اجبار به عشق ... part 15
شاید پسرک نمیدونست که وقتی خوابه به جای اینکه هات یا جدی باشه به شدت کیوت و گوگولی میشه
به جای این که اول دخترک بیدار بشه پسرک بیدار شد
و با صورت گوگولیه دخترک رو به رو شد
لبایی که از حالت عادیشون یکم بیشتر پف کرده
لپایی که به خاطر بالشت یکم سرخ شده و چماله شده
تا حالا به مژه های بلند دختره رو به روش دقت نکرده بود
بینیه متناسب با صورتش
اندام ریزه میزه ی دخترک داخل پتو و بغل پسرک مخفی شده بود
فکرشم نمیکرد آنقدر کوچولو باشه نسبت به خودش
هه یونگ : نگا داره ؟ ...
تهیونگ : بیداری ؟
هه یونگ : آره
تهیونگ : من نگات نمیکردم که توعم یکی مث بقیه دخترا
هه یونگ : من فرق دارم
تهیونگ : از چه لحاظ اون وقت ؟
هه یونگ : من پادشاهمو اونا ملکه
تهیونگ : منظورت چیه ؟
هه یونگ : پادشاه اگه دلش بخواد نیازی به ملکه نداره
تهیونگ : برای وارث ؟
هه یونگ : خدمت کاراش هستن
تهیونگ : عام ... خب ... کاملا منطقیه
هه یونگ : و یه ملکه به پادشاه نیاز داره
تهیونگ : خنده * مثال جالبی بود
هه یونگ : مثال نبود ... واقعیت بود
تهیونگ : اوهوم
پسرک از حرف های دخترک به شدت تعجب کرده بود
فکرشم نمیکرد یه روزی همجین حرف هایی رو بشنوه
هه یونگ : نمیخوای پاشی ؟
تهیونگ : نه
هه یونگ : مرض
تهیونگ : جام راحته
هه یونگ : پاشو
تهیونگ : هوفففف ... باشه
هه یونگ: ...
...
لایک : ۲۲
کامنت : ۱۲
به جای این که اول دخترک بیدار بشه پسرک بیدار شد
و با صورت گوگولیه دخترک رو به رو شد
لبایی که از حالت عادیشون یکم بیشتر پف کرده
لپایی که به خاطر بالشت یکم سرخ شده و چماله شده
تا حالا به مژه های بلند دختره رو به روش دقت نکرده بود
بینیه متناسب با صورتش
اندام ریزه میزه ی دخترک داخل پتو و بغل پسرک مخفی شده بود
فکرشم نمیکرد آنقدر کوچولو باشه نسبت به خودش
هه یونگ : نگا داره ؟ ...
تهیونگ : بیداری ؟
هه یونگ : آره
تهیونگ : من نگات نمیکردم که توعم یکی مث بقیه دخترا
هه یونگ : من فرق دارم
تهیونگ : از چه لحاظ اون وقت ؟
هه یونگ : من پادشاهمو اونا ملکه
تهیونگ : منظورت چیه ؟
هه یونگ : پادشاه اگه دلش بخواد نیازی به ملکه نداره
تهیونگ : برای وارث ؟
هه یونگ : خدمت کاراش هستن
تهیونگ : عام ... خب ... کاملا منطقیه
هه یونگ : و یه ملکه به پادشاه نیاز داره
تهیونگ : خنده * مثال جالبی بود
هه یونگ : مثال نبود ... واقعیت بود
تهیونگ : اوهوم
پسرک از حرف های دخترک به شدت تعجب کرده بود
فکرشم نمیکرد یه روزی همجین حرف هایی رو بشنوه
هه یونگ : نمیخوای پاشی ؟
تهیونگ : نه
هه یونگ : مرض
تهیونگ : جام راحته
هه یونگ : پاشو
تهیونگ : هوفففف ... باشه
هه یونگ: ...
...
لایک : ۲۲
کامنت : ۱۲
۹.۶k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.