیگه ای ؟ اره؟ تو اون عوضی نیستییییی؟
یونگی:چرا من همون عوضیه کصافتم که این همه بلارو سر ی دختنر بی خانمان اورد من همون بیشعورم همون
حرفم با بغل ات قطع شد
ات: نه نه اون تو نبودی تو خیلی بهتری
تو منو دوس داری ؟ اره؟
یونگی: واقعا منو یادت نیست؟
ات: نه یادم نیسسس
یونگی:........
خماری
دستم شکست
ادامه دارش کنم؟
ادامشو شما بگین
۱۳.۳k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.