مافیای جذاب من
پارت ۲۴
ا/ت ویو
ا/ت: الکس تو اهل کجایی
الکس: کره ای هستم
ا/ت: تو کره بزرگ شدی؟
الکس: اره ولی بعدش اومدم المان و الان شرکت پدرم رسیده به من
ا/ت: اهان چون میگم چرا همه فیلم هایی که اینجاس کره ای هست
الکس: اره از فیلم های المانی خوشم نمیاد کره ای میبینم
ا/ت: اوکی چون اگه المانی بودن نمیدونستم چی بزارم
الکس: انتخاب کن میخوام ببینم چه جور فیلم هایی میبینی
ا/ت: من فیلم نمیبینم اگه هم ببینم کمدی میبینم
یه فیلم کمدی گذاشتم و مشغول دیدن شدیم
....
همینطور میخندیدم
الکس: مردی بسه دیگه *خنده
ا/ت: اخهه.... اخه ببینن.... مرده.... مرده.... *خنده فراوان
الکس فیلم رو خاموش کرد
الکس: بسه دیگه تو الان باید بخاطر اتفاقی که برات افتاده گریه کنی بعدش نشستی میخندی
تا اینو گفت خنده از رو صورتم رفت و دوباره همونطور ناراحت نشستم
الکس: شوخی کردم بخند
ا/ت: نمیخوام
....
داشتم با الکس حرف میزدم که صدای در اومد
ا/ت: کسی قرار بود بیاد پیشت
الکس: نه بزار برم ببینم
الکس رفت منم پشت سرش رفتم
در رو باز کرد
یه دختره بود
تا منو و الکس رو باهم دید محکم زد تو گوش الکس
هانا: پسره عوضی تو به چه حقی به من خیانت کردی
ا/ت: صبر کن او......
هانا: تو خفه شو دختره هرزه
الکس: هانا بس کن. بیا برات همه چیز رو توضیح میدم
پس اسمش هاناست
هانا: نمیخوام برو گمشو.... من حاضر بودم جونم رو هم برات بدم بعدش تو به من خیانت کردی عوضی *گریه
هانا نشست رو زمین و همینطور گریه میکرد
الکس: من بهت خیانت نکردم بزار برات توضیح میدم
ا/ت: اره من با الکس قرار نمیزارم اون فقط میخواست به من کمک کنه
الکس: از رو زمین بلند شو بیا همه چیز رو برات توضیح میدم
الکس دست هانا رو گرفت و بلندش کرد
رفتیم نشستیم رو مبل و همه چیز رو برای هانا توضیح دادیم
هانا: پس اینطوری شده؟
ا/ت و الکس: اره
هانا: اوه من نمیدونستم ببخشید. من واقعا بد رفتار کردم و حتی نپرسیدم چرا اون پیش تو هست ببخشید
ا/ت: واقعا مهم نیست منم بودم همین کار رو میکردم
هانا: ولی ازاین به بعد خودم مراقبت هستم نمیدونستم اینطوری شده
ا/ت: مرسی ولی نمیخواد
هانا: یعنی چی نمیخواد. خودم حواسم بهت هست
الکس: هانا من باید برم شرکت تو با ا/ت همینجا بمونین
هانا: باشه برو
الکس رفت و من و هانا موندیم
....
جیهوپ ویو
واقعا نگران جیمین بودم
از وقتی ا/ت گم شده از خونش بیرون نرفته و همش اونجا نشسته و هر وقت هم میبینیش مسته و داره بخاطر نبود ا/ت گریه میکنه
رفتم پیشش
جیهوپ: جیمین بس کن همش داری میخوری. این شیشه الکل رو بده من
جیمین: ولم کن
جیهوپ: ای خدا بس کن همینجوری بخوای ادامه بدی میوفتی میمیری
جیمین: خب بمیرم. اگه ا/ت پیشم نباشه ترجیح میدم بمیرم
دوباره شروع کرد به گریه کردن
جیهوپ:....
ادامه توی پارت بعد....
ا/ت ویو
ا/ت: الکس تو اهل کجایی
الکس: کره ای هستم
ا/ت: تو کره بزرگ شدی؟
الکس: اره ولی بعدش اومدم المان و الان شرکت پدرم رسیده به من
ا/ت: اهان چون میگم چرا همه فیلم هایی که اینجاس کره ای هست
الکس: اره از فیلم های المانی خوشم نمیاد کره ای میبینم
ا/ت: اوکی چون اگه المانی بودن نمیدونستم چی بزارم
الکس: انتخاب کن میخوام ببینم چه جور فیلم هایی میبینی
ا/ت: من فیلم نمیبینم اگه هم ببینم کمدی میبینم
یه فیلم کمدی گذاشتم و مشغول دیدن شدیم
....
همینطور میخندیدم
الکس: مردی بسه دیگه *خنده
ا/ت: اخهه.... اخه ببینن.... مرده.... مرده.... *خنده فراوان
الکس فیلم رو خاموش کرد
الکس: بسه دیگه تو الان باید بخاطر اتفاقی که برات افتاده گریه کنی بعدش نشستی میخندی
تا اینو گفت خنده از رو صورتم رفت و دوباره همونطور ناراحت نشستم
الکس: شوخی کردم بخند
ا/ت: نمیخوام
....
داشتم با الکس حرف میزدم که صدای در اومد
ا/ت: کسی قرار بود بیاد پیشت
الکس: نه بزار برم ببینم
الکس رفت منم پشت سرش رفتم
در رو باز کرد
یه دختره بود
تا منو و الکس رو باهم دید محکم زد تو گوش الکس
هانا: پسره عوضی تو به چه حقی به من خیانت کردی
ا/ت: صبر کن او......
هانا: تو خفه شو دختره هرزه
الکس: هانا بس کن. بیا برات همه چیز رو توضیح میدم
پس اسمش هاناست
هانا: نمیخوام برو گمشو.... من حاضر بودم جونم رو هم برات بدم بعدش تو به من خیانت کردی عوضی *گریه
هانا نشست رو زمین و همینطور گریه میکرد
الکس: من بهت خیانت نکردم بزار برات توضیح میدم
ا/ت: اره من با الکس قرار نمیزارم اون فقط میخواست به من کمک کنه
الکس: از رو زمین بلند شو بیا همه چیز رو برات توضیح میدم
الکس دست هانا رو گرفت و بلندش کرد
رفتیم نشستیم رو مبل و همه چیز رو برای هانا توضیح دادیم
هانا: پس اینطوری شده؟
ا/ت و الکس: اره
هانا: اوه من نمیدونستم ببخشید. من واقعا بد رفتار کردم و حتی نپرسیدم چرا اون پیش تو هست ببخشید
ا/ت: واقعا مهم نیست منم بودم همین کار رو میکردم
هانا: ولی ازاین به بعد خودم مراقبت هستم نمیدونستم اینطوری شده
ا/ت: مرسی ولی نمیخواد
هانا: یعنی چی نمیخواد. خودم حواسم بهت هست
الکس: هانا من باید برم شرکت تو با ا/ت همینجا بمونین
هانا: باشه برو
الکس رفت و من و هانا موندیم
....
جیهوپ ویو
واقعا نگران جیمین بودم
از وقتی ا/ت گم شده از خونش بیرون نرفته و همش اونجا نشسته و هر وقت هم میبینیش مسته و داره بخاطر نبود ا/ت گریه میکنه
رفتم پیشش
جیهوپ: جیمین بس کن همش داری میخوری. این شیشه الکل رو بده من
جیمین: ولم کن
جیهوپ: ای خدا بس کن همینجوری بخوای ادامه بدی میوفتی میمیری
جیمین: خب بمیرم. اگه ا/ت پیشم نباشه ترجیح میدم بمیرم
دوباره شروع کرد به گریه کردن
جیهوپ:....
ادامه توی پارت بعد....
۱۵.۱k
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.