ماه ابی
ماه ابی
پارت۴۱
ویو کوک:
.. از کیص گذاشتن دست کشیدم
شب موقع خاب:
روی تخت منو لنو بهم گره خورده بودیم که احساس کردم در باز شد سرم بالا اوردم دیدم جی هوعه
جی هو: بابایی امشب میخام پیش شماها بخابم میشهه؟
-اره بابایی بیا بغلم
از لنو جدا شدم جی هو توی بغلم گرفتم
صب:
ویو لنو:
بیدار شدم دیدم پدر دختر کنار هم با کیوت ترین حالت خابیدن سر جی هو بوس کردم و کوک هم لبشو که بیدار شد
-چیشده بیبی گرلم؟(خابالود)
+هیچی بخاب ولی هروقت صدات کردم بلند شو(ودفف، میدونم خیلی مزاحمم)
-عوم
رفتم تو دستشویی دست و صورتم شستم و رفتم سمت اشپز خونه میز چیدم و کارای همیشگی کوک و جی هو صدا کردم رفتن دست و صورتشون بشورن
وسط صبونه:
کوک و جی هو داشتن صبونه میخوردن که یه سنگ از پنجره توی اشپز خونه افتاد رفتم ببینم چیه هیچی نبود پنجره رو بستم
-چی بود؟
برگشتم سمت کوک
+چیزی نبود
که یکی یه سنگ بزرگ پرت کرد که باعث شد شیشه بشکنه با دستام پناه گرفتم بد چن مین سرم از لای دستام افتادم بیرون پشتم نگاه کردم کوک سریع بلند شد با بلند شدن اون چنتا سنگ دیگم یکی پرت کرد تو اشپز خونه یکی از سنگا خورد پشت کمرم چون بزرگ بود دردش توی کل بدنم پیچید داشتم میوفتادم کوک منو گرفت و بیهوش شدم
ویو کوک:
لنو و جی هو بردم توی اتاق
جی هو: کجا میری بابایی؟
-میام سریع فقط مواظب مامان باش خب
جی هو: باباییی(گریه)
-هیس بابا گریه نکن بهت قول میدم زود بیام
رفتم و کلید اتاق برداشتم درو از بیرون قفل کردم میدونستم کار کیه رفتم توی حیاط دیدم وینی با چشمای خونی داره همه سنگارو با قدرتش پرت میکنه تو خونه
-چی از جونمون میخای؟(داد)
یهو چشاش به حالت عادی برگشت
وینی: اوممم اوپا عصبی نشو فقط قصد دارم به زن و بچت اسیب بزنم
-گفتم چی از جونمون میخای؟
وینی: به محض اینکه اونارو بکشم تورو واسه خودم میکنم
-مگه اینکه از رو جنازم رد شی بخای اونارو بکشی
نامرئی شدم
وینی: بر پدرت لعنت کجا رفتی
دورو برش داشت دنبالم میگشت سعی میکرد پیدا کنه اما نمیتونست تبدیل به اب شدم چون یکی از قدرتام اب بود دور و برش میپلکیدم گیج شد افتاد زمین و یهو غیب شد و دوباره تبدیل به انسان شدم سریع رفتم توی خونه و در اتاق و باز کردم
ویو لنو:
..
ادامش پارت بد-
پارت۴۱
ویو کوک:
.. از کیص گذاشتن دست کشیدم
شب موقع خاب:
روی تخت منو لنو بهم گره خورده بودیم که احساس کردم در باز شد سرم بالا اوردم دیدم جی هوعه
جی هو: بابایی امشب میخام پیش شماها بخابم میشهه؟
-اره بابایی بیا بغلم
از لنو جدا شدم جی هو توی بغلم گرفتم
صب:
ویو لنو:
بیدار شدم دیدم پدر دختر کنار هم با کیوت ترین حالت خابیدن سر جی هو بوس کردم و کوک هم لبشو که بیدار شد
-چیشده بیبی گرلم؟(خابالود)
+هیچی بخاب ولی هروقت صدات کردم بلند شو(ودفف، میدونم خیلی مزاحمم)
-عوم
رفتم تو دستشویی دست و صورتم شستم و رفتم سمت اشپز خونه میز چیدم و کارای همیشگی کوک و جی هو صدا کردم رفتن دست و صورتشون بشورن
وسط صبونه:
کوک و جی هو داشتن صبونه میخوردن که یه سنگ از پنجره توی اشپز خونه افتاد رفتم ببینم چیه هیچی نبود پنجره رو بستم
-چی بود؟
برگشتم سمت کوک
+چیزی نبود
که یکی یه سنگ بزرگ پرت کرد که باعث شد شیشه بشکنه با دستام پناه گرفتم بد چن مین سرم از لای دستام افتادم بیرون پشتم نگاه کردم کوک سریع بلند شد با بلند شدن اون چنتا سنگ دیگم یکی پرت کرد تو اشپز خونه یکی از سنگا خورد پشت کمرم چون بزرگ بود دردش توی کل بدنم پیچید داشتم میوفتادم کوک منو گرفت و بیهوش شدم
ویو کوک:
لنو و جی هو بردم توی اتاق
جی هو: کجا میری بابایی؟
-میام سریع فقط مواظب مامان باش خب
جی هو: باباییی(گریه)
-هیس بابا گریه نکن بهت قول میدم زود بیام
رفتم و کلید اتاق برداشتم درو از بیرون قفل کردم میدونستم کار کیه رفتم توی حیاط دیدم وینی با چشمای خونی داره همه سنگارو با قدرتش پرت میکنه تو خونه
-چی از جونمون میخای؟(داد)
یهو چشاش به حالت عادی برگشت
وینی: اوممم اوپا عصبی نشو فقط قصد دارم به زن و بچت اسیب بزنم
-گفتم چی از جونمون میخای؟
وینی: به محض اینکه اونارو بکشم تورو واسه خودم میکنم
-مگه اینکه از رو جنازم رد شی بخای اونارو بکشی
نامرئی شدم
وینی: بر پدرت لعنت کجا رفتی
دورو برش داشت دنبالم میگشت سعی میکرد پیدا کنه اما نمیتونست تبدیل به اب شدم چون یکی از قدرتام اب بود دور و برش میپلکیدم گیج شد افتاد زمین و یهو غیب شد و دوباره تبدیل به انسان شدم سریع رفتم توی خونه و در اتاق و باز کردم
ویو لنو:
..
ادامش پارت بد-
۴۳.۲k
۱۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.