قانون اول 🔪 p31
ا.ت:چیشده؟(بغضشو بزور نگه داشته بود)
یور:هیچی دعوا کردم تو مدرسه
ا.ت: با چی زدنت
یور:امم ب..بیخیال اجی
ا.ت:برات پماد میارم
از کمد یه کرم آورد و زد به زحم های یور
تاشب باهم بازی میکردن که مامان یور اومد
م.یور:سلام ا.ت جان اومدم پسرم رو ببرم
ا.ت:الان میگم بیاد
یور اومد و با مامانش رفتن خونشون بعد ساعت ها بقیه نیومدن نگران شدم با گریه رفتم پیش اون ۲تا
جیمین:چیشده؟
ا.ت:هق هق بقیه چ..چرا هق نمیان ؟ داداشم چیشده بهش؟
کوک:گریه نکن التماس بیان تو ترافیک موندن
بعد این حرف کوک آروم شدم و رفتم بالا خوابیدم
صبح
بیدارم شدم و کارای مربوط رو انجام دادم و رفتم دانشگاه بعد گذروندن روز فا*کی برگشتم خونه حالم هنوز کامل خوب نشده بود از بابت هانسو رو دستام جای تیغ بود برای اینکه اعضا و داداش نفهمن لباس بلند میپوشیدم
برگشتم خونه امروزم مراقب یور بودم زخمش خوب شده بود نشستم موهاش رو براش بستم به دم اسبی کوچولو شد درسته پسره ولی موهاش یکم بلنده خیلی گوگولیع
داشتم میرفتم که یکم پایین تر از گردش جای چند دیدم ازش پرسیدم چیشده ولی دوباره بهم دروغ گفت دلم براش میسوزه استینام رفت بالا که حای تیغ هارو دید معلوم بود عصبی شده اونقده بچه
یور:با دستات چیکار کردی زدنت؟
ا.ت:نه تزدنم ول کن
یور:خودت کردی میخواستی خود کشی کنی؟
ا.ت:یور سنت به اینا...
یور:الان که به کوک و بقیه گفتم دیگه تکرار نمیکنی
ا.ت:باشه مس منم باهات قهرم
یور:من غلط کنم بگم
ا.ت:یور میدونم دروغ میگی پس بگو ببینم کی اون چنگ هارو پشت گردنت انداخته؟
یور:گفتم که یه دختر با زکی دیگه اشتباه گرفت و اشتباه منو زد بجای یکی دیگه
ا.ت:به مامانت گفتی؟
یور:نه چون ازن معذرت خواهی کرد اشتباه منو زده بود خب
کم کم از زیر زبونش حرف میکشیدم گه شک گردم چند روزه شلوارک نمیموشه شلوارش رفت بالا با جیزی که دیدم قلبم اومد تو دهنم اون...اون..
پارت بعد :۳۰ لایک
یور:هیچی دعوا کردم تو مدرسه
ا.ت: با چی زدنت
یور:امم ب..بیخیال اجی
ا.ت:برات پماد میارم
از کمد یه کرم آورد و زد به زحم های یور
تاشب باهم بازی میکردن که مامان یور اومد
م.یور:سلام ا.ت جان اومدم پسرم رو ببرم
ا.ت:الان میگم بیاد
یور اومد و با مامانش رفتن خونشون بعد ساعت ها بقیه نیومدن نگران شدم با گریه رفتم پیش اون ۲تا
جیمین:چیشده؟
ا.ت:هق هق بقیه چ..چرا هق نمیان ؟ داداشم چیشده بهش؟
کوک:گریه نکن التماس بیان تو ترافیک موندن
بعد این حرف کوک آروم شدم و رفتم بالا خوابیدم
صبح
بیدارم شدم و کارای مربوط رو انجام دادم و رفتم دانشگاه بعد گذروندن روز فا*کی برگشتم خونه حالم هنوز کامل خوب نشده بود از بابت هانسو رو دستام جای تیغ بود برای اینکه اعضا و داداش نفهمن لباس بلند میپوشیدم
برگشتم خونه امروزم مراقب یور بودم زخمش خوب شده بود نشستم موهاش رو براش بستم به دم اسبی کوچولو شد درسته پسره ولی موهاش یکم بلنده خیلی گوگولیع
داشتم میرفتم که یکم پایین تر از گردش جای چند دیدم ازش پرسیدم چیشده ولی دوباره بهم دروغ گفت دلم براش میسوزه استینام رفت بالا که حای تیغ هارو دید معلوم بود عصبی شده اونقده بچه
یور:با دستات چیکار کردی زدنت؟
ا.ت:نه تزدنم ول کن
یور:خودت کردی میخواستی خود کشی کنی؟
ا.ت:یور سنت به اینا...
یور:الان که به کوک و بقیه گفتم دیگه تکرار نمیکنی
ا.ت:باشه مس منم باهات قهرم
یور:من غلط کنم بگم
ا.ت:یور میدونم دروغ میگی پس بگو ببینم کی اون چنگ هارو پشت گردنت انداخته؟
یور:گفتم که یه دختر با زکی دیگه اشتباه گرفت و اشتباه منو زد بجای یکی دیگه
ا.ت:به مامانت گفتی؟
یور:نه چون ازن معذرت خواهی کرد اشتباه منو زده بود خب
کم کم از زیر زبونش حرف میکشیدم گه شک گردم چند روزه شلوارک نمیموشه شلوارش رفت بالا با جیزی که دیدم قلبم اومد تو دهنم اون...اون..
پارت بعد :۳۰ لایک
۱۱.۷k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.