پدر خوانده پارت ۲
* ا.ت ویو *
امروز خانم لو منو بچه های دیگر رو بیدار کرد گفت یکی میاد مارو انتحاب می کنه . پس پاشودم حاضر شدم و دعا کردم که انتخاب شم چون اینجا .. برام قلدری می کنن . و تمام دست و بدنم جای کبودیه و فقط یه وعده غذا اجازه دارم بخورم چون بقیشو اونا ازم میگیرن . خلاصه پاشودم حاضر شدم و رفتم پیش خانم لو همه بچه های ۱۵ تا ۱۸هم اونجا بودن کلا ۵ نفر بین ۱۵ تا ۱۸ سال بودن و یکیش هم من بودم و من ماه دیگه می رم تو ۱۶ سال . دم در منتظر بودیم که بیان که یه نفر با چند تا بادیگارد اومد. سرد بودن از قیافش موج میزد ولی بامزه بود . شاید به خاطر چیزایی که تحمل کرده آنقدر سرده .
خ.لو = سلام جناب مین اینا همه شون دختر های بین ۱۵ تا ۱۸ سال این پرورشگاه هستند . ( و به ترتیب اسماشو رو میگه )
_ من اینو می خوام ( ا.ت)
+ ایول دیگه نمی تونن منو اذیت کننن ( بلند)
_ پس شایعات درسته ؟ اینجا شما رو اذیت میکنن ؟ کی اذیتت می کنه؟
+ ( تمام کبودی های بدنشو نشون میده ) کیم تهیونگ اذیت میکنه
_ خانم لو همین الان بیارش اون پسر رو
* یونگی ویو*
من سرش غیرتی نبودم و فقط ۵ دقیقه میشد از آشنایی مون ولی نمی خوام هیچ آدمی روزگارش شبیه من شه و من کاملا درکش می کردم چون توی مدرسه به منم قلدری می شد . چون من تمام بلا ها سرم اومده و درکش کردم دوست ندارم کسی این بلا ها سرش بیاد که یک روز بشه شبیه من سرد و بی احساس . ا.ت رو تو بغلم گرفتم فک کنم آخرین باری که کسی رو بغل کروی ۴ سال پیش بود . واقعا گرم بود و لذت بغل کردن رو یادم رفته بود . اونم متقابل منو بغل کرد . وقتی تهیونگ اومد ا.ت خودش رو بیشتر تو بغلم جا داد و قشنگ معلوم بود ترسیده .
ته= خودتو نزن به موش مردگی رفتی برای اون یارو تعریف کردی ؟ ( لقد می زنه به پای ا.ت )
وقتی اینکارو کرد خونم به جوش اومد من نمی خواستم تمام بلا هایی که سر من اومده سر اون یا هر کس دیگه ای بیاد . داد زدم
_ مرتیکه ازش عذر خواهی کن
ته= اگه نکنم چی؟
_ روزگارت سیاه میشه
یه بشکن زدم برای بادیگارد ها و اونا رفتن طرف تهیونگ یزره مشت و مالش دادن
+ بهشون میشه بگی بس کنن؟( بغص)
وقتی اونطوری با بغض حرف زد خیلی ناراحت شدم و گفتم بس کنن
ته= غلط کردم ا.ت غلط کردم من اشتباه کردم که زدمت و غذا هاتو ازت گرفتم لطفا منو ببخش
_ حالا خوب شد . بیا برمی تو ماشین ا.ت . خانم لو دستتون درد نکنه
خ.لو = خواهش می کنم جناب مین خداحافظ ا.ت
+ خدافظ خانم لی
( رفتن تو ماشین و حرکت کردن )
_ خوبی
+ بله من خوبم . مرسی بابت کمکتون ( بغض)
_ گریه نکن
نمیدونم از کی آنقدر دل رحم شدم ولی دلم براش می سوخت
.............................................................................
نظرتون چیه؟
چالش = من با ادمین .... کیبوردت بگه .
و راستی بایستون از بی تی اس کیه ؟
امروز خانم لو منو بچه های دیگر رو بیدار کرد گفت یکی میاد مارو انتحاب می کنه . پس پاشودم حاضر شدم و دعا کردم که انتخاب شم چون اینجا .. برام قلدری می کنن . و تمام دست و بدنم جای کبودیه و فقط یه وعده غذا اجازه دارم بخورم چون بقیشو اونا ازم میگیرن . خلاصه پاشودم حاضر شدم و رفتم پیش خانم لو همه بچه های ۱۵ تا ۱۸هم اونجا بودن کلا ۵ نفر بین ۱۵ تا ۱۸ سال بودن و یکیش هم من بودم و من ماه دیگه می رم تو ۱۶ سال . دم در منتظر بودیم که بیان که یه نفر با چند تا بادیگارد اومد. سرد بودن از قیافش موج میزد ولی بامزه بود . شاید به خاطر چیزایی که تحمل کرده آنقدر سرده .
خ.لو = سلام جناب مین اینا همه شون دختر های بین ۱۵ تا ۱۸ سال این پرورشگاه هستند . ( و به ترتیب اسماشو رو میگه )
_ من اینو می خوام ( ا.ت)
+ ایول دیگه نمی تونن منو اذیت کننن ( بلند)
_ پس شایعات درسته ؟ اینجا شما رو اذیت میکنن ؟ کی اذیتت می کنه؟
+ ( تمام کبودی های بدنشو نشون میده ) کیم تهیونگ اذیت میکنه
_ خانم لو همین الان بیارش اون پسر رو
* یونگی ویو*
من سرش غیرتی نبودم و فقط ۵ دقیقه میشد از آشنایی مون ولی نمی خوام هیچ آدمی روزگارش شبیه من شه و من کاملا درکش می کردم چون توی مدرسه به منم قلدری می شد . چون من تمام بلا ها سرم اومده و درکش کردم دوست ندارم کسی این بلا ها سرش بیاد که یک روز بشه شبیه من سرد و بی احساس . ا.ت رو تو بغلم گرفتم فک کنم آخرین باری که کسی رو بغل کروی ۴ سال پیش بود . واقعا گرم بود و لذت بغل کردن رو یادم رفته بود . اونم متقابل منو بغل کرد . وقتی تهیونگ اومد ا.ت خودش رو بیشتر تو بغلم جا داد و قشنگ معلوم بود ترسیده .
ته= خودتو نزن به موش مردگی رفتی برای اون یارو تعریف کردی ؟ ( لقد می زنه به پای ا.ت )
وقتی اینکارو کرد خونم به جوش اومد من نمی خواستم تمام بلا هایی که سر من اومده سر اون یا هر کس دیگه ای بیاد . داد زدم
_ مرتیکه ازش عذر خواهی کن
ته= اگه نکنم چی؟
_ روزگارت سیاه میشه
یه بشکن زدم برای بادیگارد ها و اونا رفتن طرف تهیونگ یزره مشت و مالش دادن
+ بهشون میشه بگی بس کنن؟( بغص)
وقتی اونطوری با بغض حرف زد خیلی ناراحت شدم و گفتم بس کنن
ته= غلط کردم ا.ت غلط کردم من اشتباه کردم که زدمت و غذا هاتو ازت گرفتم لطفا منو ببخش
_ حالا خوب شد . بیا برمی تو ماشین ا.ت . خانم لو دستتون درد نکنه
خ.لو = خواهش می کنم جناب مین خداحافظ ا.ت
+ خدافظ خانم لی
( رفتن تو ماشین و حرکت کردن )
_ خوبی
+ بله من خوبم . مرسی بابت کمکتون ( بغض)
_ گریه نکن
نمیدونم از کی آنقدر دل رحم شدم ولی دلم براش می سوخت
.............................................................................
نظرتون چیه؟
چالش = من با ادمین .... کیبوردت بگه .
و راستی بایستون از بی تی اس کیه ؟
۸.۲k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.