فیک:"لوسیفر"۸
《علامت ها:
+جیمین
_لوسیفر
÷جین》
جونگ کوک تغریبا بعد سه چهار ساعت مست و شنگول با سه تا دخترا از اتاق بیرون اومد
جین هم هنوز اونجا نشسته بود و داشت با دخترا خوش و بش میکرد !
÷اوووو جونگ کوک ! داداش چند راند زدین که انقدر طول کشید؟
جونگ کوک خودشو پیش جین رسوند و کنارش وسط هرزههای محترم نشست
_اومممم...
جونگ کوک انگاری زیادی خورده بودو تو حال خودش نبود
مشغول شمردن با انگشتاش شد
_ده شیش بیست و دو...نمی...دونم! گمونم یه نه راندی شد!
÷نوش جونت...بیا بریم یه دوش بگیریم رفیق...میتونی خونهی من بمونی!
جونگ کوک لبخندی زد و روی جین ولوشد:
چجوری برات جبران کنم؟ هوم؟
جین جونگ کوک رو بلند کرد و دستشو رو شونش انداخت:
این یه هدیه بود جئون...برای همکاریمون !
.
.
.
جونگ کوک تو خونهی جین دوش گرفته بود و با یه حولهی قرمز تیره روی کاناپه نشسته بود
درحالی که پیتزا میخورد کانالای تلویزیون رو بالا پایین میکرد
+آیگو آیگو...مثل اینکه بهت داره خوش میگذره داداش کوچولو !
جونگ کوک یهو از جاش پرید :
عزرائیل داداش...تو کجا اینجا ک...
جونگ کوک تا نگاه به سرتا پای داداش بزرگترش عزرائیل انداخت پقی زد زیر خنده
_عزی جون ابهتت به فاخ رفته که
+دهنتو ببند !
_ چ.چشم...
+تو با اجازهی کی اومدی روی زمین؟ مگه جهنم خونهی خالته؟
_سخت نگیر بابا زود برمیگردم !
+پاشو بریم لوسی... اینجا جای تو نیست
_نوپ...عمرا!
+لوسیفرررررر
_هیششششش ! اینجا خونهیمن نیست که عربده میکشی! خونهی یه انسانه ! نمیخوای که ببینتت؟ هوم؟ دارم میاد پایین بدو برو برو !
+لعنت بهت لوسیفر...بعدا به حسابت میرسم...
÷کوک؟ خبریه؟ صدای داد و بیداد شنیدم
_چیزی نیست صدای تلوزیون بود
÷اکی... بیا این لباس راحتی بپوش بعد بیا طبقهی دوم اتاق سمت چپی...اتاق کارم ! باید باهات صحب کنم...
_باشه!
.
.
.
تق تق تق
÷بیا تو
_با اجازه
÷بشین
_خب...کارت چیه؟ من هنوز کاملا هوشیار نیستم
÷بیا اینو بخور...سریع حواستو میاره سر جاش
جونگ کوک نوشیدنی رو از دست جین گرفت و به تابلویی که روش کلی عکس و متن چسبونه بود خیره شد
تابلو خیلی بزرگی بود ولی جای سوزن انداختنم نداشت
_کین اینا...
÷سوال خوبی پرسیدی...اینا همونان که تو کارمون دخالت میکنن و رئیس میخواد از میون برشون داریم ! خیلیا شونم اطلاعات دارن و باید اول اونا رو از تو حلقومشون بگشیم بیرون که در این مورد بهت احتیاج داریم !
_بعد...به من چی میرسه؟
جین پوزخندی زد و ادامه داد:
اول از همه تا وقتی به ثبات مالی برسی ما هوا تو داریم و خرجات با ماست به علاوه یه ماشین و خونه هم از سمت کمپانی بهت تعلق میگیره
از هر کدوم اطلاعات بیشتری بگیری پول بیشتری بهت میرسه !
_خوشم اومد...داره جالب میشه !
.
.
.
계속
+جیمین
_لوسیفر
÷جین》
جونگ کوک تغریبا بعد سه چهار ساعت مست و شنگول با سه تا دخترا از اتاق بیرون اومد
جین هم هنوز اونجا نشسته بود و داشت با دخترا خوش و بش میکرد !
÷اوووو جونگ کوک ! داداش چند راند زدین که انقدر طول کشید؟
جونگ کوک خودشو پیش جین رسوند و کنارش وسط هرزههای محترم نشست
_اومممم...
جونگ کوک انگاری زیادی خورده بودو تو حال خودش نبود
مشغول شمردن با انگشتاش شد
_ده شیش بیست و دو...نمی...دونم! گمونم یه نه راندی شد!
÷نوش جونت...بیا بریم یه دوش بگیریم رفیق...میتونی خونهی من بمونی!
جونگ کوک لبخندی زد و روی جین ولوشد:
چجوری برات جبران کنم؟ هوم؟
جین جونگ کوک رو بلند کرد و دستشو رو شونش انداخت:
این یه هدیه بود جئون...برای همکاریمون !
.
.
.
جونگ کوک تو خونهی جین دوش گرفته بود و با یه حولهی قرمز تیره روی کاناپه نشسته بود
درحالی که پیتزا میخورد کانالای تلویزیون رو بالا پایین میکرد
+آیگو آیگو...مثل اینکه بهت داره خوش میگذره داداش کوچولو !
جونگ کوک یهو از جاش پرید :
عزرائیل داداش...تو کجا اینجا ک...
جونگ کوک تا نگاه به سرتا پای داداش بزرگترش عزرائیل انداخت پقی زد زیر خنده
_عزی جون ابهتت به فاخ رفته که
+دهنتو ببند !
_ چ.چشم...
+تو با اجازهی کی اومدی روی زمین؟ مگه جهنم خونهی خالته؟
_سخت نگیر بابا زود برمیگردم !
+پاشو بریم لوسی... اینجا جای تو نیست
_نوپ...عمرا!
+لوسیفرررررر
_هیششششش ! اینجا خونهیمن نیست که عربده میکشی! خونهی یه انسانه ! نمیخوای که ببینتت؟ هوم؟ دارم میاد پایین بدو برو برو !
+لعنت بهت لوسیفر...بعدا به حسابت میرسم...
÷کوک؟ خبریه؟ صدای داد و بیداد شنیدم
_چیزی نیست صدای تلوزیون بود
÷اکی... بیا این لباس راحتی بپوش بعد بیا طبقهی دوم اتاق سمت چپی...اتاق کارم ! باید باهات صحب کنم...
_باشه!
.
.
.
تق تق تق
÷بیا تو
_با اجازه
÷بشین
_خب...کارت چیه؟ من هنوز کاملا هوشیار نیستم
÷بیا اینو بخور...سریع حواستو میاره سر جاش
جونگ کوک نوشیدنی رو از دست جین گرفت و به تابلویی که روش کلی عکس و متن چسبونه بود خیره شد
تابلو خیلی بزرگی بود ولی جای سوزن انداختنم نداشت
_کین اینا...
÷سوال خوبی پرسیدی...اینا همونان که تو کارمون دخالت میکنن و رئیس میخواد از میون برشون داریم ! خیلیا شونم اطلاعات دارن و باید اول اونا رو از تو حلقومشون بگشیم بیرون که در این مورد بهت احتیاج داریم !
_بعد...به من چی میرسه؟
جین پوزخندی زد و ادامه داد:
اول از همه تا وقتی به ثبات مالی برسی ما هوا تو داریم و خرجات با ماست به علاوه یه ماشین و خونه هم از سمت کمپانی بهت تعلق میگیره
از هر کدوم اطلاعات بیشتری بگیری پول بیشتری بهت میرسه !
_خوشم اومد...داره جالب میشه !
.
.
.
계속
۴۹.۶k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.